انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

شهادت پیامبراکرم{ص} امام حسن مجتبی {ع} وامام رضا(ع)تسلیت

                       
                                   
         http://meraj59.persiangig.com/image/w_rasol85_12.jpg http://pic100.picturetrail.com/VOL636/12868923/22956028/382740364.jpg
                                     http://www.soog.ir/sound/reza/reza1.jpg
                     غمی در سینه ام می جوشه امشب
                   
 چراغ آسمون، خاموشه امشب
                  
 گمونم پیرنِ مشکی شو، زهرا {سلام الله علیها}
                  
 به جای مادرش، می پوشه امشب!

ازامشب دل همه کم کم می گیره

آخه چندروزدیگه شهادت هافرامی رسه

شهادت هایی که یه جنب جوش دیگری راه می اندازه

این شب هاهرکجاتشریف می برین

به یاد من حقیرهم باشین

امیدوارم من تودعاهاتون فراموش نکنین

شهادت پیامبراکرم{ص} امام حسن مجتبی کریم اهل بیت{علیه السلام}

وامام مهربان ولی نعمت همه ایرانیهاامام همام حضرت علی ابن موسی

الرضا{علیه السلام}رابه
امام مهدی {عج}

                                http://www.askquran.ir/gallery/images/29925/1_7598161166107206115698110562201368525510.jpg
حضرت امام خامنه ای
                          http://tanvir.ir/sysnews_img/photos/zxc.png
                     

پیامک شهادت امام حسن مجتبی (ع)

 

تبیان زنجان

ای تو با قلبم صمیمی یا حسن

تو کریم بن کریمی یا حسن

داری از زهرا نشان یا مجتبی

مهربانی دل رحیمی یا حسن

پیامک شهادت امام حسن (ع)/اس ام اس شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تبیان زنجان

از می کوثر چو آبم می دهی

بر خم زلفت چو تابم می دهی

آن قدر خوبی که هر چه بد کنم

با کریمی تو جوابم می دهی

پیامک شهادت امام حسن (ع)/اس ام اس شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تبیان زنجان

بی کس شهر پیمبر یا حسن

غربت تو همچو حیدر یا حسن

من چه گویم شرح دردت ای غریب

ای عصای دست مادر یا حسن

پیامک شهادت امام حسن (ع)/اس ام اس شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تبیان زنجان

سرشک دیده‏ها می‏بارد امشب

محبت از شما می‏بارد امشب

ولایت، مغفرت، برکت، عنایت

ز عرش کبریا می‏بارد امشب

پیامک شهادت امام حسن (ع)/اس ام اس شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تبیان زنجان

به شوق مجتبی در خلوت خود

ببین چشم خدا می‏بارد امشب

گشا چشم و صفای یاسمن بین

خدا را مست ذکر یا حسن بین

پیامک شهادت امام حسن (ع)/اس ام اس شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تبیان زنجان

خوش آن‏عشقی کز اسراروجوداست

جهان بی عشق تاریک و کبود است

تولّی و تبرّی اصل دین است

ملازم بودنش سر صعود است

ولایت جلوه در ماه خدا کرد

به لبهای محبان این سرود است

قسم بر ذات شهراللّه اعظم

حسن سر منشاء احسان وجود است

پیامک شهادت امام حسن (ع)/اس ام اس شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تبیان زنجان

جهان او را به غربت می‏شناسد

فلک او را به رأفت می‏شناسد

هوای نفس در صلحش نبوده

خدا او را به عصمت می‏شناسد

پیامک شهادت امام حسن (ع)/اس ام اس شهادت امام حسن مجتبی (ع)

تبیان زنجان

ملائک صبر او را دوست دارند

طواف قبر او را دوست دارند

دل این ایزد نما را می‏پرستد

گل این عطر وفا را می‏پرستد

به خالش روزها در سجده هستند

شب این ماه ولا را می‏پرستد

اگر شرک است این دل را بسوزید

که عمری مجتبی را می‏پرستد

کودکی که یک قوم را نجات داد

 

اشاره‏ای به کرامات امام حسن مجتبی علیه السلام

امام حسن مجتبی

حذیفة بن یمان نقل می‏کند که روزی بر بلندای کوهی، درمجاورت پیامبر بودیم و امام حسن علیه السلام که کودکی خردسال بود، با وقار و طمانینه در حال راه رفتن بود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان جبرئیل یهدیه و میکائیل یسدده و هو ولدی والطاهر من نفسی و ضلع من اضلاعی هذا سبطی و قرة عینی بابی هو; همانا جبرئیل او را همراهی می‏کند و میکائیل از او محافظت می‏نماید و او فرزند من و انسان پاکی از نفس من و عضوی از اعضأ من و فرزند دختر و نور چشم من است. پدرم فدای او باد.»

پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و ما هم ایستادیم، ایشان به امام حسن علیه السلام فرمود: «انت تفاحتی و انت ‏حبیبی و مهجة قلبی; تو ثمره من و محبوب من و روح و روان منی.»

در این هنگام یک مرد اعرابی به سوی ما می‏آمد، حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: مردی به سوی شما می‏آید که با کلامی تند با شما سخن می‏گوید و شما از او بیمناک می‏شوید. او سؤالهایی خواهد پرسید و در کلامش درشتی و تندی است.

اعرابی نزدیک شد و بدون اینکه سلام کند گفت: کدام یک از شما محمد است؟ گفتیم: چه می‏خواهی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمودند: «مهلا; آهسته [ای اعرابی].» او که از این برخورد، پیامبر صلی الله علیه و آله را شناخت گفت: «یا محمد! لقد کنت ابغضک و لم ارک والآن فقد ازددت لک بغضا; ای محمد! درگذشته کینه تو را به دل داشتم ولی تو را ندیده بودم و الآن بغضم نسبت‏ به تو بیشتر شد.»

پیامبر صلی الله علیه و آله تبسم کردند، ما خواستیم به اعرابی حمله کنیم که آن حضرت با اشاره ما را منع فرمودند. اعرابی گفت: تو گمان می‏کنی پیامبری؟ نشانه و دلیل نبوت تو چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان احببت اخبرک عضو من اعضائی فیکون ذلک اوکد لبرهانی; اگر دوست داشته باشی عضوی از اعضأ من به تو خبر دهد تا برهانم کامل‏تر شود.»

اعرابی پرسید: مگر عضو می‏تواند سخن بگوید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «نعم، یا حسن قم; آری، ای حسن! برخیز.» آن مرد امام حسن علیه السلام را به خاطر کودکیش، کوچک شمرد و گفت: پیامبر فرزند کوچکی را می‏آورد و بلند می‏کند تا با من تکلم کند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «انک ستجده عالما بما ترید; تو او را به آنچه اراده کرده‏ای دانا خواهی یافت.» امام حسن علیه السلام شروع به تکلم کرد و فرمود: «مهلا یا اعرابی!

ما غبیا سألتَ وابن غبی     بل فقیها اذن و انت الجهول

فان تک قد جهلت فان عندی     شفأ الجهل ما سال السؤول

و بحرا لاتقسمه الدوالی     تراثا کان اورثه الرسول

آرام باش ای اعرابی! تو انسانی کند ذهن و فرزند شخص کند ذهن سؤال نکردی، بلکه از یک فقیه و دانشمند سؤال کرده‏ای ; ولی تو جاهل و نادانی.

پس اگر تو نادانی، همانا شفای جهل تو نزد من است; زمانی که سؤال کننده‏ای سؤال کند. دریای علمی نزد من است که آن را با هیچ ظرفی نمی‏توان تقسیم کرد و این ارثی است که پیامبر صلی الله علیه و آله از خود به جای گذاشته است.»

سپس فرمودند: «لقد بسطت لسانک و عدوت طورک و خادعت نفسک غیر انک لاتبرح حتی تؤمن ان شأ الله; هر آینه زبانت را باز کردی و از حد خود فراتر رفتی و خود را فریفتی، ولی از اینجا نمی‏روی مگر اینکه ایمان می‏آوری، اگر خدا بخواهد.»

بعد از آن، امام علیه السلام جزء به جزء وقایعی را که برای او اتفاق افتاده بود، بیان کرد و فرمود: «شما درمیان قومتان اجتماع کردید وگمان کردید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرزندی ندارد و عرب هم از او بیزار است، لذا خون خواهی ندارد و تو خواستی او را بکشی و نیزه‏ات را برداشتی، ولی راه بر تو سخت‏شد، در عین حال از تصمیم خود منصرف نشدی و در حال ترس و واهمه به سوی ما آمدی. من به تو از سفرت خبر می‏دهم که در شبی صاف و بدون ابر خارج شدی، ناگهان باد شدیدی وزیدن گرفت و تاریکی شب بیشتر شد و باران شروع به باریدن کرد و تو با دلتنگی تمام باقی ماندی و ستاره‏ای در آسمان نمی‏دیدی تا بواسطه آن راه را پیدا کنی....»

مرد عرب با تعجب گفت: «من این قلت‏ یا غلام هذا، کانک کشفت عن سوید قلبی و لقد کنت کانک شاهدتنی و ما خفی علیک شی‏ء من امری و کانه علم الغیب; ای کودک! این خبرها را از کجا گفتی؟ تو از تاریکی و سیاهی قلب من پرده برداشتی، گویا تو مرا نظاره کرده بودی و از حالات من چیزی بر تو مخفی نیست; چنان که گویی این علم غیب است.»

سپس آن مرد به دست امام حسن علیه السلام مسلمان شد و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مقداری قرآن به او آموخت و او از پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه گرفت و به سوی قوم و قبیله خود بازگشت و عده‏ای را به دین اسلام وارد کرد.

بعد از آن، هر موقع که امام حسن علیه السلام را می‏دیدند، خطاب به ایشان می‏گفتند: «لقد اعطی مالم یعط احد من الناس; همانا به امام حسن علیه السلام نعمتی عطا شده که به احدی داده نشده است.»


بحارالانوار، مجلسی، همان، ج‏43، ص‏333 - 335.

 

پرتوی از زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام

امام حسن مجتبی

«انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر. ان شانئک هو الابتر»

 

نخستین مظهر و نشانه‏ی کوثر که بر دامان پاک فاطمه‏ی اطهر (س) پا به عرصه‏ی گیتی نهاد امام حسن علیه السلام بود. نشانه‏ای از تجلی مقدس‏ترین پدیده‏ای که از خجسته‏ترین پیوند برین انسانی، نصیب حضرت محمد صلی الله علیه و آله، علی مرتضی علیه السلام و فاطمه زهرا (س) گردید. همان لؤلؤی که از برزخ دو اقیانوس نبوت و امامت‏ به ظهور پیوست و معجزه‏ی بزرگ «مرج البحرین یلتقیان، بینهما برزخ لا یبغیان، یخرج منهما اللؤلوء والمرجان‏». (1) را تجسم بخشید و کلام خدا در کلمه‏ی وجود چنین ظاهر شد. از نیایی الهام گیر و پدری پیشوا، وارثی برخاکیان و جلوه‏ای برافلاکیان پدید آمد با وراثتی ابراهیمی، مقصدی محمدی، منهجی علوی، زهره‏ای زهرایی که عصای فرعون کوب موسی را در دست صلح آفرین عیسوی داشت و تندیس زنده‏ی اخلاق قرآن بود و رایت جاودانگی اسلامی را در زندگی توام با مجاهده و شکیبایی تضمین کرد و بقاع امن و ایمان را به ابدیت در بقیع شهادت بر افراشت و مکتبش از خاک گرم مدینه به همه سوی جهان جهت‏یافت و با همه‏ی مظلومیتش در برابر سیاهی و تباهی جبهه گرفت و به حقیقت اصالت‏بخشید و مشعلدار گمراهان و زعیم ره یافتگان گردید. حضرتش در بقیع بی بقعه; در جوار جده‏ی پدریش فاطمه بنت اسد، برادر زاده نازنینش امام سجاد علیه‌السلام و مضجع امام باقر و امام صادق علیهما السلام آرمیده است. (2)

 

تولد و کودکی

فرزند گرامی رسول الله و نخستین نوه‏ی او در مقدس‏ترین ماه‏های سال قمری یعنی پانزدهم (3) رمضان سال سوم هجرت چشم به جهان گشود.

امام مجتبی علیه السلام در دامان حضرت زهرا (س) بزرگ شد. او از همان دوران کودکی از نبوغ سرشاری برخوردار بود وی با حافظه‏ی نیرومندش، آیاتی را که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل می‏شد، می‏شنید و همه را حفظ می‏کرد و وقتی به خانه می‏رفت‏برای مادرش می‏خواند و حضرت فاطمه (س) آن آیات و سخنان رسول الله صلی الله علیه و آله را برای حضرت علی علیه السلام نقل می‏کرد و علی علیه السلام به شگفتی می‏پرسید: این آیات را چگونه شنیده است؟ و زهرای مرضیه می‏فرمود: از حسن علیه السلام شنیده‏ام. (4)

به داستانی در این مورد توجه کنید:

«روزی علی علیه السلام پنهان از دیدگان فرزندش به انتظار نشست، تا ببیند فرزندش چگونه آیات را بر مادرش تلاوت می‏کند.

امام حسن علیه السلام به خانه آمد و خواست آیات قرآن را برای مادرش بخواند; ولی زبانش به لکنت افتاد و از گفتار باز ماند و چون مادرش علت را پرسید، گفت: مادر جان! گویا شخصیت‏بزرگی در این خانه است که شکوه وجودش، مرا از سخن گفتن باز می‏دارد». (5)

 

درس اخلاق

از امام مجتبی علیه السلام خواستند که سخنی و مطلبی درباره‏ی اخلاق نیکوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید. او فرمود:

هر کس نیازی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله می‏برد حاجتش رد نمی‏شد و هرچه در توان داشت‏برای رفع نیاز مردم به کار می‏برد و شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس نماز صبح را بگذارد، آن نماز بین او و آتش دوزخ دیواری ایجاد می‏کند. (6)

امام حسن مجتبی

 

امام حسن علیه السلام از منظر رسول الله صلی الله علیه و آله

حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ می‏کرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ی حقیقی که به وی داشت همه‏جا سخن می‏گفت.

آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است:

«هر کس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه کند». (7)

«حسن گل خوشبویی است که من از دنیا برگرفته‏ام‏». (8)

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در کنارش نشانید و نگاهی به مردم کرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده کرده که به برکت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد». (9)

یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله می‏گوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم که امام حسن علیه السلام را بر دوش می‏کشید و می‏فرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار». (10)

روزی پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مرکب خوبی سوار شده‏ای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است‏». (11)

شبی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشأ می‏خواند و سجده‏ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت‏بودم که پیاده‏اش کنم. (12)

انس بن مالک نقل می‏کند که: رسول الله صلی الله علیه و آله درباره‏ی امام حسن علیه السلام به من فرمود:

ای انس! حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر کسی او را اذیت کند، مرا اذیت کرده و هر کس مرا بیازارد، خدا را اذیت کرده است. (13)

زینب دختر ابو رافع می‏گوید: حضرت زهرا (س) در هنگام بیماری رسول الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اکنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:

«شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم‏». (14)

 

اسوه‏ی بزرگواری

امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می‏داشت و شیوه‏ی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب می‏کرد.

مورخین نوشته‏اند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می‏گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش‏هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می‏کنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنه‏ای سیرت می‏کنیم، اگر برهنه‏ای می‏پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی‏نیازت می‏کنیم، اگر از جایی رانده شده‏ای پناهت می‏دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‏کنیم، هم‏اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این‏جا هستی مهمان مایی...

مرد شامی که این همه دل‏جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:

«شهادت می‏دهم که تو خلیفه‏ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‏داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب‌ترین خلق خدا می‏دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (15)

 

اسوه‏ی ایثارگری

یکی دیگر از صفات برجسته‏ی امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بی‏سابقه‏ی اوست.

تاریخ نگاران نوشته‏اند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار دارایی‏اش را به دو نصف کرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق کرد. (16)

امام حسن علیه السلام ملجأ درماندگان، آرام بخش دل‏های دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد که فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دست‏خالی برگردد. در همین مورد نقل کرده‏اند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت کرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافه‏ی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد که پول‏هایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای کرایه به آن مرد بده. (17)

امام حسن مجتبی

امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر

پس از آن که حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت توحید نثار کرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوه‏ی صبر و بردباری، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود:

... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل و لا یدرکه الاخرون بعمل... (18)

«شب گذشته مردی از این جهان در گذشت که هیچ یک از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز کسی را یارای پا به پایی او نیست...

و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست که در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج کرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت.

پدرم در حالتی دنیا را ترک کرد که هیچ سیم و زر و اندوخته‏ای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم که از هدایای مردم به جا مانده بود که قصد داشت‏با آن خدمتکاری بگیرد.

در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند.

سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانواده‏ای هستم که خداوند دوستی آنان را در کتاب خویش (قرآن) واجب کرده است آن جا که می‏فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..». (19) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی‏کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [ اهل بیتم] ; و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی‏اش می‏افزاییم‏».

بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است که خداوند بدان اشاره کرده است.

سپس بر جای خود نشست.

در این هنگام «عبدالله بن عباس‏» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اکنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید!

مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت کردند. سپس امام علیه السلام خطبه‏ای بیان فرمود که در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تاکید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (20).

امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت کرد و با آن‏ها شرط کرد که: با هر که من صلح کنم شما هم صلح کنید، با هر که من جنگ کنم شما هم جنگ کنید و آن‏ها قبول کردند (21).

در ضمن امام علیه السلام نامه‏ای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت کرد و متذکر شد که اگر در امر اداره‏ی جامعه اخلال کند و جاسوس بگمارد با قاطعیت‏برخورد خواهد کرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد (22).

معاویه در پاسخ امام نوشت:

... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن که تو پیرو من باشی. من نیز قول می‏دهم که خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیت‏المال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد... (23) و چنین بود که معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت ‏با امام حسن علیه السلام خودداری کرد، بلکه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبت‏به قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیت‏خودش به دست همسرش «جعده‏» زهر خورانده شد و به جای این که نوشی برای مولی باشد نیشی شد که جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره کرد.

امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (24) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (25).


1) الرحمن، 19، 20 و 22.

2) با استفاده از مقدمه‏ی مترجم کتاب زندگانی امام حسن علیه السلام تالیف باقر شریف القرشی.

3) تاریخ خلفأ، ص 73، سیوطی - دائرة المعارف بستانی واژه‏ی حسن.

4) ترجمه‏ی زندگانی امام حسن، ص‏59، باقر شریف القرشی.

5) همان، ص‏60.

6) اسد الغابه، ج‏2 ص‏185.

7) البدایة والنهایة، ج‏8.

8) الاستیعاب، ج‏2.

9) مسند احمد حنبل، ج‏5 ص‏44.

10) البدایة والنهایة، ج‏8.

11) صواعق المحرقة، ص‏280- حلیة اولیأ، ص‏226.

12) الاصابه، ج‏2.

13) کنز العمال، ج‏6 ص‏222، متقی هندی.

14) ترجمه‏ی اعلام الوری ص‏304، طبرسی.

15) ستارگان درخشان، ص‏42، محمد جواد نجفی.

16) تاریخ یعقوبی، ج‏2 ص‏215- اسد الغابه، ج‏2 ص‏13، تذکره سبط بن جوزی، ص‏196.

17) ستارگان درخشان، ص‏46.

18) ارشاد مفید، ص‏348- جلأ العیون مجلسی، ص‏378، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ 1353.

19) شوری / 23.

20) زندگانی چهارده معصوم علیه السلام، ص‏543، عماد زاده.

21) جلأ العیون، ص‏378.

22) ارشاد مفید، ص‏350.

23) نهج البلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج‏16، ص‏35.

24) پیشوای دوم، ص‏28.

25) آفتابی در هزاران آیینه، ص‏119،