سلام...
شرمنده ام،
چقدر ازت خجالت میکشم،
اصلا خیلی شرمندتونم،
راستش خیلی وقت بود میخواستم براتون نامه بنویسم،باهاتون درد دل کنم
اما دیگه روم نمیشه،دیگه مگه آدم چقدر باید رو داشته باشه،
انگار دیگه آدم گذشته نیستم،انگار همه منو به یه چشم دیگه میبینن،
ولی من اونی که اونا فکر می کنن نیستم،
چند شب پیش یکی از بچه ها حرفی بهم زد،که بدجوری تو دلم مونده، حرف از آخرت بود،
بهم گفت خوشبحالت، تو که امام زمانو داری، خیالت راحته، با حسرت این حرفو بهم زد،
اونوقت بود که حس کردم، که چقدر ازت دور شدم انگار که اصلا ندارمت،
اما واقعیت اینه که تو هستی، ولی این مائیم که نیستیم،
آخ...دلم خیلی گرفته، نمیدونم واقعا یه روز میشه که بهم لبخند بزنی؟ بهم بگی ازتو راضی هستم؟
آقاجانم دنیا دلمو تیره و تار کرده، وقتی با خدا حرف میزنم حرف از توبه میزنم اما چه فایده...
آقا روم نمیشه که باهاتون حرف بزنم، خیلی وقته که سعی میکنم براتون یه سرباز باشم، براتون مایه افتخار باشم، براتون...
اما آقاجون شرمنده ام،
اینها نبودم که هیچ، دل شما رو هم شکستم، برای شما هیچ کار نکردم،
به خداوندی خدا قسم دلم برات تنگ شده، و به همون اندازه که دلم برات تنگ شده از خودم واعمال خودم شاکیم،
آقاجانم اینجا فقط با تو حرف میزنم، دلم برات تنگ شده، دلم میخواد از خودم دور بشم،نمی دونم چی می خوام، تو رو بحق فاطمه زهرا دستمو بگیر
خیلی وقته که دیگه بوی شما رو حس نمیکنم خیلی وقته که سرد و بی روح شدم به خدا ناخواسته دلتو می شکنم اصلا دست خودم نیست خودت که میدونی چقدر زود پشیمون میشم
آقاجانم ازت خواهش میکنم... التماس می کنم ...التماس میکنم ...کمکم کن،
خواسته دنیایی ندارم، هیچی دلمو نمی سوزونه جز دوری از تو،
کمکم کن که خادمت باشم که نوکرت باشم به غیر از تو هیچ کس تو این دنیا نداشته باشم، زندگیم برای تو باشه
تو رو به ساقی کربلا قسمت میدم کمکم کن که زندگیم برای تو باشه که برای تو نفس بکشم تو رو به عمه زینب قسمت میدم کمکم کن
که دیگه شرمندت نباشم.
بازم دارم صدات میکنم...!
خــــــــدا دارم صدات میکنم،صدامو میشنوی...؟؟؟خدا جونم،صدامو بشنو!
تو سمیع العلیمی...
خـــــــدا دیدی ما بَدیم...
خــــــــدایا تو که بودی و.....هستــــــــــی و ....می مونـــــــــی....
اصـــــــلا خدا ....
معامله کردن با تو چطوریه؟؟چطور میخری؟؟چند میخری؟؟کجا میخری؟؟؟پس کی میخری؟؟
بیا این جونمو و جوونیم....
خـــــدا جونم!ببخش...چیزی ندارم که بدَم...ولی اینی که میخوای بخری...تو همین جوونی بخر...
جان زهــــرایت،دیگه دربه درمون نکن...!!
پ ن ۱: از من خاکی به سیدآوینی افلاکی!سید به گوشی! حاجی اینجا خرچنگ ها
بد جوری حمله کردن اینجا دیگه هیچ چیز مقدس نیست! دیگه از خواهر و برادر و
چفیه و ........خبری نیس! نگران خواهر وبرادر ها نباشید همه با هم دوست شدن
راحت راحتن شما راحت باشین! سید صدات دیگه مفهوم نیست! کار خیلی سخت
تر شده ولی حاجی هر چقدر هم سختی بکشیم بازم محکم وایستادیم !
پیر جمعمون (سیدعلی)تنهاست! میگه دلت رو صاف کنی هنوز هم برا شهادت
وقت هست! اما دیگه هیچ دلی صاف نیست... دیگه صدات نمیاد نه صدای تو، نه
صدای هیچ کدوم از شماها این نامردا دارن شیمیایی میزنن ،همه سیم ها رو قطع
کردن! اگه یه موقعی وقت کردی به ما یه سر بزن... آخه ما متحجرهای مذهبی
امل(به قول اینها)خیلی تنها هستیم ما با یاد و خاطره شما زنده ایم...
یاعلی به بچه ها سلام برسون...!
پ ن ۲:سخت به دعای خیر همه ی شما بزرگواران و خوبان محتاجم،حقیر رو از
دعای خیرتون بی نصیب نگذارید،اجرتون با خانوم حضرت زهــــــــرا(س)...
التـــــــماس دعای فرج...
یاعلـــــــی
در دعای ندبه وقتی جریان دعا به حضرت صاحب الزمان
(ارواحنافداه) میرسد، چنین عبارتی آمده است: «یَاابْنَ مَنْ دَنَی
فَتَدَلیَّ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی دُنّوا وَاْقتِرابا مِنَ
اْلعَلِیِّ اْلاَعْلَی»،1
یعنی میخواهیم از جدایی امام عصر
(سلام الله علیه) ناله کنیم و آرزوی وصال داشته باشیم، این آخرین سخن انسان
است، گویا کامل ترین مقامی است که در مورد بنده وجود دارد.
در قرآن
شریف نیز در باره معراج پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) آمده است:
«ثُمَّ دَنَا فَتَدَلََّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»2 سپس
نزدیک و نزدیکتر شد تا جایی که به اندازهی دو کمان یا نزدیکتر شد.
این درخواست، مرتبهی بسیار بلندی است و به همه کس داده نمیشود، حتی انبیای اولواالعزم اما میتوان به آن نزدیک شد.
حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید:
خداوندا
این نورانیت و بصیرت قلوب که اولیاء از تو خواستند و خواهش نمودند که به
نورانیت آن، واصل به تو شوند، چه بصیرتی است؟ بارالها، این حجب نور که در
لسان ائمهی معصومین (علیهم السلام) ما متداول است، چیست؟ این معدن عظمت و
جلال و عزّ قدس و کمال چه چیزی است که غایت مقصد آن بزرگواران است، و ما تا
آخر از فهم علمی آن هم محرومیم، تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا،
ما که بندگان سیه روی سیه روزگاریم، جز خور و خواب و بغض و شهوت از چیز
دیگر اطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظر لطفی به ما کن و
ما را از این خواب بیدار و از این مستی هوشیار فرما.3
ما هنوز به
این نور نرسیده ایم، امّا ائمهی معصومین (علیهم السلام) بدان رسیده اند،
با این حال، همین نور را نیز حجاب میدانند. در ادامه حضرت امام (اعلی الله
مقامه الشریف) میفرماید: «در هر صورت برای اهلش همین یک حدیث کفایت
میکند تمام عمر خود را صرف کنند برای تحصیل محبت الهی و اقبال وجه الله».
اگر انسان ارتباط خود را با خدا قوی کند، خواهد دید که محجوب و محروم نمیشود. برخی از نکات، بسیار عجیب است.
از
یکی از بزرگان اهل معنی پرسیدم: علت این که عصرهای جمعه دل انسان میگیرد و
غمگین میشود چیست؟ فرمود:«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر
(ارواحنافداه) به سبب عرضهی اعمال انسانها، ناراحت و گرفته است، آدم و
عالم متأثر میشوند. او قلب و مدار وجود است.»
پس بیاییم ارتباط
خود را قویتر کنیم و رفاقت داشته باشیم؛ آن هم با کسی که بیش از همه به
او محتاجیم و گردن ما حق دارد. امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از
تمام انبیا و اوصیاءشان به جز پیامبر خاتم (صلوات الله علیه و آله) و وصّی
ایشان برترند. ایشان بهترین ارتباط را با خداوند دارند. این لطفی از الطاف
الهی است که ما از امت این پیامبر و این امام هستیم.
در روایات آمده
است که انبیای گذشته اگر در جایی گرفتار میشدند به ائمهی معصومین (علیهم
السلام) متوسل میشدند، ولی ما با این که جزو امت ایشان هستیم، این قدر
عقب افتاده ایم. به راستی چرا باب الله را رها کردهایم؟
پینوشتها:
1. مفاتیح الجنان،دعای ندبه
2. نجم، آیه 9
3. شرح چهل حدیث،432