انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

مولای من...

 

مولای من !

آخر چه زمانی شکوفه های انتظارمی شکفد

و موج های ظهور ساحل آشفتگی ما را قرار می بخشد ؟

آقای من !

نسل ها از پی هم آمده و رفته اند

دل های کثیری برای تو سوخته و گداخته اند

و اشک های بی قراری بر روی گونه ها غلطیده اند

ولی آفتاب حضورت هنوز آسمان غبارآلود

ما را شایسته درخشیدن نمی داند

مولا جان !

گهگاهی که تنها می شوم و راهم را گم می کنم

سرگردان در کوچه باغ های خیال

تک تک خانه های آرزو را به امید تو می پویم

ولی همیشه آنچه نصیبم می شود شمیم سحر آمیز توست

که درآن خانه های ارغوانی به جا مانده است

و خبر از کوچیدنت می دهد

چه شب هایی که کورسو ، کورسو در تاریکی

با راهنمایی ستاره ها سراغ تو را از مرغان یاحق می گیرم

و آنها جاده ای به رنگ نسیم را نشان می دهند

که تنها نقوشی از قدم های تو برایش به یادگار مانده است

و شکوه می کند که سالهاست دیگر قدم مرحمتت را

بر چشمان منتظر او هم نمی گذاری

سحر گاهان قطره های باران که از عهد عتیق

تلألو خود را وامدار تو هستند گلایه می کردند:

که روزگاریست ابر رحمتت را از آن ها هم دریغ می کنی

مرغ هایی که به یُمن یک نگاه زیتونی تو

به مرغ عشق ملقب شدند

هنوز هم غروب های آدینه سرود انتظار را برای تو می سرایند

به امید آنکه رسم عاشقی به جا آوری

و به دل های سوخته ی آنها نوری بیفشانی

سال هاست اهالی جمعه برای شکفتن گل وجودت ندبه می کنند

اما من از واعظان شهر شنیده ام :

برای آمدن تو انتظار کافی نیست . . .

اشک و سوز و دلی داغدار کافی نیست

مهدی جان !

کوچه های دیار ما چند صباحی است شکایت می کنند

که سایه ی شما سنگین شده است

ولی از شما چه پنهان من پی برده ام

به کوچه های مدینه حسودی می کنند

گویا از خورشید شنیده اند

در روزگاری نه چندان دور کوچه ی بنی هاشم گذرگاه محمد و علی

و فاطمه و حسن و حسین  (صلوات الله علیهم) بوده

از این رو بر خود مباهات می کند

و تا ابد به همتایان خود فخر می فروشد

مدت هاست که میوه های کال حوصله ی رسیدن ندارند

و غنچه ها نیز بهانه ای برای شکفتن خود نمی یابند

ابرها نیز جز به اندازه ی ضرورت بر ما زمینیان نمی بارند

درست از آن روزی که پرستو های مهاجر از کرانه های دور

نشانی تو را برای تاک ها نمی آورند

دیگر غوره ها هم عجله ای برای رسیدن نمی کنند !

یابن الزهراء !

نمی دانم در کجای عالم سُکنی گزیده ای

که پروانه های سبکبال هم

خبری از تو برای تمشک های وحشی نمی آورند

اما خوب می دانم وجود مبارکت مجرای فیض است

و رحمت واسعه ی الهی از طریق تو بر ما نازل می شود

یقین دارم هنگامی که با قامت سرو گونه ات به نماز می ایستی

و قنوت عشق برمی داری

برای تک تک ما از درگه حق استغاثه ی رحمت و برکت میکنی

ولی آخر برای دلتنگی هایم

تا کدامین روز از سال های شمسی و قمری

بهانه و دلیل بتراشم

و بر شعله های اشتیاقم شبنم آرامش بپاشم . . .

دعایِ مهمّ امام زمان(ع)، برای برآورده شدن حاجت‌ها

 سیّد علی خان در کتاب شریف «الکلم الطیّب» می‌گوید: این دعای ارزشمندی است از امام زمان(ع) برای کسی که چیزی از او ضایع گشته یا حاجتی دارد؛ بنابراین شخصی که خواسته یا مشکل مهمّی دارد، باید این دعا را بسیار بخواند:




بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ.
«أنْتَ اللهُ الَّذی لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ، مُبْـدِئُ الْخَلْقِ وَمُعیدُهُمْ وَأنْتَ اللهُ الَّذی لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ، مُدَبِّـرُ الْاُمُورِ، وَ بٰاعِثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ، وَ أنْتَ اللهُ الَّذی لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ الْقٰابِضُ الْبٰاسِطُ، وَ أنْتَ الله الَّذی لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ، وٰارِثُ الْأرْضِ وَمَنْ عَلَیْهٰا. أسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی إذٰا دُعیتَ بِهِ أجَبْتَ، وَإذٰا سُئِلْتَ بِهِ أعْطَیْتَ وَ أسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَیْتِهِ، وَ بِحَقِّهِمُ الَّذی أوْجَبْتَهُ عَلیٰ نَفْسِکَ أنْ تُصَلِّیَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ ٰالِ مُحَمَّدٍ، وَ أنْ‌ تَقْضِیَ لی حٰاجَتی، السّاعَةَ السّاعَةَ، یٰا سَیِّدٰاهُ، یٰا مَوْلٰاهُ، یٰا غِیٰاثٰاهُ، أسْئَلُکَ بِکُلِّ اسْمٍ سَمَّیْتَهُ بِهِ نَفْسَکَ، وَاسْتَأْثَرْتَ بِهِ فی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ أنْ تُصَلِّیَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ ٰالِ مُحَمَّدٍ، وَ أنْ تُعَجِّلَ خَلٰاصَنٰا مِنْ هٰذِهِ الشِّدَّةِ، یٰا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالْأبْصٰار، یٰا سَمیعَ الدُّعٰآءِ،‌إنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ، بِرَحْمَتِکَ یٰا أرْحَمَ الرّاحِمین؛1

به نام خداوند بخشندة مهربان
تو آن خدایی هستی که جز تو معبودی نیست؛ آغازگر و بازگردانندة آفریدگان هستی و تویی آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ تدبیر کنندة کارها هستی و هر که را در قبرهاست، برمی‌انگیزی؛ تو همان خدای یکتایی هستی که جز تو معبودی نیست؛ تنگ گیرنده و گسترانندة هستی و تو آن، خدایی هستی که جز تو معبودی نیست و وارث زمین و ساکنان آن هستی. از تو درخواست می‌کنم به واسطة نامت که هرگاه بدان خوانده شدی، پاسخ دادی و هرگاه بدان وسیله از تو درخواست شده، عطا کردی و به حقّ محمّد و اهل بیت او و به واسطة حقّی که برای ایشان بر خود واجب ساخته‌ای. از تو درخواست می‌کنم تا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستی و حاجتم را برآورده سازی؛ همین ساعت، همین ساعت ای آقای من؛ ای مولای من؛ ای فریادرس من؛ از تو می‌خواهم به واسطة تمامی نام‌هایی که خویشتن را بدان نامیده‌ای و آن را در دانش پنهانیت نزد خود نگه داشته‌ای؛ که بر محمّد و آل محمّد درود بفرستی و در رهایی ما از این گرفتاری و سختی شتاب کنی. ای دگرگون‌کنندة دل‌ها و چشم‌ها؛ ای شنوای دعا؛ به راستی که تو بر هر چیزی توانا هستی؛ به واسطة رحمتت ای مهربان‌ترین مهربانان».
 

ماهنامه موعود شماره 120
 
پی‌نوشت:
1. الکلم الطیّب، ص 14.

امام زمان (ع)به فریادمان برس

هر چه گشتم بهتر از تـو، دلبری پیدا نشد

                                         دل ربایی، سروری، تاج سری پیدا نشد

تا به بزم قُـرب ربّ العالمین، نایل شوم

                                         از ره عشق تـو، راهِ بهتـری پیـدا نشد

همچنان دست توانای تـو، در هر مشکلـی

                                         پنجه ی مشکل گشای دیگری، پیدا نشد

سوی تو هر کس که آمد، دست خالی برنگشت

                                              بهتر از بـاب عنایاتت، دری پیـدا نشد

از بـرای پـر کشیـدن، جانب کوی وصال

                                                بهتر از این  بال و پر، بال و پری پیدا نشد

 

 

مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی، درکتاب ارزشمند مفاتیح الجنان، به نقل از صاحب نجم الثّاقب می فرمایند:

مرحوم سیّد تقی صالح بن سیّد احمد بن سیّد بن سیّد هاشم بن سیّد حسن موسوی رشتی، از اهل رشت، به قصد عزیمت به مکّه، ابتدا به نجف اشرف مشرّف شد و...

ایـشان  اراده ی مکّـه کـرد، در بیـن راه چند نفر به کاروان ملحـق می شوند.

 در یکی از منازل، یکی از کاروانیان می گوید:

 زودتر برویم، چون مسیر خطرناک و ترسناکی در پیش داریم.

 برف شدیدی می بارید و رفقا سر خود را پوشانیده بودند و تند رفتند و من عقب ماندم.

 از اسب پیاده شدم و خیلی ترسیده بودم و مخارج راه من هم (به غیر از 600 تومان) نزد دوستانم بود.

 با خود گفتم: تا صبح همین جا می مانم تا فردا با چند نفر دیگر این مسیر را بروم.

 ناگهان باغی را دیدم که باغبانی کنار درب آن، بیلی در دست داشت و به درختان می زد که برف آن ها بریزد. جلو آمد و به من گفت: مسیر را گم کرده ای؟

 گفتم: آری!

 فرمود: نافله بخوان.

 و من مشغول نافله شدم.

 بعد از مدّتی آمد و فرمود: نرفتی؟

 عرض کردم: والله راه را نمی دانم.

 فرمود: جامعه بخوان.

 و من جامعه را که قبلاً حفظ نبودم، به طور کامل از حفظ خواندم.

 بعد از مدّتی آمد و پرسید: نرفتی؟

 عرض کردم: نه و بی اختیار گریه کردم و گفتم: راه را بلد نیستم.

 بعد فرمود: عاشورا  بخوان.

 و من با این که حفظ نبودم، تمام زیارت عاشورا و هم چنین دعای علقمه که بعد از زیارت عاشورا خوانده می شود را هم خواندم.

 باز آمد و فرمود: نرفتی؟!

 عرض کردم: نه!

 فرمود: تو را به قافله می رسانم.

 و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت.

 اسب من حرکت نمی کرد، تا این که عنان اسب را گرفت و اسب تمکین کرد.

 در بین راه فرمود:

 شما چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله.

 چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.

 چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.

 و در چند لحظه خودم را کنار رفقایم که در کنار نهر آبی جهت وضو گرفتن پیاده شده بودند، دیدم.

 ناگهان با خودم گفتم: این چه کسی بود که به زبان فارسـی با مـن حرف می زد؟ (این قدر دل نشین) و با چه سرعتی من را به رفقایم رسانید.

 با خود گفتم: نکند آن، آقا و مولای عزیزم (قطب عالم امکان، مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشّریف) باشد؟!

 برگشتم، ولی هرچه نگاه کردم اثری ندیدم...

 

عمری است که مهمان سر خوان  تو هستم        خوردم نمکـت، لیک نمکدان بشکستم

ترسـم که اجـل آید و روی  تـو  نبینم                  چـون روی تو باشد همـه مکتـب و دینم

غـیـر گنهـم هـیـچ  نـدارم و  نـدانـم                   جز بـار گنه، بـر سر راهت چه گذارم؟

با این همه خواری و بدی، عاشقت هستم          بنما کرم ای سرور من، گیر تو هستم

غافل ز غمت هستم و در جهل و ضلالت             ای مهـدی زهـرا بنمایـم تـو هدایت

 

السلام علیک یا اباصالح المهدی

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

                             حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد