محمد بن عثمان، دومین نایب امام زمان (ع)، در شهر بغداد، 10نماینده داشت که به او در کارهایش کمک می کردند. حسین بن روح هم یکی از آن ها بود. با این که 9 نفر دیگر به محمد بن عثمان نزدیک تر بودند، اما او حسین بن روح را جانشین خودش کرد. حسین بن روح در زمان امام یازدهم هم از صحابه خاص بود. می گویند اولین توقیع از ناحیه مقدسه (اولین نامه از طرف امام زمان) در مورد او در ششم ماه شوال سال 305 هجری رسیده بود:
« ما او را می شناسیم. خداوند خوبی ها و رضای خود را به او بشناساند و او را با توفیقات خود سعادتمند گرداند. از نامه او اطلاع یافتیم و به وثوق او اطمینان داریم. او در نزد ما جایگاهی دارد که او را مسرور می گرداند. خداوند احسان و نیکی خود را درباره او افزون کند. انه ولی قدیر، و الحمدلله لا شریک له و صلی الله علی رسوله محمد و آله و سلم تسلیما.»
ابوالقاسم حسین بن روح از یک خاندان بزرگ شیعه ایرانی بود به نام نوبختی. این خاندان در بغداد، مرکز خلافت بنی عباس زندگی می کردند و با مردان دانشمند و رجال سیاسی شان، از شیعیان حمایت می کردند. حسین بن روح به دانش و خرد معروف بود و حتی اهل تسنن به او احترام می گذاشتند، اما او مجبور بود در مقابل مخالفان تقیه کند. شیعیان در این که او نماینده امام است، تردیدی نداشتند. با این همه، چند نفر بودند که از روی حسادت، مقابل او ایستادند. یکی از آن ها شخصی بود به نام شلمغانی که از نمایندگان محمد بن عثمان بود. حسین بن روح در مدتی که مخفیانه زندگی می کرد، شلمغانی را وسیله ارتباطش با شیعیان قرار داده بود، اما شلمغانی بعدها به کلی از راه برگشت و ادعای بابیت و بعد هم ادعای خدایی و پیغمبری کرد و آخرش به دار آویخته شد.
شیعیان در این که او نماینده امام است، تردیدی نداشتند. با این همه، چند نفر بودند که از روی حسادت، مقابل او ایستادند.
نایبان امام سعی می کردند توجه مخالفان را جلب نکنند، اما بالاخره شهرت حسین بن روح به نمایندگی امام و رسیدگی او به کارهای شیعیان، باعث شد 5 سال در زندان باشد. البته در ظاهر می گفتند به خاطر مالی که به دیوان بدهکار بوده، او را به زندان انداختند. بعد از آزادی او، چون چند نفر از خاندان نوبخت در دستگاه حکومت به مقام و منصب رسیده بودند، دیگر کسی زیاد مزاحمش نمی شد و او به همان جایگاه و احترامی که داشت، برگشت و تا آخر عمرش سرپرستی شیعیان را به عهده داشت.
منبع: مجله همشهری جوان، فرخنده ملکی فر
ظهوری را می پاییم که خداوند یکتا از آدم تا خاتم را به انتظارش نشانده است:
به روزگار جوانی جمعه را منتظر بودیم که می دانستیم آن آفتاب نیمروز از مشرق جمعه بر می آید و هر جمعه که غروبگاه خود را می نمود امید را تازه می کردیم که دگر جمعه ای در راه است نگران مباش...
میر من شهسوار دشت امید |
با سواران خویش می آید |
لـشـگـر یــاس و نــا امیدیـهـا |
پیش پایش دگر نمی پاید |
و اکنون که آفتاب عمر با نزدیک شدن به غروبگاه خود رنگ می بازد و از نهانگاه خود می شنویم
دگر این جان خسته ام گویا
|
تــا غروبـی دگــر نمی پاید
|
با این بیت خواجه شیراز مترنم می شویم:
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
|
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم.*
|
*رساله زادالسالکین ، ملا محسن فیض کاشانی
سال 1351 ش. بود. در یکی از شب های جمعه گرم تابستان مثل همیشه به مسجد جمکران رفتم. جلو ایوان مسجد قدیمی داخل دکّه مخصوص صدور قبوض، کنار مرحوم حاج ابوالقاسم ـ خادم مسجد ـ نشستم. نماز مغرب و عشاء تمام شد. جمعیت کم و بیش به داخل مسجد مشرف می شدند. در این هنگام، نگاهم به زنی افتاد که پسر بچه ای را در بغل گرفته بود. دختری حدود 12 ساله نیز همراهش بود. زن با قدم های مردد به دکه نزدیک شد. سلام کرد. جوابش را دادم و گفتم :
ـ بفرمایید. امری داشتید؟
به پاهای پسرش اشاره کرد و گفت:
ـ فلجه ! نذر کردم اگه امام، بچه ام را امشب شفا بده پنج هزار تومان بدم. حالا می خوام اول هزار تومان بدم! اشکال نداره؟
حاج ابوالقاسم خندید و گفت:
ـ خانم اومدی امتحان کنی؟
ـ پس چه کار کنم؟
ـ دلت قرص باشه. نقدی معامله کن!
زن هنوز مردد بود. کمی فکر کرد و بعد گفت:
ـ خیلی خوب قبوله!
سپس پنج هزار تومان از لای کیفش بیرون آورد و به حاج ابوالقاسم داد. او نیز قبضی به همان مقدار از دفترچه قبوض جدا کرد و مقابل آن زن روی گیشه گذاشت. زن قبض را گرفت و رفت. آخر همان شب فرا رسیده بود. من قضیه را فراموش کرده بودم . بار دیگر چشمم به همان زن و کودک و دخترش افتاد که به سمت دکه می آمدند. مقابل ما که رسیدند شروع کردند به دعا و تشکر کردن:
ـ خدا به شما طول عمر بده حاج آقا...!
ـ چی شده خانم؟
ـ این بچه، اول شب که آمدم خدمتتان، توی بغلم بود.
پاهای بچه رانشان داد و افزود:
ـ خوب شد. به خدا خوب شد. حالا دیگه راحت راه می ره. شما را به خدا مردم نفهمند! کسی نفهمد! آن وقت .... !
منبع: کرامات المهدی ، واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران ، ص 8 و 9
تنظیم: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان
نام و نسب سفیانی
همان گونه که روایات تأکید میکنند، او از نوادگان و از نسل «ابوسفیان» است و به همین دلیل هم به او «سفیانی» گفته میشود، از امام علی(علیه السلام) روایت است که ایشان فرمود: پسر جگرخوار از سرزمین بیآب و علف خارج میشود... نامش عثمان و نام پدرش عنبسه و از نسل ابوسفیان است.1
در حدیث دیگری از شیخ طوسی آمده است که سفیانی از فرزندان «عتبه بن ابوسفیان» است.2
امام علی(علیه السلام) در نامهای به «معاویه»، سفیانی را از شمار آنان دانسته و فرموده است:
مردی از فرزندانت شوم و ملعون و بینزاکت و تیره دل و بیمار و قسیّالقلب است و خداوند رحمت و عطوفت را از دل او گرفته است، گویی اکنون او را میبینیم. مادرش از قبیله بنیکلب است و اگر بخواهم نام او را میگویم و توصیف میکنم، او فرزند کسی است که سپاهی را به مدینه گسیل میدارد. آنها وارد آن شهر میشوند و به قتل و کشتار و هتک حرمت و تجاور میپردازند و از میان آنها مردی پرهیزکار و مخلص پا به فرار میگذارد... .3
از امام باقر(علیه السلام) روایت شده که او از نسل «خالد بن یزید بن ابوسفیان» است.4
و از امام علی بن الحسین(علیه السلام) نقل شده که حضرت او را از فرزندان «عنبسه بن ابوسفیان»5 به شمار آورده و برخی روایات نام او را «عبدالله»6 گفتهاند که این مطلب نزد علمای اهل سنّت مشهور است. امّا رأی مشهور این است که نام او «عثمان» از فرزندان «عنبسه ابن ابوسفیان» است و همه میدانند که ابوسفیان پنج فرزند به نامهای «عتبه»، «معاویه»، «یزید»، «عنبس» و «حنظله» داشت.
چیزی که در مورد آن در تمام این روایات اتّفاق نظر وجود دارد. این است که او از نوادگان ابوسفیان بوده و قدر به یقین هم همان است.
اقدامات سفیانی
با بررسی و مطالعه دقیق احادیث اهل بیت(علیه السلام) در مورد زمان خروج سفیانی و جریانهای هم زمان آن درمییابیم که این حرکت، حرکتی سریع و برقآسا بوده و فاصله زمانی چندانی با ظهور امام مهدی(علیه السلام) ندارد امام صادق(علیه السلام) مدّت زمان خروج او را از ابتدا تا آخر 15 ماه ذکر نمودهاند که او 6 ماه آن را به جنگ میپردازد و هنگامی که مناطق پنج گانه «دمشق»، «اردن»، «حمص»، «حلب» و «قنسرین» را تصرّف کند؛ دقیقاً 9 ماه و نه یک روز بیشتر حکومت میکند.7 برخی روایات دوره حکومت او را به اندازه مدّت بارداری یک زن (یعنی 9 ماه) دانستهاند و با توجّه به این دوره و جنگها و فتحهای او در آن مدّت کوتاه و فرجام او به دست سپاهیان امام زمان(علیه السلام)، به این نتیجه میرسیم که این رویدادها بسیار سریع و برقآسا روی میدهد. در اینجا به اختصار به ذکر کارها و اقدامات او میپردازیم .
1. کشتار علویان و شیعیان اهل بیت (علیه السلام)
علویان در طول تاریخ یا بر ظلم و انحراف شوریدهاند یا مانند آتشفشانِ خاموش و هر لحظه منتظر فرصت مناسب بودهاند. هیچ گاه آتش و انقلاب آنان خاموش نشده و همواره نشانههای شعله و دود این آتش پدیدار بوده است. بنابراین میبینیم که حاکمان بدسرشت، علویان و شیعیان اهل بیت(علیه السلام) را در رأس مخالفان خود قرار میدادند و علویان و شیعیان این مضمون را از گفتار ائمه(علیه السلام) دریافتهاند. امام صادق(علیه السلام) میفرماید:
ما و خاندان ابوسفیان دو خانوادهایم که به خاطر خدا دشمن هم شدیم. ما میگفتیم خداوند راست میگوید و آنها میگفتند: دروغ میگوید، ابوسفیان با پیامبر(صلی الله علیه و آله) جنگید، معاویه بن ابی سفیان با علی(علیه السلام)، یزید بن معاویه با حسین بن علی(علیه السلام) و سفیانی هم با قائم(عج) میجنگد.8
پیروان و دوستداران آنها نیز چنین سرنوشتی داشتند و راه آنان را ادامه دادند و با مشکلات و دشواریهای بسیاری در طول تاریخ دست و پنجه نرم کردند و برای درک بهتر این مصیبتها، تنها مراجعه به کتاب مقاتل الطّالبیین ابوالفرج کفایت میکند. با مطالعه تاریخ تشیّع و علویان درمییابیم که اعمال و رفتار و کردار سفیانی چیز جدیدی نیست بلکه او نیز همانند حاکمان ظالم و ستمپیشه گذشته راه قتل و تبعید و شکنجه اختیار مینماید، از امام صادق(علیه السلام) روایت است که میفرماید: روزی را میبینم که سفیانی وارد کوفه شده و ندا میدهد: هر کس سر یکی از شیعیان علی را بیاورد هزار درهم جایزه میبرد، و همسایه علیه همسایه میشود و میگوید فلانی جزو آنهاست و گردنش را میزند و هزار درهم میگیرد، و حکومتتان در آن موقع تحت سیطره فاسدان قرار میگیرد.9
امام باقر(علیه السلام) میفرماید: سفیانی و همراهانش خروج میکنند. در آن زمان تصمیم و هدفی جز اذیّت و آزار و قتل خاندان محمّد(صلی الله علیه و آله) و شیعیان آنها را ندارد، گروهی را به کوفه میفرستد و جمعی از شیعیان اهل بیت(علیه السلام) را به قتل رسانده و بسیاری را به دار میآویزد.10
2. قتل علما و مخالفان و مجازات سخت زنان و کودکان
این ویژگی بارز مفسدان برای ترساندن مردم و ایجاد رعب و وحشت در دل آنان است، آنها در ابتدا تلاش میکنند علما و دانشمندان را با خود همراه کرده و در صورت مخالفت، آنها را به قتل میرسانند، آنها در حقیقت میخواهند علما را جذب خود کنند تا جنایتها و کارهای آنها را توجیه کرده و به آنها مشروعیّت بخشند.
در حدیثی آمده است: سفیانی بدترین حاکمی است که علما و اهل فضیلت را به قتل میرساند و آنها را نابود میکند، در ابتدا از آنها کمک میخواهد، اگر کسی سرپیچی کند، او را به قتل میرساند.11 نقل شده که هر کس نافرمانی کند سفیانی او را میکشد و با ارّه تکهتکه میکند، «ابن عبّاس» میگوید: سفیانی میآید و جنگی به پا میکند که شکم زنان را میدرد و کودکان را در دیگ میجوشاند.12
امام باقر(علیه السلام) او را بدترین مردم توصیف کرد و میفرماید: اگر سفیانی را ببینی، او بدترین مردمان است او سرخروی، با موهای بور است و هرگز خدا را عبادت نکرده است.13
3. به اشغال درآوردن مناطق مختلف
روایتهای تاریخی حاکی از آن است که سفیانی از کشورهای مسیحی روم [اروپا] میآید و صلیب به گردن دارد، از «بشر بن غالب» روایت شده که گفته است: سفیانی با پیروزی از کشورهای غربی میآید و صلیب بر گردن دارد.14
جنگش را از مناطق پنجگانهای که روایتها به آن اشاره شده، آغاز میکند. مناطق پنجگانه عبارتند از «دمشق»، «اردن»، «حمص»، «حلب» و «قنسرین» و به بیان دیگر او جنگ خود را از سرزمین شام آغاز میکند و بر آن چیره میشود سپس از آنجا به عراق و حجاز میرود. امام باقر(علیه السلام) میفرماید: سفیانی با ابقع میجنگد و او و افرادش را به قتل میرساند، سپس اصهب را میکشد و مقصد بعدی او، عراق است. او سپاهش را از قرقیسیا عبور میدهد و آنها در آنجا به جنگ میپردازند و سفیانی سپاه دیگری به کوفه روانه میکند.15
«قرقیسیا» شهر کوچکی است که در تلاقی«رود خابور» به رود فرات قرار دارد و در آنجا رود خابور به رود فرات میریزد. این منطقه میان سه کشور «عراق»، «ترکیه» و «سوریه» قرار دارد.
سفیانی وارد کوفه میشود و به جنگ و کشتار میپردازد. روایتها از مردی به نام «شیصبانی» نام میبرند که در کوفه با سفیانی میجنگد. جابر جعفی میگوید: از امام باقر(علیه السلام) در مورد سفیانی پرسیدم فرمود: قبل از سفیانی شیصبانی از کوفه بیرون میآید، همچنان که آب از زمین میجوشد، او هم خروج میکند.16
این فاسق پس از استقرار پیدا کردن، همانند دیگر متکبّران ستم پیشه که طمعشان پایانناپذیر نیست، سپاهش را به حجاز گسیل میدارد و بنابر برخی احادیث، سپاه او وارد مدینه میشود و به غارت و ویرانی و چپاول میپردازد. در برخی روایتها چنین نقل شده است که سفیانی سپاهی را به مدینه میفرستد و دستور قتل هاشمیان، حتّی زنان آبستن آنها میدهد... .17
سپس او سپاهش را به مکه اعزام میکند و آن نشانه وعده داده شده، یعنی فرو رفتن در زمین [خسف بیداء] اتّفاق میافتد. در این هنگام قدرت سفیانی شروع به افول میکند تا اینکه امام زمان(عج) ظهور میکند و جنگهای وعده داده شده به رهبری او و یاری پیروانش از یمن و خراسان و عراق و دیگران آغاز میشود. این جنگها به رهبری کسی است که وعده پیروزی و چیرگی بر دشمنان به او داده شده است. سپاه سفیانی به تدریج از مناطق اشغالی، شکست خورده و عقبنشینی میکند.
سپس آن نبرد بزرگ میان سپاه امام و سپاه سفیانی به نام جنگ فتح قدس آغاز میشود. سپاه سفیانی از درون شروع به نابودی و متلاشی شدن میکند و خود سفیانی نیز پس از چندین جنگ در شام و قدس به دست سپاه امام کشته میشود و به این ترتیب جنبش امام, عصر نوینی را آغاز میکند.
تهیه و تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
1 . بحارالانوار، ج 52، ص 205.
2. همان، ج 53، 213.
3. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص 309.
4. عصر الظهور، ص 106، به نقل از محفوظ ابن هماد، ص 75.
5. الطوسی، الغیبه، ص 270
6. بحارالانوار، ج 53، ص 208.
7. النعمانی، کتاب الغیبه، ص 300.
8. الشیخ الصدوق، معانی الاخبار، ص 346.
9. الطوسی، الغیبه، ص 405.
10. بحارالانوار، ج 52، ص 222.
11. الفتن الابن حماد، ص 76.
12. همان، ص 285.
13. النعمانی، الغیبه، ص 306.
14. الطوسی، کتاب الغیبه، ص 278.
15. النعمانی، الغیبه، ص 280.
16. همان، ص 302.
17. الفتن، ابن حماد، ص 201.
سید نذیر الحسنی
ترجمه سید شاهپور حسینی
ماهنامه موعود شماره 90
1. صفات منجی
در میان بشارتهای موجود کتب آسمانی، برخی از آنها به بیان صفات منجی موعود میپردازد؛ از آن جمله میتوان ویژگیهای زیر را نام برد:الف ـ پیشوای مخلوقات و عادل بودن: در کتاب باسک، پیروان در آخرالزمان به ظهور فرمانروای عادلی بشارت داده میشوند که پیشوای همه موجودات، اعم از فرشتگان، پریان و آدمیان بوده، زمام همه امور را در اختیار خواهد گرفت:
دور دینی تمام شود به پادشاه عادلی در آخرالزمان که پیشوای ملائکه، پریان و آدمیان باشد؛ حق و راستی با او باشد و آنچه در دریا، زمینها و کوهها پنهان است، همه را به دست آورد و از آسمانها و زمین، آنچه باشد خبر دهد و از او بزرگتر کسی به دنیا نیاید.1
ب ـ منصور و یاری شده: در کتاب دید که نزد هندیان به کتاب آسمانی معروف است، به یاری شدن منجی موعود و پادشاه آخرالزمان اشاره شده است. همچنین در این بشارت،غلبه آن فرمانروا بر سراسر جهان و همه مخلوقات و گرویدن جملگی به دین او بیان شده است.
پس از خرابی دنیا، پادشاهی در آخرالزمان پیدا شود که پیشوای خلایق بوده، نام او منصور باشد و تمام عالم را بگیرد و به دین خود درآورد. او همهکس را از مؤمن و کافر بشناسد و هر چه از خدا خواهد، برآید.2
ج ـ غیبت قبل از قیام داشتن: در مکاشفات یوحنا، بخش 1، آیه 17 ضمن آیاتی که چگونگی قیام منجی موعود را بازگو مینماید، به گونهای رمزگونه و استعاری، ولادت و پنهان بودن مولد، غیبت قبل از قیام و برخی دیگر از خصوصیات وی را بیان میکند.
در آیه 14 میگوید: و آن مولد به منظور حفاظت قطعی از دستبرد اهریمنان، برای زمان و زمانین و نصف زمان از نظر آنان نهان شد.
این عبارت، به طور ابهامآمیز علاوه بر اصل غیبت، به طول مدت آن نیز اشاره کرده است.
2. نسبت منجی موعود
الف ـ از نسل بنیهاشم: در کتاب جاماسب، منجی موعود را از فرزندان بنیهاشم میداند:مردی از زمین تازیان، از فرزندان هاشم بیرون آید، مردی بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق، ... با سپاه بسیار و روی به ایران نهد و آبادانی کند و زمین پر داد کند.3
ب ـ فرزند انسان: در انجیل متی، از زبان حضرت عیسی(علیه السلام)، بشارتی نسبت به نجات بخش آخرالزمان آمده، که طیّ آن وی را با عنوان «فرزند انسان» معرفی نموده است. در ادامه چنین میگوید:
همگی قبایل نزد وی جمع خواهند گشت و آنان را از یکدیگر جدا خواهند نمود چنانکه شبانی میشها را از بزها جدا میکند. پس میشها را به راست و بزها را به چپ خود، ایستاده خواهد نمود. آنگاه ملک به اصحاب یمین خواهد گفت: ای برکت یافتگان خدا، بیایید و آن ملک را که از ابتدای عالم برای شما مهیا شده، تصرف نمایید.4
نکته قابل توجه آنکه بشارت دهنده، حضرت مسیح بوده، بنابراین «فرزند انسان» خود آن حضرت نیست. به علاوه، در آخرالزمان ظهور خواهد کرد. مطابق با روایات اسلامی، این بشارت با ویژگیهای امام مهدی(عج) برابری میکند.
ج ـ فرزند خاتم پیامبران(صلی الله علیه و آله): در میان بشارتهای متعدد کتابهای آسمانی، برخی از آنها، منجی آخرالزمان را با توجه به نسل و نسب نیز معرفی کردهاند؛ از جمله این کتابها کتاب شاکمونی است که وی را فرزند بزرگوار سید و سرور خلایق دو جهان خوانده است. به عقیده هندیان، شاکمونی از پیغمبران و صاحب کتاب آسمانی است. در بشارت این کتاب، موضوع وحدت ادیان، پس از ظهور منجی موعود که از نسل خاتم پیامبران(صلی الله علیه و آله) میباشد، آمده است:
پادشاهی و دولت دنیا به فرزند سید خلایق دو جهان (کشن) بزرگوار تمام شود. او کسی باشد که بر کوههای مشرق و مغرب دنیا حکم براند و فرمان کند، بر ابرها سوار شود و فرشتگان، کارکنان او باشند، و جنّ و انس در خدمت او شوند.5
همچنین در مزمور 72 زبور داود(علیه السلام) نیز از پیامبر آخرالزمان با نام «ملک» و از منجی موعود، با نام «ملک زاده» که بزرگترین و کاملترین مظهر عدل الهی میباشد یاد شده است.
د ـ فرزندخاتم پیامبران و سیّد اوصیا: در کتاب پاتیکل، از بزرگان هندیان که به نظر آنان صاحب کتاب آسمانی است، منجی آخرالزمان، فرزند دو پیشوای بزرگ جهان، که یکی ناموس آخرالزمان (آخرین پیغمبر(صلی الله علیه و آله)) و دیگری صدّیق اکبر و وصیّ بزرگتر وی که «پشن» نام دارد [یعنی علیبن ابیطالب] معرفی شده است.6
هـ . فرزند دختر خاتم پیغمبران: در کتاب جاماسبنامه به نقل از زرتشت، ضمن مطالبی که دربارهپیامبران و خاتم ایشان نقل میکند، آمده است:
پیغمبر عرب، آخر پیغمبران باشد که در میان کوههای مکه پیدا شود و بر شتر سوار شود. قوم او شترسواران خواهند بود، و با بندگان خود چیز خورَد و به روش بندگان نشیند و او را سایه نباشد، و از پشت سر مثل پیش رو ببیند، و دین او اشراف ادیان باشد، و کتاب او باطل گرداند همه کتابها را و دولت او تازیک (عجم) را برباد دهد و دین مجوس و پهلوی را برطرف کند و نار سدیر و آتشکدهها را خراب کند و تمام شود روزگار پیشدادیان و کیانیان و ساسانیان و اشکانیان.
و از فرزندان دختر آن پیغمبر که خورشید جهان و شاه زمان نام دارد، کسی پادشاه میشود در دنیا، به حکم یزدان که جانشین آخر آن پیغمبر باشد در میان دنیا ـ که مکه باشد ـ باشد و دولت او تابه قیامت متصل شود و بعد از پادشاهی او، دنیا تمام شود... و «اهرمن کلان» را که ضدّ یزدان و بنده عاصی او باشد، بگیرد و در حبس کند.
ماهنامه موعود شماره 87