انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

و ای کاش بیایی...!

مثل هر بار برای تو نوشتم:



دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد،


"همه گویند به انگشت اشاره،

                          مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟ تو کجایی؟ تو کجایی..."

 

 

مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش زیاد است

که گویند به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!

و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپهش یار ندارد!

تو خودت! مدعی دوستی و مهر شدیدی!


که به هر شعر جدیدی،


ز هجران و غمم ناله سرایی، تو کجایی؟

تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟


تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟


چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟


چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟


چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟


چه کسی راه به روی تو گشوده؟

چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد،


چه زمان ها  که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...



و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی کجایی!؟


و ای کاش بیایی...!

 

دردل با امام زمان

ازت سوال می کنم: چرا نمیشه محبوب ترین خلقت رو ببینم؟

تو می دونی اما به روم نمیاری...


من دوباره می پرسم...

تو از «العجل العجل یا حسین» گفتن های اهل کوفه میگی و از عاشورا...


من نمی فهمم ازت صد باره می پرسم...

باز غرورم رو نمی شکنی به جاش امتحانم می کنی...


من امتحانت رو رد می شم اما باز نمی فهمم باز سوال می کنم و باز ... و باز ... و ...

محکم تر از همیشه سوال می کنم .... سخت تر از همیشه امتحانم می کنی...


من زمین می خورم این بار می فهمم... تو با مهربونی بلندم میکنی...


من ازت خجالت می کشم:  یا رب ظلمت نفسی... تو اشکامو پاک می کنی...


دیگه اون سوال رو نمی پرسم دیگه می دونم!

حالا فقط می پرسم چقدر طول می کشه

اونقدر چشمام لایق بشه که محبوب ترین خلقت رو ببینم؟!


تو می گی از همین حالا شروع کن...

حالامن یه منتظرم برای اون لحظه...

و می دونم تو از من منتظرتری... تو که همیشه از من به من مهربانتری...

                                                                                                             پس دستم رو بگیر!

 

                           hand2.jpg

دردل با امام زمان

سال‌هاست که در انتظار دیدن جمالت، چشم انتظاریم.

به هر گلی که می‌رسیم، بوی تو را در آن جست و جو می‌کنیم.

در کوچه پس کوچه‌های عشق به دنبال معشوق می‌گردیم تا شاید نشانی تو بیابیم

و بتوانیم گرمای وجودت را با تمام وجودمان حس کنیم.

چه زیباست لحظه‌ی وصال! یا صاحب الزمان عجّل‌الله‌تعالی‌فرجک‌الشریف!

قلبم آکنده از عشق به شماست، ولی اعمالم، چیز دیگری می‌گویند.

شنیده‌ام که اندرون قلب مرا می‌بینی و گرچه اعمالم باعث آزردگی خاطر شماست

ولی عشق به وصال وجود نازنینت، مرا به زندگی و آینده امیدوار می‌کند.


       در آن نفـس کـه بمـیرم در آرزوی تو باشم   

                                          بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم


قلم ناتوان است از حس  عشقی که خودم هم نمی‌توانم آن را بیان کنم.


مولای من!

آن زمان که در جست و جوی شما آواره‌ی کوی و برزن هستم تا نشانی از تو بیابم،

 متوجّه می‌شوم که غرق در پستی‌هایی هستم

 که مانع رسیدن به وصال محبوب است!

                           

                                 کمکم کن! تنها پناهم تویی! نگهدارم باش!

 

       page0_04.jpg

دردل با امام زمان

دیگر همه چیز عادی شده است.

دیگر همه چیز رنگ سیاهی گرفته است.

دیگر خورشید در روز های جمعه شرم می کند که طلوع کند.

 

ای راز دار زهرا (س) ، سینه ات پر از درد است می دانم!  

آن روز کسی درهای بقیع را بر روی ما نخواهد بست

و ما عقده هزاران قرن مظلومیت را باز خواهیم کرد.

می خواهم فریاد بزنم ؛

ای کافران او می آید. هرگز به خواب خوش نروید!

او می آید و جام می خود پرستی را در هم خواهد شکست.

ای کافران غافلید که حدیث سربداران را تکرار می کنید،

زیرا او خواهد آمد با صدای (( انا المهدی ))...

ای کافران ، بترسید از نام مهدی ( عج ) ، که نام ننگین تان را محو خواهد کرد.

می دانم تو نیز با خبری از آنچه که ما بی خبریم،

از آنچه که دلت را می سوزاند و اما...

ای گمشده بیابان ها روی سخنم با توست.

آقای من ، در کدامین بیابان خیمه زده ای تا مجنون وار خار بیابان را حریر زیر پایم کنم؟!

سلام آقا جان


سلام آقا جان

 

بازم اومدم ،

 

با هزار جور شرمندگی

 

آقا جون دلم گرفته ، دلم برایه غربت شما گرفته ، دلم از دست خودم گرفته از همه آدما ....

 

چرا ما اینجوری شدیم ؟

 

آقا جون چی شد که فراموشت کردیم ؟

 

آقا جان خیلی سخته ولی می گم ، دیگه عادت کردیم به نبودنت و ندیدنت. آقا یادمون رفته مولامون شما هستین ، آقا دنیا مارو اونقدر مشغول خودش کرده که اصلاً یادمون رفته اصلاً برای چی به این دنیا اومدیم.

 

عزیز زهرا هر چقدر که می گذره ،هر چقدر که بزرگتر می شیم کمتر یادتون می کنیم .

 

چقدر غریبی آقا جون

 

آقا جون چرا اینطور شد ؟ این دنیا چی داره که به خاطرش شما رو فراموش میکنیم؟

 

خیلی سخته تنهایی ، خیلی سخته آدمایی که حسین حسین میگن صدای هل من ناصر شما رو نشنون.

 

آقا جان راست گفتن که هر روز عاشوراست و هر جایی کربلاست. هر روز تو موقعیت های مختلفی صحنه عاشورا دوباره تکرار می شه فقط آدمای داستان هستن که عوض میشن . همیشه یه طرف حقه یه طرف باطل ، یه طرف ظالم یه طرف مظلوم و مثل همیشه یه عده زیادی کوفی .

 

آقا جون هر روز صحنه عاشورا برای ما داره تکرار میشه . وقتی می بینیم داره به یکی ظلم میشه و حرفی نمی زنیم می شیم کوفی خیلی وقتا یزیدی می شیم و .....؟؟؟؟؟؟

 

آقا جون می ترسم از روزی که شما ظهور کنین و من در مقابل شما باشم ، آقا جون می ترسم که خودمو ارزون بفروشم ، آقا جون می ترسم بشم کوفی و اینبار مهدی تنها بمونه ، مولای من ترسم از اینه که صدای هلهله یزیدی ها نذاره صدای هل من ناصر شمارو بشنم .........

 

آقا جون الهی بمیرم برای غربتت ، مولا جان من آدم بی لیاقتی هستم میدونم آقا جون ضعیف النفس  هستم میدونم ، خودمو ارزون می فروشم میدونم ، ارادم ضعیفه می دونم ..........

 

ولی یه چیزه دیگه هم هست اونم اینه که آقا جون دوستون دارم ، مولای من قربون غریبیتون بشم دلم به خاطره شما گرفته ، عزیز زهرا تمام زندگیم به فداتون ، امیرم تو دلم محبت شما وجود داره ، آقا جان هنوز اونقدر کر نشدم که صدای هل من ناصر شما رو نشنوم ، هنوز دلم براتون می گیره ، هنوزم منتظره اومدنتونم ، آقا جونم بیا ، بیا و قلبه منو شفا بده قلبی که قرار بود محبت شما توش جا بگیره شده خونه شیطون .....

آقا جون بیا .....