انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

علی ازنگاه دیگران

خواستیم امیرالمؤمنین را از زبان دوستان بگوییم. گفتیم شاید بگویند...
خواستیم او را از زبان دشمنانش وصف کنیم، دیدیم بارها اعتراف کرده‏اند.
خواستیم على(ع) را از نگاه دیگران بگوییم.
على(ع) را نمى‏توان در این آینه‏ هاى کوچک دید. شاید آینه ‏ها را که کنار هم بگذاریم گوشه‏اى از بزرگى على(ع) را بنمایاند.

1- پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «اى على؛ جز خدا و من، کس دیگر تو را نشناخت».
2- عایشه گوید: «پدرم، ابوبکر را دیدم که بسیار به چهره‏ على بن ابی طالب(ع) نگاه مى‏کند. گفتم: «اى پدر! چرا تو زیاد به چهره‏ على نگاه مى‏کنى؟» گفت: «دخترم! از رسول خدا شنیدم که مى‏فرمود: نظر کردن به چهره‏ على عبادت است».
3- عمر از رسول خدا روایت کرد که: «اگر مردم بر دوستى على بن ابى‏طالب(ع) اتفاق و اجتماع مى‏کردند، خدا آتش را خلق نمى‏کرد».
4- معاویه ابن ابى‏سفیان با آن همه دشمنى آشکار با آن حضرت، بیان داشته: «علم و فقاهت با مرگ على(ع) از میان رفت».
5- جرج جرداق(1) : «اى جهان! چه مى‏شد اگر هر چه قدرت و قوه دارى به کار مى‏بردى و در هر زمان علیى با آن عقلش، با آن قلبش، با آن زبانش و با آن ذوالفقارش، به عالم مى‏بخشیدى؟!»
6- جبران خلیل جبران(2): «عرب، حقیقت مقام و قدرش [على(ع)] را نشناخت؛ تا آن که از همسایگان عرب مردمى از پارس به پا خاستند و فرق میان گوهر و سنگریزه را شناختند».

پى‏نوشت:
1- نویسنده‏ مسیحى لبنانى؛ مؤلف کتاب «امام على(ع)، صداى عدالت انسانى».
2- نویسنده و شاعر شهیر لبنانى

نگین انگشتری امامت

مدینه، منتظر بود لحظاتی را که می آمد و با خود اتفاق مبارکی می آورد
پیراهنی پر از ستاره بر تن کرده بود
ماه تابان، گردن آویزی بود روشن بر گردن آسمان.
مدینه، باران باران، خیس ثانیه هایی بود لبریز از شعف و سرور
آرامشی خاص در نگاهش موج می زد
نگاهش به آسمان بود چشم براه آن نور باهر، که می آید و هستی را روشن می کند

آسمان، چراغان بود
عرش، در تلآلوی نور خدا، آینه در آینه می درخشید
روشن بود ساق عرش
و گوشواره امامت بر آن تلألو داشت
نور بود و نور که پی در پی
می آمد زمین را با حضور خویش به آسمان پیوند زند

پدر، آرام تر از همیشه ایستاده بود
و هم چنان منتظر؛ با لبانی که مترنم به ذکر اوست؛ دوست.
می بیند خانه روشن می شود
از عطر سیب معطر می شود
و در مهد امامت نهمین طفل در آغوش عصمت و عزت، تولد می یابد
«محمد» آمد
تا موسی وار، دریای علم را بشکافد
عیسی گونه، حقیقت را جانی دیگر بخشد
آمد تا عالمان بزرگ را در برابر شکوه و عظمت علم خویش سر تسلیم فرود آورد
او آمد تا طعم شیرین رستگاری را به کام شیعیان بچشاند
او آمد تا نگین انگشتری امامت باشد
محمد آمد
تا معجزه محمدی دیگری را نشان دهد
ـ به طفلی طومار صدساله عالمان بی عمل را در هم بپیچد ـ
آمد تا جواد الائمه باشد؛ نور کرامت و لطف الهی را دیگر بار در چشم خانه دل های کور بنمایاند.
آمد تا اتفاقی مبارک در مدینه امامت باشد

مدینه، منتظر بود
لحظاتی را که می آمد و عرش را بر زمین می آورد....

مژده آمدنت

ارتی بدهم؟ فرمودی: چه بشارتی یا رسول الله؟ حضرت فرمود: «من و تو از یک گل آفریده شده ایم و شیعیان ما از زیادی گل ما خلق شده اند. روز قیامت مردم را به نام مادرشان صدا می زنند به جز شیعیان تو را که به نام پدرت صدایشان خواهند کرد. چون شیعیان تو همه حلال زاده اند.»
مهربان بودی و نگران
رسول خدا(ص) به ما گفته بودند که تو هم مثل ایشان پدرمان هستی اما تو نه تنها پدر امت بودی که مثل مادری نگران که موقع ترک خانه، با نگرانی سفارش همه چیز و همه کس و همه جا را به فرزندانش می کند و باز هم مرور می کند تا سفارشی را از قلم نیانداخته باشد، مدام این حرف ها را با ما متذکر می شدی:
* می گفتی ما دوست داریم شما را شفاعت کنیم. ما اهل بیت را در قیامت از شفاعت خودتان درمانده نکنید.
* مواظب اعمالتان باشید. نکند روز قیامت پیش دشمنان ما رسوا باشید.
* زیاد استغفار کنید. استغفار روزی آور است.
* تا می توانید کار خیر ذخیره کنید. مطمئن باشید که فردا به دستتان می رسد.
* بیشتر کلامتان ذکر خدا باشد. گناه نکنید. بنده وقتی گناه کند روزی اش قطع می شود.
* انواع بلاها را با دعا دفع کنید
* هرماه، سه روزش را روزه بگیرید. ما اهل بیت، دو پنج شنبه که میانشان چهارشنبه است روزه می گیریم.
* اگر حاجت مهمی دارید، صبح پنج شنبه به دنبال آن بروید. چون رسول خدا(ص) از خدا خواسته که بامداد پنج شنبه را بر امتش مبارک گرداند.
* از خانه که بیرون می روید آیه الکرسی و اناانزلناه و فاتحه الکتاب را یادتان نرود. قضای حاجت دنیا و آخرت شما در این آیات است.
* لباس ضخیم بپوشید. لباس نازک دین آدم را نازک می کند
* ایستاده آب نخورید، دردی می گیرید که دیگر درمان نمی شود. مگر آن که خدا عافیتتان دهد.
* مریض هایتان را با صدقه درمان کنید و از مالتان با زکات محافظت نمایید.
* نکند با هم اختلاف کنید که سبب خروجتان از دین است.
* هروقت از برادرتان لغزشی دیدید بر سر او نریزید که ارشادش کنید، با نرمی به او بگویید
* چهارپایان را نزنید. آنها هم برای خودشان خدا را تسبیح می کنند.
* لباس نخی بپوشید که لباس رسول خدا(ص) بود.
* بر پیغمبر و آلش صلوات بفرستید تا خدا دعایتان را مستجاب کند.
* لباس هایتان را زود به زود بشویید که همّ و غم را از بین می برد.
* موهای سفیدتان را نکنید. موی سفید نور است. هر که در اسلام مویش را سفید کند، روز قیامت همان موی سفید نور او خواهد بود.
* بدون طهارت نخوابید.
* به سمت قبله آب دهان نیاندازید. و اگر سهواً انداختید از خدا آمرزش بخواهید.
* پیش برادر مؤمنتان که می خواهید بروید خودتان را بیارایید
* سحرخیزی باعث تندرستی است و رضای خدا و رحمت اوست و تمسک به اخلاق پیمبران است.
* سیب بخورید. معده تان را پاک می کند.
* رکاب انگشتر مردها چیزی به جز نقره نباشد.
* غذای داغ نخورید. صبر کنید تا سرد شود. آخر رسول خدا(ص) فرموده برکت در غذای سرد است و غذای داغ برکت ندارد
* امانت را به صاحبش برگردانید حتی اگر صاحبش قاتل پیغمبران باشد.
* بازار که می روید خیلی به یاد خدا باشید.
* مواظب باشید غده هایی را که به گوشت چسبیده نخورید
* کدو بخورید عقل را زیاد می کند
* گلابی دل را روشن می کند و به اذن خدا دردهای آن را آرام خواهد کرد
* پیغمبر دوست داشت قبل و بعد از غذا ترنج میل کند
* انار را با پیه اش بخورید. معده را شستشو می دهد و دل را زنده می کند و وسوسه شیطان را از بین می برد.
* کاسنی بخورید. هر بامداد یک قطره بهشتی در کاسنی است
* آب باران بنوشید. پاک کننده تن است و بیماری ها را دفع می کند
* بچه هایتان را از چرک و چربی بشویید. شیطان، چرک و چربی را بو می کند و بچه هایتان در خواب می ترسند. دو تا فرشته آنها هم از این آلودگی در آزارند.
* حج که می روید به کعبه زیاد نگاه کنید
* اگر می خواهید بدانید چه مقامی پیش خدا دارید، ببینید با گناهانتان در چه وضعی هستید
* با بدگویان ما ننشینید و ما را پیش دشمنانمان علنی مدح نکنید
* هر وقت در سفر بودید و راه را گم کردید یا از چیزی ترسیدید فریاد بزنید و بگویید یا صالح اغثنی
* به خدا قسم که شتاب بلاها به سمت مؤمن از سیلی که از کوه سرازیر می شود یا از دویدن استر تندتر است
* از خدا عافیت از سختی بلا را بخواهید و سختی بلا چیزی نیست جز از بین رفتن دین.
* چشم به راه فرج باشید. از رحمت خدا ناامید نشوید. محبوب ترین کارها نزد خدا انتظار فرج است.7
اما؛ ما و تو ای امام مهربان
آری تو پدر ما بودی و مهربان تر از مادر اما، ما چه فرزندهایی بودیم که می فرمودی:
- به خدا چقدر دوست دارم که حق تعالی مرا از میان شما ببرد و در ریاض رضوان جا دهد
- چرا بدبخت ترین این امت نمی آید تا محاسن مرا از خون سرم خضاب کند؟
- خدایا من از این ها به تنگ آمده ام و این ها از من
- من از این ها ملال یافته ام و این ها از من
- خدایا مرا از این ها بگیر و راحت کن و این ها را مبتلا به کسی کن که مرا به یاد بیاورند...8
و آن روز لبخندت محو شد
به مسجد رفتی؛ نماز صبح را خواندی؛ مشغول تعقیبات شدی تا آفتاب درآمد. چقدر دلتنگ به نظر می رسیدی. رو کردی به چند نفری که در مسجد بودند، گفتی به خدا قبل از این ها کسانی را می شناختم که شب ها را تا صبح به عبادت حق تعالی می گذراندند؛ ساعت ها برای خدا روی پا می ایستادند و پیشانی شان را برای خدا بر خاک می گذاشتند؛ طوری عبادت می کردند که انگار صدای شعله های جهنم در گوششان است؛ وقتی پیش آنها از خدا یاد می کردی از ترس به خود می لرزیدند؛ با همه این اوصاف گمان می کردند که شب را به غفلت گذرانده اند.
بعد از آن روز هیچ کس لبخند تو را ندید تا روزی که.....9
و قصه ماه و چاه...
می گفتی دنیا! بگرد و ببین علی چه کسی را دوست دارد و دوست های علی را از علی بگیر! راستی، منظورت فاطمه که نبود؟
چقدر آبادی ساختی. اصلاً مدینه را تو نخلستان کردی
اما تو نیامده بودی که فقط درخت بکاری...
شاید هیچ کس در جهان به اندازه تو چاه نکنده باشد.
اما این همه چاه عمیق
حتی برای یک آه عمیق تو
چقدر کوتاه بودند
امروز آه تو دامن عالم را گرفته است.
پی نوشت ها

1. کافی/ج2/ باب امیرالمؤمنین(ع)/ حدیث1

2. همان/ حدیث 2
3. جلاءالعیون علامه مجلسی/ باب سوم/ فصل اول ص296
4. سیره پیشوایان/ مهدی پیشوایی/ ص27
5. همان/ ص28 و 29
6. جلاءالعیون/ باب سوم/ فصل اول/ ص293
7. تحف العقول/ ماروی عن امیرالمؤمنین(ع) / اربع مأته باب للدین والدنیا / ص95
8. جلاءالعیون/ باب سوم/ فصل دوم/ ص316
9. همان ص 318 Scroll upScroll down

مولودکعبه

دشت گونه ها از باران دیدگان، متنعم می شوند آن گاه که دست نیاز، عنایت یار را بکاود و در قنوت عاکفین، قلب ها را به کریم بی نیاز، اهدا کنند.
در باغ اعتکاف و در صحن صفا و ساحت سپیده، اشک به امید عبور دلارام می افشانیم و هم آوا با معتکفان معراج، نام خجسته ی علی را ترنم می کنیم.
شاکر و شادمان از آنیم که کعبه شکافت و عدالت، شکوفا شد. مباهات ماست که دیوار دل هایمان نیز بشکافد و ذره ای از آفتاب عنایت مولادر آن حلول کند.
یاران! به شکرانه ی نزول عشق از سحاب رحمت، سر به آستان دوست سایید و اجلال امیر حماسه به محفل خاکیان، خوش آمد گویید.
شکرا که آفتاب فتوّت از افق کعبه دمید و شبنم شرافت بر گلبرگ هستی نشست.
همراز نبوت، آغوش احمد می کاود و محراب مسجد کوفه را.
از کعبه تا بیت المعمور را با قلب شیعیان آذین بسته اند.
ولایت کل آمد و کل ولایت ظهور کرد.
مولای ما با ولادت خویش کربلا را به ارمغان آورد و سمند حماسه را راهی میدان خلوص و مجاهدت نمود. شعف را به شیعه بخشید و گل تبسم را به رسول یار و فخر آفرینش اهدا کرد.
بدر سخاوت تابید.
هستی، دوباره بهار را تجربه کرد و بر شانه های خسته زمین، همای سعادت نشست و سایه ی سبز عدالت بر کویر تفتیده ی تاریخ، گسترده شد.
جغرافیای مودت و محبت، ترسیم گردید.
صدف بیت الله الحرام، رخشا ن ترین گوهر کائنات را به خلقت عطا نمود.
نکهت گل از مکه وزید و صاحب ذوالفقار، با وقار آمد.
ساقی عطشناکان قسط با ساغر طهور معدلت، پای در حلقه دلخستگان نهاد و نوید سپیده ی وصل، انتشار یافت.
دیده بگشایید که خورشید از خانه ی یار برآمد و بر آسمان و اهل زمین تابید.
دل به شکوفه های امید بیارایید که امیر عدل و عاطفه، خرامان به مسند احسان و عنایت دلدار آمد.
یاور رسول، جان مصطفی، بشارت بهشت و نسیم احسان عرش و ولایت مطلق و آیت کرامت نازل شد.
گرده ی روزگار، بار اندوه بر زمین نهاد و باغ بلیغ احساس، سرشار از عطر نرگس و یاس به تماشای دست افشانی گل ها و غزلخوانی عندلیبان نشست.
شبنم شوق بر رخسار نسترن چکید و باران ستاره، ساحت صبح را مصفا نمود و کرانه ی نور را امواج دریای سُرور، سرشار از نمناکی طراوات کرد.
حُسن یوسف و اعجاز مسیح و بیضای کلیم و سطوت خلیل و رحمت احمد، جلوه ی مکرر یافت.
ای عاشقان و مستغفران در اسحار و معتکفان درگاه یار!
سجاده ی سپاس بگسترانید و نماز نیاز ادا کنید و یا علی گویان به استقبال بهار ایمان بیایید و بذر رجاء در مزرع سبز رجب بیفشانید و با مقیمان مقام قدس، همنوا شوید و دل در دست مهرآگین مولا به ودیعت سپارید، که آنک صلای سرخوشان باده پرست است فنای در فتوت حیدر و بقا بر ولای ساقی کوثر.
چه خجسته صباحی است زادروز رادمرد میدان عباد؛ آنگاه که از آسمان، فلق می بارد و از هور، سپیده می تراود.
امروز در پیاله ی لاله به ناز، نور ناب می ریزند.
غنچه ی دل به عشوه با شبنم شوق، رخسار می آراید.
از بزم باده نوشان، آوای دف و نوای شعف می آید.
خلوت گزیدگان ملکوت را ببین که چه عاشقانه غزلخوانی کنند.
تمامت نور عرش را به یکباره به اهل خاک عطا کرده اند.
امروز، آیینه دار فضائل احمد و وارث خصائل انبیاء آمد.
امیر غدیر و مولای خداجویان، چونان آیات عشق بر کعبه نازل شد.
توحید و ولایت و نور در خانه ی یار به هم برآمدند و به زیارت علی نایل شدند.
کعبه، گلدان زیباترین یاس هستی گردید.
بهار در گستره ی زمین و آیینه در عرصه ی آسمان گسترد.
سپاه سپیده، طلوع طلعت مهر را به نظاره نشست.
یا علی!
به رواق دیدگان شیعه خوش آمدی!
ذوالفقار تو آیه ی عدالت بود و عدالتت سوره ی سعادت.
جهاد و عزت و قسط ، آستانبوس سرای پاکت بودند.
شهادت، مشتاق تو بود و شجاعت، خاضع درگاهت.
بهشت شیعه، خال گونه ی توست یا ابوتراب!
تمامی شب های قدر عاشقان، فدای لیلة المبیت تو باد.
چشمان سیاه تو لیلة القدر است و ابرویت محراب مستغفرین.
دل های ما در سُرور میلادت از شوق، بسان کعبه شکافت و شکوفه ی امیدمان شکفت.
یا اباالحسن!
سوگند به خاک قدومت که تا قیام قائم آل طه، خاکسار آستان ولایتیم و بر پیمان الهی خویش، پایدار.
سلام ساکنان مسکن صدق و ارادت پاک دلدادگان، نثار مقدم قدسی تو باد.
سلام شیعه بر قسیم نار و نور، سالار حماسه و حضور، امام شکیبا و شکور.
سلام بر مولد و میلادت، سلام بر مشهد و معراجت.
ای مولای موحدان و امیر ایمانیان و مقتدای مجاهدان!
این کلام عرشی شیعه است که با ولادت با جلالت تو می گوید: « فزت و رب الکعبه».

ولادت در کعبه


همانگونه که در تاریخ آمده است حضرت علی علیه السلام در کعبه متولد گشت . بر اساس مدارک و اسنادی  که از علما و بزرگان اهل تسنن در دست می باشد گواه است که ایشان نیز این واقعه بزرگ تاریخ را قبول دارند . در این جا مواردی از آنها را ذکر می نمائیم:

1ـ محدث بزرگ حاکم نیشابورى گوید:

اخبار متواترى وارد شده که فاطمه بنت اسد امیرمؤمنان على بن ابى طالب ـ کرم الله وجهه ـ را داخل کعبه بزاد. (1)

2ـ محدث دهلوى پدرعبدالعزیز دهلوى

مؤلف کتاب«التحفة الاثنا عشریة فى الرد على الشیعة» عین همین سخن را گفته است. (2)

3ـ علامه ابن صباغ مالکى گوید:

على علیه السلام در مکه مشرفه در داخل بیت الحرام (کعبه) در روز جمعه سیزدهم ماه خدا یعنى ماه رجب سال سى‏ام عام الفیل و بیست و سه سال پیش از هجرت به دنیا آمد... و برخى گفته‏اند: ده سال پیش از هجرت... و پیش از او هیچ کس در کعبه متولد نشد، و این فضیلتى است که خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار کرامت او مخصوص حضرتش گردانیده است. (3)

4ـ علامه گنجى شافعى

نیز نظیرهمین را گفته است. (4)

5 ـ شیخ مؤمن بن حسن شبلنجى گوید:

على بن ابى طالب پسرعموى رسول خدا، تیغ آهیخته خداست که در مکه و بنا بر قولى در داخل کعبه به دنیا آمد در روز جمعه سیزدهم رجب الحرام سال سى‏ام عام الفیل و بیست و سه سال پیش از هجرت، و بنا بر قولى بیست و پنج سال، و دوازده سال پیش از مبعث، و بنا بر قولى ده سال، و پیش از او هیچ کس در کعبه متولد نشد. (5)

6 ـ عقاد گوید:

على در درون کعبه متولد شد و خداوند روى او را گرامى داشته بود ازاین که به بتها سجده کند، گویى میلاد او در آنجا اعلام عهد جدیدى براى کعبه و عبادت در آن بود، على نزدیک بود که مسلمان به دنیا آید بلکه تحقیقا مسلمان دیده به جهان گشود. و هرگز با پرستش بتها آشنایى نداشت، و او در خانه‏اىبزرگ شد که دعوت اسلامى از آن آغاز شد. (6)

7ـ علامه صفورى گوید:

على را مادرش در درون کعبه ـ که خدایش شرافت دهد ـ بزاد، و این فضیلتى است که خداوند او را بدان مخصوص گردانیده است.(7)

8ـ علامه برهان الدین حلبى شافعى

در ضمن کلامى طولانى گفته است: آن حضرت در کعبه متولد شد در زمانى که رسول خدا صلى الله علیه و آله سى سال داشت.(8)

میلاد حضرت در اشعار

آیة الله سید اسماعیل شیرازى

آنست نفسی من الکعبة نور      مثل ما آنس موسى نار طور
یوم غشى الملأ الأعلى سرور قرع السمع نداء کنداء
....

«جانم نورى را از کعبه مشاهده کرد همانند همان آتشى که موسى از کوه طور دید. روزى که عالم بالا را سرور و شادى پر کرده بود، صدایى مانند صدایى که از وادى مقدس طوى شنیده شد به گوش رسید».

«خورشید درخشان، ماه تابان را بزاد پس تاریکیهاى شبهاى تار از ما برطرف شد، در آن حال ندا بلند شد: مژده باد شما را که کودکى ماه پاره به دنیا آمد که از نور چهره‏اش در تاریکیها راه جویند».

«این فاطمه دختر اسد است که لاهوت ابد را درآغوش گرفته و پیش مى‏آید.

پس همگى در برابر او در زمره ساجدان سرخاکسارى به زمین بسایید که فرشتگان در برابر او سجده کرده‏اند آن گاه که نور او در آدم تجلى کرد».

«پرده از چهره حق مبین برداشته شد و چهره رب العالمین نمایان گشت و چراغ مشکات یقین آشکار شد و خورشید هدایت درخشید و در نتیجه شب تیره گمراهى به روشنى بدل گردید».

«حکم نفى ابدى از دیدن حق نسخ شد و پروردگارعالمیان چهره خود را به ما نمود، کاش موسى در میان ما بود و مى‏دید آنچه را که با خواهش فراوان آرزو نمود ولى با دست خالى بازگشت» .

«آیا مادرعلو و والایى دانست که چه مولودى به دنیا آورد؟ یا پستان هدایت دانست که چه طفلى را شیر داد؟ آیا دست عقل دانست که چه کودکى را بر سر دست گرفت؟ حقیقت او بسى والاست و هرگز آنها ندانسته‏اند که چه آورده‏اند» !.

«او سرورى است که بر همه آفریدگان برترى دارد و آن گاه که هیچ موجودى نبود او بود و مقام امامت داشت، خداوند کعبه را از آن رو که زادگاه اوست شرافت بخشیده و این مولود بر خاک آن گام نهاده».

«او در وجود برعالم هستى پیشى گرفته و عوالم غیب و شهود را در نور دیده است. هر چه درعالم هستى است از وجود دست اوست، چرا که او دست خداست و دست خدا بخشنده نعمتهاست».

«او ماه تابان و فرزندانش همه ماههاى تابانند که مادر دهر از آوردن مثل آنها نازا گشته است، او درهمه اوقات سال، کعبه زائران است و هرکه به زیارت درگاه او و طواف و بوسه‏گاه او موفق شد تحقیقا به رستگارى رسید».

«اى که به هنگام مرگ امید دیدار تو مى‏رود، هر مرگى که به دیدار تو انجامد زندگى حقیقى است، کاش مرگ من زودتر فرا مى‏رسید و جامه حیات را به دور مى‏افکندم تا به دیدار تو که برترین و کاملترین نعمتهاست فایز مى‏شدم». (9)

شیخ حسین نجف

جعل الله بیته لعلى‏
مولدا یا له من علا لایضاها
لم یشارکه فی الولادة فیه‏
سید الرسل لا و لا أنبیاها

«خداوند خانه خود را زادگاه على ساخت. وه چه مقام والایى که نظیر ندارد»!

«زاده شدن او درکعبه فضیلتى است که هیچ پیامبرى حتى سروران رسولان صلى الله علیه و آله و سلم نیز با او دراین فضیلت شرکت ندارد».

سید على نقى هندى

لکم یکن فی کعبة الرحمن مولود سواه‏    إذ تعالى فی البرایا عن مثیل فی علاه‏
 أقبلت فاطمة حاملة خیر جنین   جاء مخلوقا بنور القدس لا الماء المهین‏
...‏
«در خانه کعبه خدا، جز او مولود دیگرى به دنیا نیامده، زیرا وى برترازآن است که در میان خلایق در والایى نظیرى داشته باشد. و خداوند در آیات محکم قرآن ازاو یاد کرده است، آیا پس از این، شخص گول خورده و نادان درباره او سخنى دارد؟ نمى‏دانم».

«فاطمه دعا کنان پیش آمد در حالى که ازالطاف خداى لطیف بخشنده درد زاییدن او را به سوىخانه خدا مى‏کشانید، و او با احشائى دردمند آفریدگار خود را صدا زد. اما چگونه نالید، چگونه زار زد، چگونه آه و ناله کشید؟ نمى‏دانم».

«جزاین نمى‏دانم که پاسخ کعبه این بود که لبخندى به او زد و از این لبخند درى در دیوار خانه گشوده گشت. فاطمه داخل شد و صدف مژده شکافت و خرد ناب از آن بیرون جست. من تنها همین را مى‏دانم و جز این چیزى نمى‏دانم».

«چگونه بدانم حال آن که او سرى است که خردها در آن سرگشته‏اند، و او با آن که امروز پدید آمده ولى از قدیم اصل الاصول بوده است. او مظهر خداست بى آن که اتحاد و حلولى در کار باشد، و غایت ادراک و فهم آن است که بدانم که نمى‏دانم».

«آن طفل پاکیزه یعنى على علیه السلام دیده به جهان گشود و چه کسى را یاراى آن است که با او در بلندى پهلو زند؟ پس گروهى درباره اوهدایت یافتند و گروهى دیگر به راه ضلالت و حیرت رفتند. آیا گروههایى گمراه شدند که پنداشتند او حقا خداست، یا آن که این جنون عشق بوده است که مجازات ندارد؟ نمى‏دانم».(10)

دوران کودکى و شیر خوارگى امام على علیه السلام

1ـ آن حضرت در معرفى خود فرموده:

شما از موقعیت من با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در خویشاوندى نزدیک و منزلت خاصى که با او دارم با خبرید، مرا در کودکى در دامن مى‏نشاند، به سینه مى‏چسباند، در بسترخویش درکنارخود جاى مى‏داد، بوى خوش خود را به مشام من مى‏رساند و غذا را دردهان من مى‏گذاشت، او هرگز دروغى از من نشنید و اشتباه و لغزشى در کار من ندید. خداوند ازهنگام کودکى حضرتش بزرگترین فرشته از فرشتگان خود را قرین او ساخته بود که شب و روز او را به راه مکارم و خویهاى نیکوى عالم مى‏برد، و من سایه به سایه او حرکت مى‏کردم،در هر روزى پرچمى از آن اخلاق بزرگوارانه خویش برایم برمى‏افراشت و مرا به پیروى مأمور مى‏ داشت. او هرسال مجاورغار حرا مى شد و تنها من او را مى دیدم و جز من کسى او را نمى‏دید، و در آن روز تنها خانه‏اى که مسلمان بود خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود که آن حضرت و خدیجه و من در آن می زیستیم ....و پیامبر به من فرمود که تو وزیر من هستى و تو برخیروخوبى قرار دارى. (11)

ابن ابى الحدید گوید

: از امام صادق علیه السلام روایت است که فرمود: على علیه السلام پیش از رسالت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم با آن حضرت نور(وحى) را مى‏دید و صدا را مى‏شنید، و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به او فرمود: اگر من خاتم پیامبران نبودم تو شریک در نبوت من بودى، حال که پیامبر نیستى وصى پیامبر و وارث اویى، بلکه تو سرور اوصیا و پیشواى پرهیزکارانى. (12)

2ـ علامه حلى رحمة الله گوید:

آن حضرت در روز جمعه سیزدهم ماه رجب، سى سال پس ازعام الفیل در کعبه به دنیا آمد، و جز آن حضرت هیچ کس نه قبل و نه بعد از حضرتش در کعبه زاده نشد، و در آن هنگام پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سى سال داشت.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم او را دوست داشت و به تربیتش پرداخت و هنگام غسل او را شستشو مى‏داد و هنگامى که شیر مى‏طلبید او را مى‏نوشانید و هنگام خواب گهواره او را مى‏جنباند... و مى‏فرمود: این برادر، ولى، ذخیره، یاور، برگزیده، پناهگاه، داماد، وصى، همسر دختر من و امین و خلیفه من است. پیوسته او را در آغوش مى‏گرفت و درکوهها و دره‏هاى مکه مى‏گردانید. (13)

3ـ برهان الدین حلبى گوید:

على علیه السلام پیوسته با رسول خدا علیه السلام به سر مى‏برد .

4ـ ابوالقاسم در اخبار ابورافع از سه طریق روایت کرده:

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم هنگام ازدواج با خدیجه به عموى خود ابوطالب گفت: من دوست دارم که یکى از فرزندان خود را به من بسپارى تا یاور من باشد و امور مرا کفایت کند و من این لطف شما را سپاس گزارم. ابو طالب گفت: هر کدام را خواهى انتخاب کن.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را برگزید. پس کسى که ریشه‏هایش از چشمه نبوت سیراب شده، درختشسینه نبوت را مکیده، شاخه‏هایش ازچشمه امامت بارور شده، در خانه وحى رشد یافته، در خانه نزول قرآن تربیت گردیده و در دوران زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با او بوده و تا دم مرگ ازاو جدا نگشته است هرگز با سایر مردم قابل مقایسه نیست، چرا که او از گرامى‏ترین و پاکیزه‏ ترین ریشه خانوادگى برخوردار بوده و معلوم است که رگ و ریشه شایسته بالنده است و شهاب تیز و درخشان نفوذ کننده و آموزش پیامبر کارساز. و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تربیت او را به عهده نگرفت و ضامن پرورش و تربیت نیکوى او نشد مگر به دو دلیل: یا آن که از روى حدس قوى آینده درخشان او را مى‏نگریست و یا از طریق وحى الهى مى‏دانست. اگر روزى حدس قوى بوده معلوم است که تیر حدسش خطا نرفته و پندارش نابجا نبوده است، و اگر به وحى الهى بوده، دیگر منزلتى برتر و حالى دلالت کننده‏ تر از آن بر فضیلت و امامت حضرتش وجود ندارد. (14)

پى‏نوشت ها:

1ـ المستدرک، ج3، ص483.

2ـ ازاحة الخفاء عن خلافة الخلفاء، ص251.

3ـ الفصول المهمة، ص30 .

4ـ کفایة الطالب، ص407 .

5ـ نور الابصار، ص85.

6ـ عبقریة الامام على علیه السلام، ص43.

7ـ نزهة المجالس، ج 2، ص454.

8ـ السیرة الحلبیة، ج1، ص139.

9ـ الغدیر،ج 6،صص30 و 31 با تلخیص.

10ـ الغدیر، ج 6، صص36 ـ 37.

11-نهج البلاغة، ص190.

12ـ شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید،ج 13، ص210، ذیل خطبه 238.

13ـ کشف الحق و نهج الصدق، ص109.

14ـ بحارالانوار، ج 38،ص295.