اشک، احساس زلال و عشق شفاف است که از ژرفای جان پدیدار میشود، آنگاه که
این ارمغان خداوندی به خاطر یکی از بهترین انسانهای هستی نمایان شود، به
دنبال خود، نسیمی از عاطفه یکرنگی، مهر و همسویی با اباعبدالله(ع) به
همراه میآورد و نشاطی وصفناپذیر به انسان میبخشد.
آیتالله جوادیآملی در مطلبی به ارزش گریه بر اباعبدالله(ع) پرداخته که متن کامل آن به شرح ذیل است:
"براساس
نقلی معروف از حضرت سکینه (علیهاالسلام) بالای بدن مطهّر امام حسین
(علیهالسلام)، ایشان به این اصل کلی سفارش کردند که هر حادثه تلخی پیش
آمد کرد، آن را بهانه کنید و برای من اشک بریزید: «أو سمعتم بغریب أو شهید
فاندبونى». «هرگاه داستان غریب یا شهیدی را شنیدید، برای مظلومیت من گریه
کنید»
بنابراین، اصل کلی این است که هر حادثه تلخ و ناگواری را باید
بهانه کرد و برای سالار شهیدان اشک ریخت، نه آنکه افراد داغدیده برای
تسکین عواطف و احساسات خود آن حضرت (علیهالسلام) را بهانه کنند و برای
التیام زخم خویش اشک بریزند و ندبه نمایند و بین این دو گونه عزا داری فرق
وافر است، زیرا محصول یکی تعزیت برای حضرت امام حسین (علیهالسلام) است و
نتیجه دیگری تسلیت برای خود؛ هر چند ممکن است بهانه قرار دادن واقعه جانسوز
کربلا هم بیاثر نباشد.
وجود مبارک سیدالشهداء (علیهالسلام)
فرمودند: «أنا قتیل العبرة»؛ یعنی من که به هدف اِحیای حق و اِمحای باطل
کشته شدم، باید عَبَرات داشته باشم؛ به طوری که چشمان علاقهمندان به سالار
شهیدان پر از اشک شود و آن اشکْ فراوان از شبکه چشم خارج گردد و به صورت
انسان عبور کند تا عَبَرات بشود.
این سننت حسنه، آثار فراوانی دارد،
از جمله این که محبت اهل بیت (علیهمالسلام) در قلب شیعیان حضور پیدا
میکند؛ آنگاه دوست امامان معصوم (علیهمالسلام) هرگز فکر و راه و روش آنان
را رها نمیکند؛ زیرا رهبری جوارح به دست جانحه و دل است و زمامداری قلب
را محبت به عهده میگیرد و دلِ دوستان حسین بنعلی (علیهالسلام) جوارح را
به صَوْب صراط مستقیم رهنمود میشود".
می خواهم به همه اتفاقاتی که در این روز افتاده است سوگندت دهم مولا جان.
عزیز دل ها! می خواهم تو را به جان حسین (ع) سوگند دهم که بیایی.
می خواهم به روز عاشورا و خاک پاک کربلا سوگند دهم که ظهور کنی.
مهدی جان! مولای جان ها و دل های عاشق ، می توانم به خون حسین (ع) سوگند دهم، خونی که خورشید را سرخگون کرد.تو را به خون ثارلله بیا.
باز عاشورا شد و یاد کربلا؛
معشوق قلب های شکسته ! می توانم به سر مبارک حسین (ع) ، آن دلاور مرد عاشق ، ملتمسانه بخواهم که بیایی؟!
علمدار کربلا، آن یل کار زار نینوا مانده است. به او هم می خواهم سوگندت دهم.
به
دست های بریده از تن او ؛ به مشک هایی که برای شقایق های عاشق در کربلا از
علقمه آب پر کرده بود. به تن پاره پاره عباس (ع) که زیر «سم» اسبان اشقیا
فتاده بود ، بیا!
ای علی اصغر! دردانه پدر ، مگر می شود تو را از یاد برد. به تو شش ماهه نازنین ، به گلوی پاره شده غرق در خون ، تشنه لب ، سوگند می دهم جان جانان را که بیاید.
مولا جان! مهر ما ، سرور ما ، علی اکبر را بگویم. آن نخستین شهید کربلا را؟
همان علی اکبر که رجز خواند ؛ «من علی ، پسر حسین فرزند علی هستم.»
به گلوی تشنه علی اکبر ، به بوسه حسین (ع) بر گونه او سوگند که بیا.
می دانم که دلت خون است هنگام عاشورا ، می دانم که یاد نینوا غم جانکاه پدر را به دلت می نشاند. می دانم محرم که می شود ، اشک می ریزی ، سینه می زنی در غم پدر ؛ اما می خواهم بازهم سوگندت دهم. چند عزیز دیگر ماندهاند.
این بار به قاسم بن الحسن (ع) ، فرزند کریم اهل بیت ، همان نازنینی که اباعبدالله هنگام پرکشیدنش به او گفت:«فرزند برادر! چقدر بر عموی تو این حال ناگوار است که فریاد ککنی و عموجان بگویی و نتوانم به حال تو فایدهای برسانم.نتوانم به بالین تو بیایم و وقتی که به بالین تو میآیم کاری از دستم بر نیاید.چقدر بر عموی تو این حال ناگوار است.»
اکنون عاشوراست. همه رفته اند عاشقانه. زینب (س) و سجاد الائمه با اهل بیت تنها ماندهاند. به تنهایی زینب (س)،به یتیمی سجاد (ع) ، به غریبی آن دو عزیز در میان دژخیمان خصم ، به دل شکسته آن ها سوگند ، بیا.
... و شقایق شد گل گلگون عاشقان و ما ماندیم و این نشان عشق و شیدایی عاشورایی.
حد عاشقی جان باختن است و حسین (ع) این عاشقی را جانانه در عاشورا به جا آورد.
هنگامى که همه یاران و اصحاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، نداى غریبانه امام بلند شد:
«هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله ... هل من مغیث یرجوا الله باغثتنا»
«آیا
حمایت کنندهاى هست تا از حرم رسول خدا صلى الله علیه و اله و سلم حمایت
کند؟ آیا فریادرسى است که براى امید ثواب ما را یارى کند؟»
وقتى که
این ندا به گوش بانوان حرم رسید، صداى گریه و شیون آنها بلند شد، امام کنار
خیمه آمد و به زینب علیها السلام فرمود: فرزند کوچکم را به من بده تا با
او وداع کنم، کودک را گرفت، همین که خواست ببوسد حرمله تیرى به سوى گلوى
نازک او رها کرد، آن تیر به گلوى او اصابت نمود، و سرش را ذبح کرد.
که در این باره سید حلى می گوید:
«و منعطفا اهوى لتقبیل طفله فقبل منه قبله السهم منحرا»
یعنى: «امام حسین علیه السلام براى بوسیدن کودک شیرخوار خود خم شد، اما تیر قبل از امام بر گلوگاه او بوسه داد.»
امام
آن کودک را به زینب علیها السلام داد و فرمود: او را نگهدار، و دستش را
زیر گلوى کودک گرفت، پر از خون شد، آن خون را به طرف آسمان پاشید و گفت:
«هون ما نزل بى انه بعین الله تعالى»
یعنى: «چون خداوند این منظره را مى بیند، آنچه از این مصیبت بر من وارد شد برایم آسان است.»
و در احتجاج آمده:
«امام حسین علیه السلام از اسب پیاده شد و (در کنار خیمه یا پشت خیمه) با
غلاف شمشیرش قبرى کند و کودکش را به خونش رنگین نموده و دفن کرد.»
مشهور است که على اصغر شش ماهه بود، مادرش حضرت رباب دختر امرءالقیس است و على اصغر با سکینه از جانب مادر نیز برادر و خواهر بودند.
در مورد نام این طفل، علامه مجلسى در جلاء العیون مى گوید: «بعضى او را على اصغر مى نامند.»
در کتاب منتخب التواریخ نقل شده که در یکى از زیارات عاشورا آمده:
«و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به»
یعنی: «و سلام بر فرزند تو على اصغر که در مورد او مصیبت سختى بر تو وارد شد.»
امام
حسین علیه السلام نزد خواهرش ام کلثوم (زینب صغرى) آمد و به او فرمود: اى
خواهر! تو را در مورد نگهدارى کودک شیرخوارم، سفارش مى کنم، زیرا او کودک
شش ماهه است و مراقبت نیاز دارد.
ام کلثوم عرض کرد: برادرم، این کودک سه روز است که آب نیاشامیده، از این قوم براى او شربت آبى بگیر.
امام
حسین علیه السلام على اصغرش را در آغوش گرفت و به سوى قوم رفت، خطاب به
قوم فرمود: «شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید و از آنها جز این کودک
باقى نمانده که از شدت تشنگى مثل مرغ دهان باز مىکند و مى بندد این کودک
که گناه ندارد، نزد شما آورده ام تا به او آب بدهید.»
«یا قوم ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل ا ما ترونه کیف یتلظى عطشا»
یعنی:
«اى قوم اگر به من رحم نمى کنید به این کودک رحم کنید، آیا او را نمى
بینید که چگونه از شدت و حرارت تشنگى، دهان را باز و بسته مىکند؟»
هنوز
سخن امام تمام نشده بود، به اشاره عمر سعد، حرملة بن کاهل اسدى گلوى نازک
او را هدف تیر سه شعبه اش قرار داد که تیر به گلو اصابت کرد؛
«فذبح الطفل من الورید، او من الاذن الى الاذن»
یعنی: «از شریان چپ تا شریان راست على اصغر بریده شد، و یا از گوش تا گوش او ذبح گردید»
«فاتى به نحو اللئام منادیا یا قوم هل قلب لهذا یخشع فرماه حرمله بسهم فى الحشا بید الحتوف و القى من لا یجزع»
یعنى:
«پس آن کودک را به سوى قوم پست آورد، در حالى که صدا مى زد: اى قوم، آیا
دلى هست که از خدا بترسد و بر این کودک توجه نماید؟ به جاى جواب، حرمله
تیرى بر کمان نهاد و آن کودکى را که از شدت ضعف و عطش قدرت بى تابى نداشت
هدف تیر قرار داد.»
مصیبت جگر سوز على اصغر به قدرى بر امام حسین
علیه السلام سخت بود که آن حضرت در حالى که گریه مىکرد، به خدا متوجه شد و
عرض کرد: «خدایا خودت بین ما و این قوم داورى کن، آنها ما را دعوت کردند
تا ما را یارى کنند ولى به کشتن ما اقدام مىکنند.»
از جانب آسمان ندائى شنید:
«یا حسین دعه فان له مرضعا فى الجنه»
«اى حسین در فکر اصغر نباش، هم اکنون دایه اى در بهشت براى شیر دادن به او آماده است»
این ندا، نداى دلدارى به حسین علیه السلام بود، تا بتواند فاجعه غم بار مصیبت علی اصغر را تحمل کند.
و دلیل دیگر بر شدت سختى این مصیبت اینکه:
امام
حسین علیه السلام هنگامى که به شهادت رسید، سکینه کنار پیکرهاى شهداء آمد و
گریه کرد تا بی هوش شد، امام حسین علیه السلام در عالم بى هوشى به سکینه
اشعارى آموخت تا براى شیعیان بخواند، دو شعر از آن اشعار این است:
«لیتکم
فى یوم عاشورا جمعا تنظرونى کیف استسقى لطفلى فابوا ان یرحمونى و سقوه سهم
بغى عوض الماء المعین یا لرزء و مصاب هد ارکان الحجون»
یعنی:
«اى کاش در روز عاشورا همه شما بودید و مى دیدید که چگونه براى کودکم طلب
آب کردم، قوم به من رحم نکرد، و به جاى آب گوارا، کودکم را با تیر (خون)
ظلم سیراب کردند، این حادثه آنچنان جانسوز و سخت و طاقت فرسا است که پایه
هاى کوه هاى مکه را خراب کرد.»
این که حسین (ع) فریاد میزند: آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟
مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال،
سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست.