امشب شب اول محرم است و فردا آغاز نخستین روز از دهه ای است که به شهادت خون خدا ختم می شود...
حسین (ع) اسوه عشق و بندگی
به دنبال کدام سرمشق و نمونه میگردی؟ چه کسی برای تو آرزوی رسیدن است و منتهای هدف؟
در
قاب نگاهت کدام تصویر، شب و روز تکرار میشود و حتی در خواب و رؤیا همواره
با توست؟ فکر میکنی مثل چه کسی باید باشی، مثل چه کسی باید زندگی کنی،
حرف بزنی، حتی کارهای روزمرهات را انجام دهی؟
با همه جستجوهایت
به کسی نمیرسی که در هر حال و برای همیشه انگشت اشارت به سویش نشان کنی و
شک نداشته باشی که او راهشناس است و با او به بیراهه نمیروی.
سرمشقها و نمونههای دور و برت همه تمام شدنیاند و گذر زمان بهتر و بالاتر از آنها را معرفی میکند.
تو
باید در پی کسی باشی که هرگز تمام نشود، کهنه نگردد، بلکه تری و تازگی و
حقیقی بودنش هر روز، روشنتر از دیروز نمایان شود و کربلا بهترین نمونه
برای همیشه انسان و همه انسانهاست و حسین برترین اسوه و سرمشق.
او
خود فرمود: «من برای شما بهترین سرمشق و نمونهام» و مگر نه اینکه
حسین(ع) آیینه تمامنمای پیامبر است و پیامبر بالاترین اسوه حسنه؟!
حسین(ع)، همه را به خویش میخواند آنگاه که میفرماید: «هل من ناصر ینصرنی؛ آیا کسی هست یاری و همراهیام کند؟»
بیایید همه ما لبیکگوی آن حنجره خون فشان باشیم که لبیک به حسین، لبیک به قرآن است.
در گذر زمان و در گردش مدام ماه، دوباره به ایستگاه محرم رسیدهایم. محرم فصل رویشها و ریزشهاست.
فصل صفآرایی تمام خوبیها در مقابل همه زشتیها و پلیدیها.
باز
هم محرم و یک دنیا اشک و عشق و عبرت. باز هم کربلا و سرزمینی که تمام هستی
به گردش طواف میکنند و باز هم عاشورا و یک روز به وسعت تمام روزهای خدا.
به محرم که میرسی عاشورا را به یاد میآوری و حسین را، عباس را، اکبر را، اصغر را، قاسم را و... زینب را.
به محرم که میرسی عطش را به یاد میآوری و رشادت را و شجاعت را و حمیت را و ولایتمداری را و ایثار را و شهادت را و ... اسارت را.
به
محرم که میرسی روزهایت را همسایه شیرمردان میدان کربلا و شبهایت را در
کنار خیمههای ذکر و مناجات و دعا باش تا همیشه کربلایی باشی.
به محرم که میرسی، سوگوار عزیز فاطمه میشوی و سینهزن و زنجیرزن ثارالله و اشک برگونههایت پرپر میشود.
به خود ببال که خدا خیرخواه توست، که صادق آل محمد میفرماید:
«من اراد الله به الخیر فقذف فی قلبه حب الحسین وحب زیارته»
«هر کس خدا برایش خیر بخواهد محبت حسین و شوق زیارت او را در دلش میگذارد.»
به
خود ببال که عاشق و شیفته حسینی و عشق به حسین خیمه همیشه افراشته در
جان توست، خیمه ای به وسعت همه هستی، خیمهای به بلندای همه آسمانها و
کهکشانها، با خوانی گسترده از عطش که تشنگی بشریت را خاتمه خواهد داد.
هرگز مباد بی این عشق زندگی کنیم و بی این محبت بمیریم.
فرا رسیدن ایام محرم بر تمام دوستداران اسوه ی آزادگی امام حسی(ع) و یارانش تسلیت باد
باز این چه شورش است که در خلق عالم است | باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است | |
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین | بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است | |
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو | کار جهان و خلق جهان جمله در هم است | |
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب | کاشوب در تمامی ذرات عالم است | |
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست | این رستخیز عام که نامش محرم است | |
در بارگاه قدس که جای ملال نیست | سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است | |
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند | گویا عزای اشرف اولاد آدم است | |
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین | پروردهی کنار رسول خدا حسین |
کشتی شکست خوردهی طوفان کربلا | در خاک و خون طپیده میدان کربلا | |
گر چشم روزگار به رو زار میگریست | خون میگذشت از سر ایوان کربلا | |
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک | زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا | |
از آب هم مضایقه کردند کوفیان | خوش داشتند حرمت مهمان کربلا | |
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکند | خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا | |
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد | فریاد العطش ز بیابان کربلا | |
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم | کردند رو به خیمهی سلطان کربلا | |
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد | کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد |
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی | وین خرگه بلند ستون بیستون شدی | |
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه | سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی | |
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت | یک شعلهی برق خرمن گردون دون شدی | |
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان | سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی |
به دلم آرزوی مرقد کربلا دارم
دلخوشم یه ارباب کریم و باوفا دارم
هر کی ام یا هر چی ام آقا فقط تو رو دارم
این ی بار رو راست میگم، من بخدا دوستت دارم
کاش می دونستی آقا که من چقدر دوستت دارم
همه شب به عشق تو سر به بیابون می ذارم
دستت رو بذار رو قلبم تا که آروم بگیرم
اگه تو نیای حسین(ع) من بخدا زود می میرم
اسم تو هرجا بیاد همون جا کربلای ماست
اینم از معجزه ارباب باوفای ماست
خبر شهادت مسلم پس از اعلام حمایت اهل کوفه برای امام حسین (ع) بسیار گران آمد و اشک بر دیدگانش حلقه زد ، اما بی درنگ هدف خود را دنبال کرد ، جمله ای گفت که نشان داد مقصود بالاتر از این است :
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا؛ بعضی از مؤمنین با پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه خدا شهید شدند و بعضی دیگر انتظار می کشند که کی نوبت جانبازی آنها برسد ، ولی مسلم وظیفه خودش را انجام داد ، نوبت ما است.
حسین (ع) در عصری است که انحراف ، ضعف ایمان ، فساد و نا امیدی مردم را فرا گرفته و شمار وفاداران به امام اندک و پارسیان گوشه گیرند : وی به عنوان یک رهبر مسئول می بینداگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک دین دولتی در می آید... نمی تواند خاموش بنشیند که مسئولیت جنگیدن با ظلم را دارد...
حسین برای این که در اندام مرده این نسل خون تازه حیات و جهاد تزریق کند جز مردن و انتخاب مرگ سرخ خویش سلاح و چاره ای ندارد و برای جهاد جز بودن خویش هیچ ندارد ، آن را بر می گیرد و به سمت قتلگاه خویش می آید.
آری امام در قبال امت و میراث جدش تعهد دارد و نمی تواند کعبه را در تسخیر بنی امیه ببیند و بی عدالتی ، پلیدی و قساوت دستگاه جابر را تحمل کند.در چنین شرایطی از انجام اعمال حج خودداری می کند ، یعنی من اعتراض دارم ... وی عدم رضایت خویش را به این وسیله و به این شکل اعلام می کند، یعنی حجی که گردانندهاش یزید باشد برای مسلمین فایدهای ندارد ( این که امام کعبه را ترک کند ) و بعد بگوید من برای رضای خدا رو به جهاد می کنم ... یک دنیا معنی داشت.کار کوچکی نبود ، ارزش تبلیغاتی داشت ، اسلوب ، روش و متد کار در این جا به اوج می رسد.سفری را در پیش می گیرد که همه عقلا ... آن را نا موفق پیش بینی می کنند.
آنان که تنها به مصالح خویش می اندیشند و هر امری را با میزان های مادی می سنجند سفر حضرت را بدون نتیجه می پنداشتند و به بهانه خیر خواهی و دلسوزی برای انصراف وی از وعده و وعید های حاکم مکه و پیشنهاد امان نامه نیز هیچ گونه تأثیری بر جای نمی گذارد و کار به جایی می رسد که حاکم می نویسد : از خدا می خواهم از تفرقه افکنی بپرهیزی ، چه بیم داری کشته شوی ...
امام پاسخ می دهد : کسی که به پیروی از دستورات حق و فرستاده اوست و به نیکی و نیکوکاری مقید است ، با خدا و پیغمبر خدا مخالف نیست و بهترین امان هم امان خداست.
سرانجام امام حرکتی را آغاز می کند که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منشأ گرفته و با معیار های مادی قابل محاسبه نیست.
در عین حال حسین (ع) نظر دوستداران و خیرخواهی را تصدیق می کند. می گوید : خودم می دانم. ایشان میگویند : پس چرا اهل بیت را با خودت می بری ؟ می گوید : آنها را باید ببرم ... در واقع امام یک عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نیروی خود دشمن تا قلب حکومت دشمن ( شام ) فرستاد. این خودش تاکتیکی عجیب و کاری فوق العاده است. همه برای این است که صدا ها بیشتر به جهان آن روز برسد ، بیشتر ابعاد تاریخ و ابعاد زمان را بشکافد و فساد و پلیدی و انحراف های اخلاقی یزیدیان را بر ملا سازد و چهره کریه آنان را آشکار کند. آری حرکت حسین (ع) از حجاز و رفتنش به سوی عراق جنبش نیرومندی بود که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منبعث می شد.
حســین جــان کربلایت مرا...
گر تومرا رد کنی کجا روم
من که عمری سائل کوی توام
من که غیر تو ارباب ندارم
بر لطف وکرم تو امید دارم
چه می شود براین نوکر خود افتخار دهی
بر پیشانی من حقیر مهر کربلا زنی