همین که پا به صحن حضور و رواق دیدارش میگذاری، نسیم مهر به پیشوازت میآید و جان و دلت را گرم در میگیرد، خستگی راه را از جانت میشوید و حیاتی نو به تو میبخشد. تو در آنجا جمعیتی فشرده را میبینی که گرد ضریحی مقدس پروانهوار میچرخند. در آنجا هرکس آرزویی در سینه دارد که با تمام وجود بر زبان میآورد. رضا زود راضی میشود حتی اگر نیازت را بر زبان نیاوری و فقط در دل سرگرم آن باشی، خواستهات را میداند و بر میآورد.
ادامه مطلب ...امام رضا(ع) همچون پدران خود از شخصیتی ملکوتی و محبوبیتی فراگیر برخوردار
بود و همین امر نیز موجب خشم و وحشت دشمنان و عامل اجرای توطئههای بسیار
بر ضد ایشان بود که در نهایت به شهادت آن حضرت منجر شد.
ابوالحسن علی بن موسی (ع) ملقب به "رضا" امام هشتم از ائمه اثنی عشر (ع) و دهمین معصوم از چهارده معصوم (ع) است .
کنیه آن حضرت ابوالحسن و چون حضرت امیر (ع) نیز ملقب به ابوالحسن بوده است
حضرت رضا (ع) را ابوالحسن ثانی گفته اند. مشهورترین لقب ایشان نیز "رضا"
است.
القاب آن حضرت عبارت است از رضا، صابر ، رضی و وفی که مشهورترین آنها رضاست
. در فصول المهمة نیز مشابه این مطلب آمده با این تقاوت که در آنجا به جای
القاب رضی و وفی ، زکی و ولی یاد شده است .
در مورد اعطای لقب رضا به امام هشتم آمده است : بدان جهت آن حضرت را رضا
نامیدند که او از خدا در آسمانش رضا بود و برای پیامبر و ائمه در زمین رضا
بود و نیز گفته اند چون مخالف وموافق گرد آن حضرت بودند وی را رضا نامیدند .
همچنین گفته اند چون مأمون بدان حضرت ، رضایت داد وی را رضا گفته اند .
تحمیل ولایتعهدی به امام رضا (ع)
پس از قتل امین اوضاع عراق و شام سخت آشفته بود و در میان بنی عباس فرد
برجسته ای که مورد قبول و رضایت همگان باشد وجود نداشت . در یمن، کوفه،
بصره، بغداد و ایران عامه مردم از زمان منصور به بعد آن انتظاری را که از
خلافت بنی عباس داشتند در نیافتند زیرا مردم تشنه عدل و داد و اسلام واقعی
بودند از این رو چشمها و دلها نگران و منتظر خاندان علی (ع) بودند و امیدها
و آرزوهای خود را به افراد برجسته و متقی این خاندان بسته بودند.
فضل و مأمون با مشاهده اوضاع نابسامان شهرهای مهم و شورش مردم (مانند قیام
ابوالسرایا در کوفه و علوی دیگر در یمن) به این نکته پی برده بودند و می
خواستند با انتخاب فرد برجسته و ممتازی از خاندان علی به ولیعهدی رضایت
مردم را به خود جلب کنند و پایه های خلافت مأمون را مستحکم سازند به همین
جهت مأمون در سال 200 قمری بنا به گفته طبری رجا بن ابی الضحاک و فرناس
خادم (در بعضی از روایات شیعی یاسر خادم) را به مدینه فرستاد تا علی بن
موسی بن جعفر (ع) و محمد بن جعفر (عموی حضرت رضا" ع") را به خراسان ببرند.
در روایات شیعه آمده است که مأمون به حضرت رضا (ع) نوشت از راه بصره و
اهواز و فارس به خراسان بروند نه از راه کوفه و قم و دلیل این امر را کثرت
شیعیان در کوفه و قم ذکر کرده اند زیرا مأمون می ترسید شیعیان کوفه و قم به
دور آن حضرت جمع شوند. این مؤید آن است که عامل فراخواندن حضرت رضا (ع) به
خراسان عاملی سیاسی بوده است و مأمون می ترسیده که کثرت شیعیان در کوفه و
قم سبب شود که آن حضرت را به خلافت بردارند و رشته کار بکلی از دست مأمون
خارج شود.
حدیث سلسلة الذهب
مشهور است که به هنگام ورود حضرت رضا (ع) به نیشاپور طالبان علم و محدثان
اطراف آن حضرت اجتمع کرده و از ایشان خواستند حدیثی برایشان نقل کنند .
حضرت حدیثی بطور مسلسل از آباء طاهرین خود رسول الله (ص) و جبرئیل از قول
خداوند روایت کرد که « کلمه لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من
عذابی» یعنی کلمه توحید با لا اله الا الله حصار و باروی مستحکم من است و
هر که بدرون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند.
این حدیث به جهت مسلسل بودن آن از ائمه اطهار (ع) تا حضرت رسول (ص) به
سلسلة الذهب معروف شده است. و درباره اینکه چرا آن حضرت این حدیث را املا
فرمود باید گفت که آن نوعی دعوت به وحدت کلمه و اتفاق بوده است زیرا اساس و
مدخل آن این کلمه است که معتقدان به خود را از هرگونه تشویش و عذابی در
امان می دارد و مسلمانان باید با توجه به آن در درون حصار و باروی اسلام از
اختلاف کلمه بپرهیزند و مدافع آن حصن در برابر تهاجم خارجی باشند و از
دشمنی و مخالفت بر سر مسائل فرعی دوری گزینند.
مناظره های امام
در آن زمان فرقه های مختلف گسترش یافته و سؤالات بسیاری از دستگاه خلافت
وجود داشت، مأمون برای رفع ضعف دستگاه خلافت در این زمینه، مناظره هایی با
حضور امام هشتم تشکیل می داد .
نظر دیگری هم در مورد برگزاری این جلسات مناظره وجود دارد و آن اینکه حاکم
عباسی قصد داشت فکر و ذهن مردم را به این نشستها معطوف و بی کفایتی و بی
لیاقتی خود را پوشیده بدارد.
از طرف دیگر چون محبوبیت امام بی نهایت و رو به افزایش بود مأمون انتظار
داشت امام به شایستگی در مناظرات ظاهر نشده و از شأن و مقام آن حضرت در
میان مردم کاسته شود، غافل از اینکه امام رضا فرزند بزرگانی چون
امیرالمومنین علی(ع) و امام محمد باقر(ع) است.
از دیگر کارشکنیهای مأمون برای لطمه به محبوبیت و مقبولیت امام برهم زدن
نماز عید فطر بود . مأمون در هر موقعیت و مناسبتی سعی می کرد اوضاع را به
گونه ای پیش ببرد که لطمه ای به امام وارد کند اما همیشه امور برعکس انتظار
او پیش می رفت و شرایط به نفع امام و به ضرر وی می شد .
در جریان نماز عید فطر، مأمون که به بهانه کسالت، اقامه نماز را به امام
رضا(ع) واگذار کرده بود، وقتی از خبر استقبال و ازدحام چشمگیر مردم مطلع شد
پیش از آن که امام به مصلا برسد پیکی نزد امام فرستاد و از او خواست بیش
از این به خاطر او متحمل زحمت نشود و اقامه نماز را به شخص دیگری واگذار
کند.
امام رضا نیز بی آن که مخالفتی نشان دهد از همان راه بازگشت و مردم نیز چون
مشاهده کردند حضرت نماز نخوانده مراجعت کرد، آنها هم بی آن که نماز به جای
آورند به خانه های خود بازگشتند.
شهادت
با وجود همه محدودیتهایی که برای امام گذاشته می شود و تلاشی که افراد
مأمون می کنند تا ارتباط امام رضا(ع) با مردم کم و بواسطه برگزاری مناظره
هایی نیز برای کم شدن از محبوبیت امام ناکام می مانند، در نهایت تنها کاری
که به ذهنشان می رسد به شهادت رساندن امام با زهر کین، برای حفظ جایگاه خود
است .
دوران حیات و امامت امام
هشتم اوج گیرى گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههاى مردمى
این خاندان است.
چنان که مى دانیم امام از پایگاه مردمى شایسته اى برخوردار بود و �در
همان شهر که مأمون با زور حکومت مى کرد او مورد قبول و مراد همه مردم
بود و بر دلها حکم مى راند... نشانه ها و شواهد تاریخى ثابت مى کند که
(در این دوران) پایگاه مردمى مکتب على علیه السّلام از جهت علمى و
اجتماعى تا حدّى بسیار رشد کرده و گسترش یافته بود. در آن مرحله بود که
امام علیه السّلام مسئولیت رهبرى را به عهده گرفت.�
گرچه که در دوران امامت امام رضا علیه السّلام دو مرحله فعالیّت در
سالهاى خلافت هارون و سالهاى خلافت مأمون را مى توان از یکدیگر جدا کرد
و براى هر یک از این دو مرحله ویژگیهایى متمایز از دیگرى یافت، اما اگر
به ویژگى عمومى این دوران بنگریم، خواهیم دید �هنگامى که نوبت به امام
هشتم علیه السّلام مى رسد... دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه
است و شیعه در همه جا گسترده اند و امکانات بسیار زیاد است که منتهى مى
شود به مسأله ولایتعهدى . البته در دوران هارون، امام هشتم در نهایت
تقیّه زندگى مى کردند. یعنى کوشش و تلاش را داشتند، حرکت را داشتند،
تماس را داشتند، منتهى با پوشش کامل... مثلاً دعبل خزاعى که درباره
امام هشتم در دوران ولایتعهدى آن طور حرف مى زند دفعتاً از زیر سنگ
بیرون نیامده بود. جامعه اى که دعبل خزاعى مى پرورد یا ابراهیم بن
عبّاس را که جزو مدّاحان على بن موسى الرضاست، یا دیگران و دیگران را،
این جامعه بایستى در فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر سابقه داشته باشد.
چنین نیست که دفعتاً و بدون سابقه قبلى در مدینه و در خراسان و در رى و
در مناطق گوناگون ولایتعهدى على بن موسى الرضا علیه السّلام را جشن
بگیرند. اما قبلاً چنین سابقه اى نداشته باشد. آنچه در دوران على بن
موسى الرضا علیه السّلام یعنى ولایتعهدى پیش آمد نشان دهنده این است که
وضع علاقه مردم و جوشش محبّتهاى آنان نسبت به اهل بیت در دوران امام
رضا علیه السّلام خیلى بالا بوده است. به هر حال بعد هم که اختلاف امین
و مأمون پیش آمد و جنگ و جدال بین خراسان و بغداد، پنج سال طول کشید
همه اینها موجب شد که على بن موسى الرضا علیه السّلام بتوانند کار
وسیعى بکنند که اوج آن به مسأله ولایتعهدى منتهى شد.�
حقیقت آن است که در این دوران، بدى اوضاع میان امین و مأمون به امام
کمک کرد تا بار سنگین رسالت خویش را بر دوش کشد، بر تلاشهاى خود
بیفزاید، و فعالیتهاى خود را دوچندان کند، چه در این زمان زمینه آن
فراهم گشت که شیعیان با او تماس گیرند و از رهنمودهاى او بهره جویند، و
همین امر در کنار برخوردار بودن امام از ویژگیهاى منحصر به فرد و رفتار
آرمانى که در پیش گرفته بود سرانجام به تحکیم پایگاه و گسترش نفوذ امام
در سرزمینهاى مختلف حکومت اسلامى انجامید. او خود یک بار زمانى که
درباره ولایتعهدى سخن مى گوید، به مأمون چنین اظهار مى دارد: �این
مسأله که بدان وارد شده ام هیچ چیز بر آن نعمتى که داشته ام نیفزوده
است. من پیش از این در مدینه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهایم در
شرق و غرب اجرا مى شد و گاه نیز بر الاغ خود مى نشستم و از کوچه هاى
مدینه مى گذشتم، در حالى که در این شهر عزیزتر از من کسى نبود.� در این
جا بسنده است سخن ابن مونسـدشمن امامـرا بیاوریم که به مأمون مى گوید:
اى امیرمؤمنان، این که اکنون در کنار توست بتى است که به جاى خدا پرستش
مى شود.
در
چنین شرایطى و پس از آن که حضرت رضا علیه السّلام بعد از پدر مسئولیت
رهبرى و امامت را به عهده گرفت در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و
نخستین مسافرت را از مدینه به بصره آغاز فرمود، تا بتواند به طور
مستقیم با پایگاههاى مردمى خود دیدار کند و درباره همه کارها به گفتگو
بپردازد. عادت او چنین بود که پیش از آن که به منطقه اى حرکت کند،
نماینده اى به آن دیار گسیل مى داشت تا مردم را از ورود خویش آگاه کند
تا وقتى وارد شهر مى شود مردم آماده استقبال و دیدار او باشند. سپس با
گروههاى بسیار بزرگ مردم اجتماع برپا مى کرد و درباره امامت و رهبرى
خود با آنان گفتگو مى فرمود. آنگاه از آنان مى خواست تا از او پرسش
کنند تا پاسخ آنان را در زمینه هاى گوناگون معارف اسلامى بدهد. سپس مى
خواست که با دانشمندان علم کلام و اهل بحث و سخنگویان، همچنین با
دانشمندان غیرمسلمان ملاقات کند تا در همه باب مناقشه به عمل آورند و
با او به بحث و مناظره پردازند.
پدران حضرت رضا علیه السّلام به همه این فعالیتهاى آشکار مبادرت نمى
کردند. آنان شخصاً به مسافرت نمى رفتند تا بتوانند مستقیم و آشکار با
پایگاههاى مردمى خود تماس حاصل کنند. اما در دوران امام رضا علیه
السّلام این مسأله امرى طبیعى بود، چرا که پایگاههاى مردمى بسیار شده و
نفوذ مکتب امام على علیه السّلام از نظر روحى و فکرى و اجتماعى در دل
مسلمانان که با امام آگاهانه همیارى مى کردند افزایش یافته بود...
پس از آن که امام مسئولیت امامت را به عهده گرفت همه توانایى خود را در
آن دوره، در توسعه دادن پایگاههاى مردمى خود صرف کرد اما رشد و گسترش
آن پایگاهها و همدلى آنان با کار امام به این معنى نبود که او زمام
کارها را به دست گرفته باشد. با وجود همه آن پیشرفتها و افزایش
پایگاههاى مردمى ، امام بخوبى مى دانست و اوضاع و احوال اجتماعى نشان
مى داد که جنبش امام علیه السّلام در حدّى نیست که حکومت را در دست
گیرد، زیرا با پایگاههاى گسترده اى که حضرت داشت، گرچه از او حمایت و
پشتیبانى مى کردند، امّا نظیر این پایگاهها به این درد نمى خورد که
پایه حکومت امام علیه السّلام گردد. چه، پیوند آن با امام پیوند فکرى
پیچیده و عمومى بود و از قهرمانى عاطفى نشانى داشت. این همان احساسهاى
آتشین بود که روزگارى پایه و اساسى بود که بنى عبّاس بر آن تکیه کردند
و براى رسیدن به حکومت بر امواج آن عواطف سوار شدند. اما طبیعت آن
پایگاهها و مانندهاى آن به درد آن نمى خورد که راه را براى حکومت او و
در دست گرفتن قدرت سیاسیش هموار سازد.
از این روى مى بیینم که بیشتر قیامهایى که مسلمانان و پیروان با اخلاص،
با نظریه امام على علیه السّلام برپا کردند، در تناقضها و اختلافهاى
داخلى نابود مى شد و یا غالباً انشعاب مى کردند و از یکدیگر جدا مى
شدند و احیاناً با یکدیگر در جنگ و ستیز بودند. علت این امر بسى ساده
بود. با این توضیح که همه پایگاهها از نظریه امامان آگاه نبودند و
اوضاع اجتماعى و موضوعى را درک نمى کردند. بلکه قیامهایشان غالباً
عاطفى و آتشین بود، نه آگاهانه و نضج یافته. پس طبیعتاً عواطف و
احساسها نمى توانست بناى حقیقى اسلام قرار گیرد؛ چه، بناى حقیقى براساس
آگاهى کامل از هدف استوار است.
امام رضا علیه السّلام در این مرحله خود را آماده آن مى کرد تا مهار
حکومت را به دست گیرد، اما با شکلى که او خود مطرح کرده بود و خود مى
خواست نه در شکلى که مأمون اراده مى کرد و در آن شکل ولایتعهدى را به
او عرضه داشت و او آن را ردّ کرد و نخواست.
این تصویرى است از دوران امام که مى تواند در تفسیر دو رخداد مهمّ یعنى
مسأله ولایتعهدى و نیز مسأله پیشنهاد خلافت به امام از سوى مأمون ما را
راهگشا باشد. به تعبیرى دیگر، مى توان گفت تنشهاى موجود در آن زمان
هنوز باقیمانده هایى از طوفانى بود که از چند دهه قبل علیه حکومت اموى
و از سوى دو خاندان مهمّ علوى و عبّاسى برپا شده بود. در میان چنین
طوفانى بود که قدرت طلبان خاندان عبّاسى بر اسبهاى لجام گسیخته خود مى
نشستند و هرگونه که مى خواستند به سوى هدف خودـو با این دیدگاه که هدف
وسیله را توجیه مى کندـمى راندند و گاه هم در این هیاهو و در غیاب دیده
هاى مردم خنجرى هم از پشت به خاندان علوى مى زدند و پس از آن میوه اى
را که در دست مجروح این خاندان بود، به زور و به چنگال نیزه نیرنگ درمى
ربودند.
خاندان عبّاسى از سویى از نام �آل محمّد� سوءاستفاده مى کرد، چندان که
گاه به خاطر نزدیکى طرز کار یا تبلیغاتشان با آل على ، در مناطق دور از
حجاز این گونه وانمود مى کردند که همان خط آل على هستند. حتّى لباس
سیاه بر تن مى کردند و مى گفتند: این پوشش سیاه لباس ماتم شهیدان کربلا
و زید و یحیى است، و عدّه اى حتّى از سرانشان، خیال مى کردند که دارند
براى آل على کار مى کنند.
از سویى دیگر نیز همین خلفاى خاندان عبّاسى از همان روزهاى نخست سلطه
خود کاملاً میزان نفوذ علویان را مى دانستند و از آن بیم داشتند.
سختگیریهایى که از همان دوران آغازین حکومت عبّاسى علیه بنى الحسن به
عمل آمد، گواهى بر این ترس و وحشت عبّاسیان از اهل بیت و علاقه مردم به
آنان است. گواهى دیگر آن که آورده اند: منصور هنگامى که به جنگ با
محمّد بن عبدالله و برادرش ابراهیمـاز علویانـمشغول بود شبها را نمى
خوابید، حتى در همین زمان دو کنیز براى او آوردند که آنها را ردّ کرد و
گفت: �امروز روز زنان نیست و مرا با آنان کارى نه، تا آن زمان که بدانم
سر ابراهیم از آنِ من و یا سرِ من از آنِ ابراهیم مى شود. او در همین
جنگها پنجاه روز جامه از تن نکند و از فزونى اندوه نمى توانست درست سخن
خود را پى گیرد.�
این نگرانى در دوران پس از منصور نیز ادامه یافت و نگرانى مهدى و هارون
عبّاسى بیش از منصور بود، چندان که در همین دوران امام کاظم علیه
السّلام آن زندانهاى سخت خود را گذراند. پس از این دو، نوبت به مأمون
رسید. در دوران مأمون مسأله دشوارتر و بزرگتر و مشکل آفرین تر بود. چه،
شورشها و فتنه هاى فراوانى سرتاسر ولایتها و شهرهاى بزرگ اسلامى را
دربرگرفته بود تا جایى که مأمون نمى دانست چگونه آغاز کند و چه سان به
حلّ مسأله بپردازد. او مى دید و از این رنج مى برد که سرنوشتش و سرنوشت
خلافتش در معرض تندبادهایى قرار گرفته که از هر سو بر آن مى تازد.
مأمون در کنار این ترس و نگرانى از هوشى سرشار، فهمى قوى ، درایتى بى
سابقه، شجاعتى کم نظیر و جدّیتى راهگشا بهره مند بود و اینها همه در
کنار هم، او را بدان رهنمون گشت که ابتکارى تازه بر روى صحنه آورد و
امام هشتم را با تجربه اى بزرگ رویاروى سازد و مسأله ولایتعهدى را پیش
آورد، هر چند در این زمینه نیز، تدبیر امام علیه السّلام او را ناکام
ساخت
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید
*******من کیستم گدای تو یا ثامن الحجج
شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج
بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز
تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج
*******بر در دوست به امید پناه آمدهایم
همره خیل غم و حسرت و آه آمدهایم
چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان
لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ایم
*******امروز که سر بر حرمت می آیم
انگار تمام عشق کامل شده است
ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند
دل کندن از این ضریح مشکل شده است
*******هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است
*******زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی ؟
بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی ؟
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم
ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟
من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی
السلام علیک یا امام الرئوف!
سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.
امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.
*******سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.
*******سلام
بر تو ای عصمت هشتم! کوچه های توس، هنوز بوی عطرآگین تو را می دهد و آوای
غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش می رسند.
*******ای امام الرئوف! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.
تربیت،عبارت است از شکوفا سازى استعدادها و جهت دهى آن به سوى کمال مطلوب. تربیت ضرورى ترین نیاز انسان در زندگى است. انسان بدون تربیت صحیح ره به جایى نمىبرد، نه از باغ زندگى خویش میوه شیرین مىچیند و نه کام انسانهاى دیگر را از ثمرات درخت وجود خود شیرین مىکند؛ و بالاتر آن که نه به درک معناى انسانیت نایل مىآید و نه به فتح قلههاى رفیع انسانیت دست مىیازد. بدین جهت تربیت عالیترین هدف پیامبران و اساسى ترین پیام کتب و اولین و ضرورى ترین وظیفه والدین است. ضرورت و اهمیت تربیت، والدین را بر آن مىدارد که به این مسوولیت بزرگ ارجى دو چندان نهند؛ براى ایفاى درست آن خود را به صلاح و آگاهى از روش و فنون تربیت مجهز بسازند و با الگو گرفتن از مربیان موفق در انجام دادن این وظیفه مهم بکوشند. بى شک معصومان علیهم السلام موفق ترین مربیان و سیره قولى و عملى آنها مطمئن ترین الگو براى والدین در امر ظریف و پرپیچ و خم تربیت است. این مقاله بر آن است تا نکاتى از سیره تربیتى امام رضا(ع) در تربیت فرزند را یادآورى کند و گامى، هر چند ناچیز، در ترویج معارف اهل بیت بردارد.
سیره تربیتى امام رضا(ع)، با توجه به سفر آن حضرت به خراسان و دورى از کانون خانواده و نیز تک فرزندى چنانکه برخى از بزرگان قایلند بسیار قابل توجه است؛ چرا که تربیت فرزند یگانه آن هم از راه دور شیوهاى خاص مىطلبد.
ناگفته پیداست که این نوع خوراکیها علت تامه پدید آمدن این صفات نیست و عوامل دیگر هم مؤثر است.
حکیمه خواهر امام رضا(ع) گفته است: وقتى زمان وضع حمل خیزران، مادر حضرت جواد(ع)، رسید، حضرت رضا(ع) مرا صدا زد و فرمود: هنگام وضع حمل، پیش او حاضر باش و همراه او و قابله درون اتاق برو. آنگاه حضرت چراغى در اتاق گذاشت و در آن را بست. هنگام وضع حمل خیزران چراغ خاموش شد و او ناراحت گردید. در این وضیعت بودیم که حضرت جواد(ع) به دنیا آمد در حالى که بر روى او چیز نازکى مانند پارچه بود، نورش تمام اتاق را روشن کرد و ما به آن نگاه مىکردیم. آنگاه او را در آغوش گرفتم و آن پرده را از او جدا کردم. در این هنگام امام رضا(ع) آمد، در اتاق را باز کرد، جواد(ع) را گرفت، در گهواره گذاشت و به من فرمود: «یا حکیمه الزمى مهده»؛ حکیمه مراقب گهوارهاش باش ...
در سخن دیگرى به نقل از پیامبر اکرم(ص) فرمود: فرزندانتان را در روز هفتم ختنه کنید؛ زیرا ختنه باعث پاکى بیشتر و رشد سریعتر آنان مىشود.
علاوه بر اینها، تغذیه سالم و مقوى فرزند مورد توجه حضرت بود. یحیى صنعانى مىگوید: در منا بر حضرت رضا(ع) وارد شدم، در حالى که جواد(ع) در دامان حضرت نشسته بود و حضرت به او موز مىداد.
کلیم بن عمران مىگوید: به امام رضا(ع) گفتم: از خدا بخواه به تو فرزندى دهد. حضرت فرمود: من صاحب یک فرزند مىشوم و او وارثم خواهد شد.
هنگامى که امام جواد(ع) به دنیا آمد، حضرت رضا(ع) به اصحابش فرمود: فرزندى به دنیا آمد که شبیه موسى بن عمران شکافنده دریاست و مانند عیسى بن مریم مادرش پاک و مطهر است. راوى در ادامه مىگوید: و کان طول لیلته یناغیه فى مهده؛ حضرت در تمام طول شب با او صحبت مىکرد.
از این حدیث شریف در مىیابیم که امام رضا(ع) در مقابل اصرار جواد(ع)هرگز به او تندى نکرد؛ بلکه با جملات محبت آمیزى چون «قم یا حبیبى» و صبر و حوصله فرزند خرد سالش را قانع کرد.
منطقى بار آوردن فرزند سبب مىشود درست بیندیشد، منطقى تصمیم بگیرد، منطقى رفتار کند و در صورت لزوم، بىهیچ هراسى از دیدگاهها و رفتارهاى خود دفاع کند. سیره تربیتى حضرت رضا(ع) از این منظر نیز الگویى کامل براى همه رهروان آن حضرت است. بنان بن نافع نقل مىکند که روزى مامون از جایى که حضرت جواد(ع) با کودکان بازى مىکرد، مىگذشت. کودکان از ترس میدان بازى را ترک کردند و تنها جواد(ع) آنجا ایستاد. مامون از او پرسید: چرا همراه بچهها فرار نکردى؟ فرمود: گناهى مرتکب نشدم تا از ترس بگریزم و جاده هم تنگ نیست تا آن را برایت باز کنم، از هر جا مىخواهى عبور کن. مامون [از این پاسخ تعجب کرد و] پرسید: تو کیستى؟ حضرت در جواب فرمود: من محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بنعلى بن الحسین بنعلى بن ابى طالب علیهم السلام هستم .