عرصه تئورىها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان و فرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشهها بوده است. هر نظریهاى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایى بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. مکتبهاى فکرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنین ویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز کنند. نگاهى به دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بدان دلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بود مىتواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشههاى جاهلانه نشان دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله در دعوت خود ضمن پذیرش سنتهاى پسندیده انسانى در میان اعراب آنگاه که به نفى ضد ارزشها مىپرداخت طرحهاى جایگزین نیز ارائه مىکرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیارى از شکستهاى فردى و اجتماعى مصلحان در طول تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشتهاند به همین نمونه تاریخ معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامى و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته باشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یک نظام شد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام خمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود و این سرانجام هر حرکت سیاسى و فکرى است که فقط طرح براندازى داشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق علیه السلام در مسیر تکاملى حرکت شیعه گام دوم را برداشته بودند. یعنى پس از آن که مردم بر اثر مجاهدتهاى امامان پیشین به ناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشههاى منبعث از آن و نیزحرکتهاى سیاسى مبتنى بر آن در سالهاى گذشته پى بردند آماده بودند تا طرح جایگزین مکتب اهلبیت را دریافت کنند و امام صادق علیه السلام همان بزرگوارى است که با توجه به یک موقعیت استثنایى تاریخى طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگر به شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامت حضرت که از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرى ادامه یافت. (1) یکى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیرا که بنیان حکومتى یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت پانصد سالهاى پىریزى مىشد و همت اصلى سران حکومت تازه، کوبیدن مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت عباسیان آغاز شد تا سال137 هجرى سردمداران آن از هیبت و عظمت یکى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتند و تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند و امام صادق علیه السلام با توجه به این فضا، پایههاى فکرى نظام تشیع یا طرح جایگزین را بنا نهاد.
امویان با توجه به سابقه ناشایست خود در میان امت اسلامى جدىترین رقیب خویش را بنىهاشم و علویان مىدانستند و براى بىمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهاى متوسل مىشدند. از جمله به ساختن احادیث و روایاتى دست یازیدند تا حسن سابقه بنىهاشم و علویان را که به ویژه در سایه فداکارىهاى حضرت علىعلیه السلام به اعتبارى فوق تصور دست یافته بودند بیالایند.
سال ها پیش از امامت حضرت صادق علیه السلام تقریبا یکصد و سیزده سال پیش، جد ایشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشت از آخرین حج خود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى به امام على علیه السلام واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابع اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابه قرار نگرفت و با رحلت حضرت، خلافت در سقیفه بنىساعده مسیرى تازه یافت. چند تن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که خود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى با پیامبر صلی الله علیه و آله خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن که امام على علیه السلام خویشاوندى روشنترى با پیامبر صلی الله علیه و آله داشت به این بهانه که عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازهاى را براى بنىهاشم بپذیرد و قبلا نبوت به بنىهاشم رسیده بود و اینک خلافت باید به دیگر تیرههاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و به تدریج هر چه بر سال ها افزوده مىشد این دگرگونى نیز بیشتر خود را نشان مىداد به گونهاى که در سال 35 قمرى که اندکى از انحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم خویش بعضىاز آن را مىدید شورشى رخ داد که خلیفه سوم در طى آن کشته شد. (6)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست براى بیعت یزید بگیرد. با وجود شخصیتهاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب کرد.
به گواهى جنگ هاى سه گانهاى که امام على علیه السلام با ناکثین، قاسطین و مارقین انجام داد (7) ، مىتوان پذیرفت که جامعه اسلامى دچار بحرانى عمیق شده بود؛ بحرانى که در تبدیل خلافت به ملوکیت خود را نشان داد و خاندان بنىامیه که بیش از این در میان مسلمانان جایگاهى نداشتند و طلقاى(آزادشدگان) پیامبر صلی الله علیه و آله در فتح مکه بودند، (8) با موقعیت سنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حکومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عربگرایى امویان موجب شد تا مخالفتهایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل گران یکى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مىدانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایست خود در میان امت اسلامى جدىترین رقیب خویش را بنىهاشم و علویان مىدانستند و براى بىمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهاى متوسل مىشدند. از جمله به ساختن احادیث و روایاتى دست یازیدند تا حسن سابقه بنىهاشم و علویان را که به ویژه در سایه فداکارىهاى حضرت علىعلیه السلام به اعتبارى فوق تصور دست یافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخست به جعل روایاتى در مذمت حضرت على علیه السلام پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام علىعلیه السلام هر آنچه نیکى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرت نسبت دادند و در برابر هر فضیلتى که براى امام وجود داشت احادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علىعلیه السلام بدانها ممتاز بود عادى جلوه کند و در نهایت همانند یکى از اصحاب پیامبر تلقى شود نه بالاتر و در مقام خلافت هم خلیفهاى چونان دیگران معرفى شود که حتى به سیاستهاى زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب باشد آگاه نیست. (12)
شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت حضرت را نشان مىدهد، پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهاى که مزار پسرش یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمىتوان به سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال126 هجرى در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده است.
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علىعلیه السلام را بر منابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدر حضرت علىعلیه السلام در هنگام مرگ که همواره یکى از نقاط اختلاف میان شیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره کتابهایى نوشتهاند. (15) با توجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به مکه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او با همین انگیزه بود و به گفته یکى از محققان، اگر ابوطالب، پدر حضرت علىعلیه السلام نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمىگرفت. (16) علاوه براین در عرصه اجتماعى، صلح اجبارى امام حسن علیه السلام (18) بسیاری از علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعه حذف کرد. هر چند امام با زیرکى موادى را در صلح نامه گنجانده بود که فقط از آن طریق مىشد ماهیت بسیار متظاهر معاویه را به جامعه نشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیین جانشین از سوى معاویه دو ماده مهم این قطعنامه بودند که با زیر پا گذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.
هنگامى که حجربن عدى یکى از شیعیان امام علىعلیه السلام توسط ماموران معاویه به شهادت رسید موجى از مخالفت با سیاستهاى معاویه به وجود آمد که از آن میان مىتوان پاسخ تند امام حسین علیه السلام به نامه معاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست براى بیعت یزید بگیرد. (20) با وجود شخصیتهاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب کرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجرى بود به نظر مىرسید اندیشه امامت شیعى در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین علیه السلام در شرایطى متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزىهاى مسلمانان در خارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوى دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولى نداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت نمىپذیرفتند. کسى چون ابوایوب انصارى که خود را موظف به شرکت درهمه نبردهاى مسلمانان با کفار مىدانست یکبار با شنیدن امارت و فرماندهى یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین علیه السلام با درک صحیح این موقعیت در شرایطى که به نظر مىرسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هر وسیلهاى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیت خود سودى بردند امام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیانگذار دین اسلام مىتوانست رویاروى مشروعیت خود ساخته امویان بایستد و با سخن و نهضت خود به اصلاح امت بپرازد. همان که هدف امام علیه السلام بود. (24)
ایشان مىتوانست نسب خویش به پیامبر صلی الله علیه و آله را به مردم یادآور سازد و بدان استناد جوید چنانکه در هنگام درخواست بیعت یزید فرمود:
«مثلى لایبایع مثله» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چون اویى بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین علیه السلام از بین بردن باقى مانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان در میان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را که آن همه حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله در فضیلت او رسیده بود به قتل رسانند. (26)
امام نهى بزرگی را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کرد که چگونه به تنها چیزى که نمىاندیشند دین الهى است. و حاضرند احکام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح رفتارى که سپاهیان اموى با خاندان امام حسین علیه السلام کردند این مهم را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین و هتک حرمت از مردم فضاحت با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام حسین علیه السلام بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزید در سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد و درخطبهاى اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت بودند و خود استعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم و ستم بنىامیه مىشد و شورشها دوباره به راه افتادند. شورشهاى توابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین علیه السلام (31) ، مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین علیه السلام و یارانش (32) و نیز شورشهاى دو باند خوارج در نقاط گوناگون جهان اسلام معادله (33) را به نفع بنىهاشم تغییر داد.
در واپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربنعبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام علىعلیه السلام بر منابر و در خطبهها حذف شود و فدک دوباره به بنىهاشم و علویان بازگردانده شود. (34)
اما به نظر مىرسید نهالى که امام حسین علیه السلام با خون خود آبیارى کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامىرسید.
اینک به اختصار وضعیت بنىهاشم را پس از شهادت امام حسین علیه السلام پىمىگیریم:
نخستین جرقههاى اختلاف در میان بنىهاشم احتمالا پس از شهادت امام حسین علیه السلام رخ داد. آن هنگام که گروهى مشهور به کیسانیه معتقد به امامت محمد حنفیه شدند که از نظر سنى از امام سجادعلیه السلام بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم، (35) مختار در شورش خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیه در سال 81 هجرى درگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتند و امامت او را معتقد شدند که تا سال99 هجرى زنده بود و در اینسال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنىعباس ابوهاشم که فرزندى نداشت امامت را به محمدبن على بن عبدالله بن عباس واگذار کرد. (38) و امامت اینگونه از علویان به عباسیان منتقل شد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آل محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعى امام و رهبر پرهیز مىکردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه تیره علوى بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام از وضعیت شهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهلبیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازى از سوى بنىعباس مردم را فریفته بود چنانکه بعضى از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پى برده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)
جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبرصلی الله علیه و آله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که از شعار«الرضا من آل محمد(ص(» استفاده و سپس آل محمد واقعى را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى و تلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مىتوانست باشد؟
شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت حضرت را نشان مىدهد، (42) پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهاى که مزار پسرش یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمىتوان به سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال126 هجرى در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده است. (43)
روى کار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد و بنیان حکومتى 90 ساله را فرو ریخت و حکومتى پانصد ساله را به قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود که در شرایط ویژه تاریخى با یک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعى بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسى از سوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنانکه در ماجراى قیام محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ از آن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق علیه السلام که به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشت فضاى سیاست را هرگز آماده یک قیام علنى سیاسى ندید. آنچه که جامعه اسلامى از آن رنج مىبرد زیر ساخت فکرى بود والا ایشان به هیچ وجه کمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامه تاریخى ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش سپرده بودند، مىتوان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه باید کرد؟
جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبرصلی الله علیه و آله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که از شعار«الرضا من آل محمد(ص(» استفاده و سپس آل محمد واقعى را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى و تلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مىتوانست باشد؟
دراین فضاى تیره که مذاهب اهلسنت در حال شکلگیرى بودند چه چیزى مىتوانست شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامى دگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یک مکتب را حضرت صادق علیه السلام برداشت. گویا مردمى که از پس قیام امام حسین علیه السلام دلداده این خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مىپرسیدند که اگر نه امویان و نه عباسیان شما چه مىگویید؟ و چه تفسیرى از اسلام دارید؟ و به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان مورد نظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغههاى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعملهاى فردى و اجتماعى(فقه) مهمترین حوزه هایى بود که امام صادق علیه السلام در آنها به طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراى شناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.
پىنوشت ها:
1- بحارالانوار، ج47، ص6.
2- تاریخ طبرى، ج6، ص123، منشورات مکتبه اورمیه.
3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربى لبنان.
4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.
5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6- تاریخ طبرى، ج3، ص399.
7- همان، ج3، ص.
8- همان، ج 2، ص 520/ ج3، ص 1 تا 10.
9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص200.
10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11- همان، ص 92 و 91.
12- نهج البلاغه، خطبه 118.
13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14- شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص56.
15- مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینى در مقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانى دارد.
16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرس مفصل همه موارد آمده است .
17- الاغانى، اصفهانى، ج16، ص2667.
18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى/ ارشاد شیخ مفید، ص 170.
19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث303.
20 الامامه والسیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175/ ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226- 225.
21- تاریخ سیاسى اسلام، ص127.
22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.
23- طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص26/ تاریخ طبرى، ج 4، ص 257- 301.
27- همان، ص 368-370.
28- همان، ص383.
29- همان، ص426.
30- همان، ص487.
31- همان، ص579.
32- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225/ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.
33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.
34- الفتوح، ج6، ص 95/ انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266-265.
36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 – 248/ انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38- همان، ص46.
39- همان، ص 115 و 114.
40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردکانى، ص 489- 504، انتشارات علمى فرهنگى.
41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص38.
42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.
43- بحارالانوار، ج47، ص 200.
44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 256-260.
منبع :
ماهنامه کوثر شماره 40، نویسنده : محمد باغستانى
امام صادق علیه السلام در سفارشهاى خود به عبدالله بن جندب پس از هشدار بهشیعیاننسبتبه دامهاى شیطان، ویژگىهاى برجسته دوستان حقیقى خود را برمىشماردکهعبارت است از:
«لقد جلت الاخرة فى اعینهم حتى ما یریدون بها بدلا... و انما کانت الدنیا عندهم بمنزلة الشجاع الارقم والعدو الاعجم»؛ آخرت در نگاه آنها بسیار بزرگ است، به اندازهاى که چیزى را با آنعوض نمىکنند... و دنیا نزد آنها همانند مار گزنده و دشمن بىزبان است.
«انسوا بالله واستوحشوا مما به استاءنس المترفون»؛ آنها با خدا انس گرفتهاند و از آنچه که مال اندوزان به آن انس گرفتهاند، در هراسند.
مومنان از نعمتهاى الهى بهره مىبرند اما به آنها وابسته نمىشوند. وابستگى به مال دنیا موجب بندگى انسان در برابرمادیات خواهد شد. زراندوزان هماره به ثروت خود وابستهاند وشیعیان واقعى با یاد خدا آرامش مىیابند.
«حق على کل مسلم یعرفنا ان یعرف علمه فى کل یوم و لیلة على نفسه فیکون محاسب نفسه فان راى حسنه استزاد منها و ان راى سیئه استغفر منها، لئلا یخزى یوم القیمه»؛بر هر مسلمانى که ما را مىشناسد، سزاوار است که کردارش را در هر شبانه روز بر خود عرضه دارد و به محاسبه آنها بپردازد، تا اگر کار نیکى در آنها دید، برآنها بیفزاید و اگر کردار بدى در اعمال خود مشاهده کرد، از آنها توبه کند، تا دچار ذلت و خوارى روز قیامت نگردد.
اگر شیعیان ما استقامت کنند، فرشتگان دست در دست آنها مىگذارند، ابرهاى سفید(رحمت) برآنها سایه مىافکند، چون روز درخشنده و تابناک مىشوند، از زمین و آسمان روزى مىخورند و آنچه از خدا بخواهند، خداوند به آنها عطا مىکند.
«یابن جندب! ان شیعتنا یعرفون بخصال شتى: بالسخاء والبذل للاخوان»؛ اى پسر جندب! همانا شیعیان ما به چند خصلت شناخته مىشوند: به سخاوت و بخشش به برادران.
« و بان یصلوا الخمسین لیلا و نهارا... و یحافظون على الزوال»؛شیعیان ما در شبانه روز پنجاه رکعت نماز مىخوانند و توجه به وقت نماز ظهر(خواندن نماز اول وقت) دارند.
«لایهرون هریرالکلب»؛ شیعیان ما همانند سگ زوزه- فریاد -نمىکشند.
«ولا یطمعون طمع الغراب»؛ شیعیان ما همانند کلاغ طماع و حریص نیستند.
«ولا یجاورون لنا عدوا ولا یساءلون لنا مبغضا ولو ماتوا جوعا»؛شیعیان ما با دشمنان همسایگى نمىکنند و اگر از گرسنگى بمیرند، چیزى از آنها نمىخواهند.
«شیعتنا لا یاکلون الجرى... ولا یشربون مسکرا»؛ شیعیان ما مارماهى نمىخورند... و شراب نمىنوشند.
«یابن جندب لو ان شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکه ولا ظلهم الغمام ولا شرقوا نهارا ولا کلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم و لما سالوا الله الا اعطاهم.»
اگر شیعیان ما استقامت کنند، فرشتگان دست در دست آنها مىگذارند، ابرهاى سفید(رحمت) برآنها سایه مىافکند، چون روز درخشنده و تابناک مىشوند، از زمین و آسمان روزى مىخورند و آنچه از خدا بخواهند، خداوند به آنها عطا مىکند.
1- گفتن خوبىها و پرهیز از سخن ناروا.
«یابن جندب لاتقل فىالمذنبین من اهل دعوتکم الا خیرا»؛ اى پسرجندب! به گناهکاران از همکیشان خود جز خوبى و نیکویى چیزى مگو.
در برخورد با گناهکاران باید با سخنان نیکو و گفتن خوبىهاىآنان، امید مرده در آنها را زنده کرد و از خشونت، گفتار ناروا و بازگو نمودن لغزشهاى آنها پرهیز کرد؛ زیرا چنین برخوردهایى مجرمان را از پیمودن راه درست ناامید و نسبت به دین و آموزههاى آن گریزان مىسازد.
«واستکینوا الى الله فى توفیقهم»؛ توفیق آنها را خاضعانه از خداوند بخواهید.
توبه از حالات سازنده انسان است که انجام دهنده آن محبوب خداوند است:
«ان الله یحب التوابین»؛ خداوند کسانى که بسیار توبه مىکنند را دوست دارد.(1)
توبه روشى است که امام صادق علیه السلام براى پاکسازى گناهکار توصیه کرده است. شیعیان واقعى باید از خدا بخواهند که گناهکاران از کردار ناشایست خود پشیمان شوند و به سوى خدا بازگردند، زیرا خداوند بسیار توبه پذیر و بخشنده است؛ «ان الله هوالتواب الرحیم.»(2)
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام سه راه را فراروى جویندگان بهشت قرار داده است:
1- پیروى از ائمه علیهم السلام .
2- برائت از دشمنان.
3- سخن گفتن آگاهانه و سکوت هنگام نا آگاهى.
«فکل من قصدنا و تولانا و لم یوال عدونا و قال ما یعلم و سکت عما لایعلم او اشکل علیه فهو فىالجنه»؛هر کس جویا و پیرو ما باشد و از دشمنان ما پیروى نکند و چیزى که مىداند، بگوید و از آنچه که نمىداند، یا بر او مشکل (مشتبه)است، سکوت کند، در بهشت است.
«علیک بالصمت، تعد حلیما، جاهلا کنت او عالما، فان الصمت زین لک عندالعلماء و سترلک عند الجهال»؛عالم باشى یا جاهل، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى؛زیرا خاموشى نزد دانایان زینت و در نزد نادانان پوشش است.
خطر بدعتها، گرایشهاى منحرف و قرائتهاى ناصواب از دین، همیشه متوجه جوامع شیعى بوده است.
«یابن جندب! بلغ معاشر شیعتنا و قل لهم: لاتذهبن بکم المذاهب»؛ اى پسر جندب! به شیعیان ما بگو؛ مبادا عقاید منحرف، شما را از مذهب خودتان بیرون برد.
«قد عجز من لم یعد لکل بلاء صبرا و لکل نعمه شکرا و لکل عسریسرا»؛ ناتوان است کسى که براى هر بلایى صبرى، براى هر نعمتى شکرى و براى هر سختى آسانى آماده نکند.
«یابن جندب! صل من قطعک، واعط من حرمک، و احسن الى من اساءالیک، و سلم على من سبک، و انصف من خاصمک، واعف عمن ظلمک، کماانک تحب ان یعفى عنک، فاعتبر بعفوالله عنک، الا ترى ان شمسه اشرقت على الابرار والفجار و ان مطره ینزل على الصالحین والخاطئین.»
اى پسر جندب! با کسى که از تو بریده، وصل کن؛ به کسى که چیزى به تو نداده، چیز بده؛ با کسى که به تو بدى کرده، خوبى کن؛ به کسى که به تو دشنام داده، سلام کن؛ با کسى که با تو دشمنى کرده، انصاف داشته باش و از کسى که به تو ظلم کرده، در گذر، همچنان که دوست دارى از تو در گذرند. از گذشت خداوندنسبت به خودت عبرت بگیر. آیا نمىبینى خورشید خداوند بر خوبان و بدان مىتابد و بارانش بر صالحان و مجرمان نازل مىشود؟
آخرین جمله از سفارشهاى امام صادق علیه السلام به ابن جندب درباره اهمیت و ارزش محبت اهلبیت علیهم السلام است.
« لکل شیىء اساس و اساس الاسلام حبنا اهلالبیت»؛ هر چیزى را پایهاى است و پایه اسلام، محبت ما، اهل بیت علیهم السلام است.
1- بقره، آیه 222.
2- توبه، آیه 118.
ماهنامه کوثر شماره 40، نویسنده : على محمدى.
علت غیبت حضرت مهدی چیست و چرا مانند دیگر ائمه در میان مردم حضور ندارد؟
غیبت حضرت ولی عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) یکی از رازهای الهی بوده و ممکن است ما نتوانیم به کُنْهِ آن پی ببریم. غیبت موقت رهبران الهی از میان مردم، در امتهای پیشین نیز سابقه داشته است؛ چنان که موسی بن عمران(ع) چهل روز از امت خود غایب شد و در میقات به سر برد.[1] حضرت مسیح(ع) به مشیت الهی از دیدگاه امت خویش پنهان گردید و دشمنان قادر به کشتن او نگشتند.[2] حضرت یونس (ع) نیز مدتی از قوم خود غایب گشت.[3]
اصولاً هرگاه مطلبی از طریق نقل متواتر ثابت شود ولی انسان نتواند به راز آن کاملاً پی ببرد، نباید آن را مورد تردید یا انکار قرار دهد؛ زیرا در این صورت بخش عظیمی از احکام الهی، که از مسلّمات و ضروریات دین اسلام به شمار میرود، مورد تردید قرار میگیرد. غیبت حضرت ولی عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز از این قاعده مستثنی نیست و عدم اطلاع از سرّ یا اسرار حقیقی آن، مجوّز تردید یا انکار آن نمیتواند باشد. با این همه، میتوان راز غیبت را در حد اندیشه بشر دریافت.
حضرت مهدی(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آخرین حجت معصوم الهی است که برای تحقق آرمانی بزرگ (گسترش عدل فراگیر و به اهتزاز درآوردن پرچم توحید در جهان) در نظر گرفته شده است و این آرمان نیاز به گذشت زمان و شکوفایی عقل و دانش بشر و آمادگی روحی بشریت دارد، تا جهان به استقبال موکب آن امام عدل و آزادی رود.
ظهور زود هنگام آن حضرت، قیام کلی و گستردهای را به دنبال نخواهد داشت؛ زیرا اگر ایشان پیش از فراهم شدن مقدمات در میان مردم ظاهر شود، سرنوشتی چونان دیگر حجتهای الهی(شهادت) یافته و قبل از تحقق آن آرمان بزرگ، دیده از جهان برخواهد بست. پیشوایان معصوم در روایات نیز به این حکمت اشاره کردهاند.
امام باقر(علیهالسلام) فرمود: برای حضرت قائم(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) غیبتی است قبل از ظهور. راوی از علت آن پرسید. امام فرمود: «برای جلوگیری از کشته شدن.»[4] گذشته از این، در برخی روایات مسأله امتحان و آزمودن خلق مطرح شده است؛ بدین معنی که مردم در عصر غیبت در بوته آزمایش الهی قرار میگیرند و مراتب استواری آنان در ایمان و اعتقاد سنجیده میشود.[5]
اجمال سخن این که حضرت مهدی آخرین وصی از اوصیای الهی است که برای تکامل همه جانبه بشر و ایجاد حکومت واحد الهی آفریده شده است. این ایده و آرزو هنگامی تحقق میپذیرد که در جامعه بشری، آمادگی برای پذیرش چنین حجتی وجود داشته باشد و در غیر این صورت، ظهور جز کشته شدن و نابودی نتیجهای نخواهد داشت و آن هدف عالی تحقق نخواهد یافت. از این جهت وجود حضرت، در پس پرده غیبت به سر میبرد و در حالی که در میان مردم زندگی میکند و مردم او را میبینند، ولی نمیشناسند و از این طریق از گزند دشمنان حق و عدالت مصون میماند.
پینوشتها:
[1] . اعراف/142.
[2] . نساء/158.
[3] . صافات/140.
[4] . کمال الدین، شیخ صدوق، باب 14، حدیث 8، 9، 10.
[5] . مجلسی، بحارالأنوار، 52/102ـ 113ـ 114، باب التمحیص و النهی عن التوقیت.
نویسنده ارجمند کتاب «مکیال المکارم»، در بخش چهارم کتاب خود، جمال و زیبایی حضرت مهدی (ع) را یکی از ویژگیهای آن حضرت میشمرد و مینویسد:«بدان که مولای ما حضرت صاحبالزمان (ع)، زیباترین و خوش صورتترین مردم است؛ زیرا شبیهترین مردم به پیامبر اکرم (ص) است».1
از بررسی روایات و مطالعه حکایتهای نیکبختانی که توفیق زیارت آن امام را یافتهاند، برمیآید که قامت و رخسار نازنین امام عصر (ع) در کمال زیبایی و اعتدال بوده و سیمای مبارکش، دلربا و خیرهکننده است.
همین قامت رعنا و رخسار دلربا موجب شده است هزاران عاشق دلسوخته در آغاز هر صبح بازاری و التماس از خدای خود چنین بخواهند:
«خداوندا! آن چهره زیبا و جمال دلآرا را به من بنمای و چشمان مرا با یک نظر به او روشنایی بخش».2
از آنجا که آشنایی بیشتر با صفات و خصال یوسف زهرا، حضرت مهدی (ع)راهی برای شناخت مدعیان دروغین به شمار میآید و افزون بر این میتواند موجب انس و ارتباط شیعیان با آن عزیز غایب از نظر باشد، با بهرهگیری از کلمات معصومان(ع) و حکایتهای نقل شده از تشرّف یافتگان، به بررسی این موضوع میپردازیم. باشد تا به مصداق «وصف العیش نصف العیش»، ما هم از آن جمال دلآرا بهرهمند شویم.روایات فراوانی در توصیف جمال دلآرای آخرین حجت خدا، حضرت مهدی(ع) وارد شده است که در مجموع آنها را به دو بخش میتوان تقسیم کرد:
الف) روایاتی که به توصیف کلی سیرت و صورت آن حضرت، بسنده و از ایشان به عنوان شبیهترین مردم به رسول خدا (ص) یاد کردهاند که از آن جمله به روایات زیر میتوان اشاره کرد:
1. از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود:
«مهدی از فرزندان من است. اسم او، اسم من و کنیه او، کنیه من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبیهترین مردم به من است».3
2. احمد بن اسحاق بن سعد قمی میگوید: از امام حسن عسکری (ع) شنیدم که میفرمود: «سپاس از آن خدایی است که مرا از دنیا نبرد تا آنکه جانشین مرا به من نشان داد. او از نظر آفرینش و اخلاق، شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) است».4
با توجه به این روایات، همه خصال و صفاتی را که در قرآن و روایات به پیامبر گرامی اسلام نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدی(ع) نیز میتوان نسبت داد. روایاتی که به توصیف ویژگیهای ظاهری پیامبر اکرم (ص) پرداختهاند، فراوانند. در اینجا به یکی از آنها اشاره میکنیم. در روایتی که از امام محمد باقر (ع) نقل شده، ویژگیهای ظاهری پیامبر خاتم چنین توصیف شده است:
«رخسار پیامبر خدا، سپید آمیخته به سرخی و چشمانش سیاه و درشت و ابروانش به هم پیوسته و کف دست و پایش پر گوشت و درشت بود؛ بدان سان که گویی طلا بر انگشتانش ریخته باشد. استخوان دو شانهاش بزرگ بود. چون به کسی روی میکرد، به خاطر مهربانی شدیدی که داشت، با همه بدن به جانب او توجه میکرد. یک رشته موی از گودی گلو تا نافش روییده بود، انگار که میانه صفحه نقره خالص، خطی کشیده شده باشد. گردن و شانههایش مانند گلابپاش سیمین بود. بینی کشیدهای داشت که هنگام آشامیدن آب نزدیک بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محکم قدم برمیداشت که گویا به سرازیری فرود میآید. باری، نه قبل و نه پس از پیامبر خدا کسی مثل او دیده نشده است».5
ب) روایاتی که خصال و سیمای امام مهدی (ع) را به تفصیل بیان کرده و ویژگیهای آن حضرت را یک به یک برشمردهاند. برخی از روایاتی که در این زمینه وارد شده، به شرح زیر است:
1. پیامبر گرامی اسلام، امام مهدی را شبیه خود معرفی کرده، در توصیف او میفرماید:«پدر و مادرم به فدای او که همنام من، شبیه من و شبیه موسی زاده عمران است. بر [بدن] او نوارهایی [جامههایی] از نور است که از شعاع قدس روشنایی مییابد».6
2. آن حضرت در روایت دیگری در توصیف چهره فرزندش، امام مهدی (ع)میفرماید:«مهدی از فرزندان من است. چهره او مانند ماه درخشنده است».7
3. پیامبر اعظم(ص) در روایتی، پیشانی و بینی امام مهدی (ع) را اینگونه توصیف میکند:«مهدی از من است، پیشانی گشاده و بینی کشیده دارد».8
4. در روایت دیگری که از پیامبر خاتم(ص) نقل شده، رنگ چهره و اندام امام مهدی (ع) چنین توصیف شده است:«مهدی مردی از فرزندان من است رنگ [چهره] او رنگ عربی و اندام او اندام اسرائیلی است بر گونه راست او خالی است که همانند ستاره درخشان است».9
5. با توجه به همه ویژگیهای یاد شده است که پیامبر اسلام در وصف امام مهدی (ع) میفرماید:«مهدی، طاووس اهل بهشت است».10
6. امام باقر (ع) از پدرش و جدش روایت میکند که روزی امام علی (ع)در حالی که بالای منبر بود، فرمود:«از فرزندان من در آخرالزمان، مردی ظهور میکند که رنگ [صورتش ]سفید متمایل به سرخی و سینهاش فراخ و رانهایش ستبر و شانههایش قوی است و در پشتش دو خال است، یکی، به رنگ پوستش و دیگری، مشابه خال پیامبر اکرم ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ».11
حـضـرت رضا (ع) در روایـت دیگـری، در پـاسخ ابـاصلـت هـروی کـه از ایشان پرسید:
«نشانههای قائم شما هنگام ظهور چیست؟» میفرماید:«نشانهاش این است که در سن پیری است، ولی منظرش جوان است، به گونـهای کـه بیننـده مـیپندارد چهـل ساله یا کمتر از آن است. نشانه دیگرش آن است که به گذشت شب و روز پیر نشود تا آنکه اَجَلش فرا رسد»
7. امام رضا (ع) نیز در بیان صفات و ویژگیهای امام عصر (ع) میفرماید:«قائم کسی است که در سن پیرمردان و با چهره جوانان قیام کند و نیرومند باشد تا بدانجا که اگر دستش را به سوی بزرگترین درخت روی زمین دراز کند، آن را از جای برکند و اگر بین کوهها فریاد برآورد، صخرههای آن فروپاشد».12
8. حضرت رضا (ع) در روایت دیگری، در پاسخ اباصلت هروی که از ایشان پرسید:
«نشانههای قائم شما هنگام ظهور چیست؟» میفرماید:«نشانهاش این است که در سن پیری است، ولی منظرش جوان است، به گونهای که بیننده میپندارد چهل ساله یا کمتر از آن است. نشانه دیگرش آن است که به گذشت شب و روز پیر نشود تا آنکه اَجَلش فرا رسد».13
9. ابراهیم بن مهزیار نیز که به شرف ملاقات امام مهدی (ع) رسیده است، در بیان خصال آن امام میگوید: «او جوانی نورس و نورانی و سپید پیشانی بود با ابروانی گشاده و گونهها و بینی کشیده و قامتی بلند و نیکو چون شاخه سرو. گویا پیشانیاش ستارهای درخشان بود و برگونه راستش، خالی بود که مانند مشک و عنبر بر صفحهای نقرهای میدرخشید. بر سرش، گیسوانی پرپشت و سیاه و افشان بود که روی گوشش را پوشانده بود. سیمایی داشت که هیچ چشمی برازندهتر و زیباتر و با طمأنینهتر و باحیاتر از آن ندیده است».14
10. علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی که بیست مرتبه به شوق دیدار امام مهدی (ع) به حج مشرف شد و سرانجام نیز به توفیق دیدار آن حضرت دست یافت، در گزارش دیدار خود چهره و قامت دلربای امام را اینگونه توصیف میکند:«[رخسار] او [در لطافت] مانند [گلهای] بابونه [و در رنگ، مانند ] ارغوان بود که بر آن شبنم نشسته و [شدت سرخیاش را] هوا شکسته است. او در این حال، همچون شاخه درخت «بان» 15 یا ساقه ریحان [خوشبو ]بود. نرمخو، بخشنده، پرهیزکار و پیراسته بود. او میانه بالا بود، نه بسیار بلند قد و نه بسیار کوتاه قد. صورتی گرد، سینهای فراخ، پیشانی سفید و ابروانی به هم پیوسته داشت. بر گونه راست او خالی بود؛ چون دانه مشک که بر قطعه عنبر ساییده باشد.16
گفتنی است بیشتر مشخصاتی که برای سیمای ظاهری امام مهدی (ع) ذکر شده، به طور مشترک، در روایات شیعی و سنی آمده است و از این جنبه اشتراک نظر زیادی میان فرق اسلامی وجود دارد.
ماهنامه موعود شماره 109
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
1. سید محمدتقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم(ع)، ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی، چاپ
دوم: تهران، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، 1412 ه . ق، ج 1، ص 132.
2. «قسمتی از دعای عهد»، بحار الأنوار، ج 99، ص 111؛ شیخ عباس قمی، مفاتیحالجنان.
3. کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، چاپ اول: قم، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، 1380، ج 1، باب
25، صص 534 و 535، ح 1.
4. همان، ج 2، باب 38، ص 118، ح 7.
5. الکافی، ج1، ص 443.
6. بحار الأنوار، ج 36، ص 337، ح 200.
7. همان، ج 51، ص 91.
8. همان، ص 90.
9. همان، ص 95.
10. رنگ عربی، گندمگون یا سفید است. در برخی روایات وارد شده است که رنگ چهره امام مهدی(ع) همانند رنگ چهره پیامبر اکرم(ص)؛ یعنی سپید آمیخته به سرخی است.
11. مراد از اندام اسرائیلی، اندام فرزندان یعقوب(ع) است که به داشتن قد بلند و اندام رشید مشهور بودند.
12. بحار الأنوار، ج 51، ص 91.
13. کمال الدین و تمام النعمة، ج2، باب 57، ص 560، ح 18.
14. همان، باب 35، ص 69، ح 8 .
15. همان، باب 57، ص 558، ح 12.
16. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 43، ص 446، ح 16.
یکی از امور معنوی که انسان ها در طول زندگی به آن تمسک می کنند و در فراز و نشیب های دوران حیات، به ویژه در سختی ها به آن اهتمام می ورزند، مسئله «دعا»ست؛ امری که از طرفی آرامش بخش انسان است چراکه با دعا خود را متصل به حقیقت لایزال و کمال مطلق می بیند؛ حقیقتی که تکیه گاهی محکم تر از آن قابال تصور نیست و از طرف دیگر تجربه نشان داده که صرف دعا انسان را به سمت حاجتش نزدیک می کند.
در شریعت اسلام بر این مساله تاکید زیادی شده است. آنچه در این سطور ذکر می شود برخی از نتایج دعا برای فرج حضرت ولی عصر ارواحنا فدا می باشد.
آنچه از روایات به دست می آید این است که ظاهرا وقت ظهور حضرت قائم (عج) از اموری است که امکان عقب و یا جلو افتادن در آن وجود دارد. لذا به نظر می رسد که اگر جدیت و اهتمام منتظران حضرت (ع) به دعا برای ایشان در درون ایشان شکل گیرد امید آن می رود این همت بر دعا جهت ظهور، در جلو انداختن ظهور موثر باشد. ان شاء الله تعالی.
در اصول کافی از حماد بن عثمان روایت شده که گفت: شنیدم آن حضرت فرمود: به درستی که دعا قضا را بر می گرداند و پیچیدگی آن را می گشاید چنانچه رشته نخ باز شود با اینکه به سختی تابیده شده باشد. 1
از آنجا که به طور قطع غیبت حضرت صاحب (ع) از ناحیه ما سرچشمه می گیرد و به عبارتی قابلیت قابل در اینجا مخدوش است، بر خود ماست که با استمداد از خداوند متعال در رفع موانع ظهور که گاهی از دورن انسان ها نشات گرفته و گاهی از برون، به ما کمک کند و با عنایت خود این موانع را بر طرف ساخته و ابرهای غیبت را از مقابل خورشید وجود حضرت (عج) کنار زند.
اما از آثار و نتایجی که در دعا برای تعجیل در فرج حضرت ولی عصر(عج) مترتب است می توان به امور زیر اشاره کرد:
1. گشایش کار انسان ها و مومنین در دعای برای فرج
چنانچه حضرت مهدی (عج) در توقیع شریفی می فرماید: بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شماست. 2
آنچه از این روایت به ذهن می رسد این است که گشایش کار مومنین و فرج ایشان را مقید کرده اند به «دعای زیاد برای تعجیل فرج» به عبارتی لازمه حصول فرج در کار شیعیان و مومنین التزام آنها به کثرت و دعا برای تعجیل فرج است از طرف دیگر نیز باید گفت زمانی فرج واقعی برای شیعیان حاصل خواهد شد که حضرت مهدی (ع) ظهور کنند. لذا می توان چنین استنباط کرد که کثرت دعا برای تعجیل در فرج حضرت مساوی است با خود تعجیل در فرج و ظهور ایشان که به دست خداوند متعال می باشد.
2. دعای حضرت (ع) در حق دعا کننده برای فرج
حضرت ولی عصر (عج) در دعایی می فرمایند: و کسانی که برای یاری دین تو از من پیروی می کنند نیرومند کن و آنان را جهادگر در راه خودت قرار ده و بر بد خواهان من و ایشان پیروزشان گردان. 3
از آنجا که یکی از راه های یاری رساندن به اشخاص، یاری رساندن به وسیله زبان است، بی تردید دعا برای ایشان و درخواست برای رفع موانع خود نوعی یاری رساندن به ایشان است. از طرفی نیز با تفسیری که از علی بن ابراهیم قمی از آیه « و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها»4 ذکر کرده که منظور از تحیت را سلام و کارهای نیک دیگر دانسته 5 می توان چنین نتیجه گرفت که دعا که یکی از بهترین نیکی هاست هرگاه در مورد شخصی متحقق شود بر وی است که شخص دعا کننده را به بهتر از آنچه که او دعا کرده دعا کند. پس اگر خالصانه برای مولای خود دعا کنیم به طور قطع ایشان بهتر از آن دعا را خالصانه در حق ما خواهند کرد.
3. دفع بلا و وسعت روزی به واسطه دعا در فرج حضرت حجت (ع)
روایات متعددی بر این دو معنا دلالت می کند. در کافی به سند صحیحی از امام صادق (ع) آمده که فرمود: دعای مرد برای برادرش در غیاب او روزی را فراوان و ناگواریها را دور می سازد. 6 چنانچه در وسائل نیز از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: برتو باد که در غیاب برادران دینی خود برایشان دعا کنی که روزی را بر تو سرازیر می کند. 7
این روایات دلالت بر این می کند که این دو فایده برای دعا کننده درحق هر مومن غایبی صدق می کند پس اگر دعا در حق قطب عالم هستی، آن غایب از نظر که کاملترین ایمان ها از آن اوست باشد چه نیکو دعایی در حق مومن غایب خواهد بود که چه بسا روزی را به سمت دعا کننده سرازیر کند و دفع بلا از وی گرداند. لذا بر ماست که همواره بشتابیم به سوی دعا برای تعجیل در فرج ایشان.
4. تشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا در خواب
در خصوص این مسئله روایاتی وارد شده چنانه در کتاب «جنة الامان» از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: هر کس بعد ازنماز صبح و بعد ازنماز ظهر بگوید: " اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم" نمی میرد تا اینکه قائم آل محمد(ع) را درک کند. 8
همچنین شیخ طبرسی در کتاب مکارم الاخلاق روایتی را از ائمه معصومین نقل می کند که : هر کس این دعا را بعد از هر نماز بخواند و بر آن مواظبت نماید آنقدر زنده بماند که از زندگی ملول گردد، و به دیدار صاحب الامر(ع) مشرف شود. اول این دعا این است: " اللهم صل علی محمد و آل محمد، اللهم ان رسولک الصادق المصدق...."9 این دعا خود مشتمل بر دعا برای تعجیل در فرج می باشد که به چند طریق روایت شده. 10
5. ثواب شهادت زیر پرچم قائم (ع)
دلیل براین اثر در نتبجه دعا جهت ظهور حضرت روایاتی است که در این رابطه وارد شده. در مجمع البیان از حارث بن مغیره آمده که گفت: د رمحضر امام باقر(ع) بودیم که فرمود: آنکه از شما این امر را شناخته و منتظر آن باشد و خوبی را در آن ببیند مانند کسی است که به خدا قسم در رکاب قائم با شمشیر خود جهاد کرده باشد. سپس فرمود: بلکه والله مانند کسی است که در خدمت رسول خدا (ص) با شمشیر جهاد کرده باشد. سپس فرمود: بلکه به خدا قسم همچون کسی است که درخیمه رسول خدا (ص) شهید شده باشد. 11
وجه استشهاد این روایت بر اینکه دعا بر حضرت دلالت بر آن دارد که در روایات ذکر شد، این است که شخصی که برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج) دعا می کند از جمله مصادیق این عنوان است که در روایت آمده چون از آثار انتظار و منتظر بودن و خوبی را در ظهور حضرتش دیدن، این است که با زبان برای نیل به این فرج دعا کرد. 12
اینها بخش بسیار اندکی از ثمرات دعا جهت ظهور حضرت مهدی (ع) بود که در چند سطر به طور خلاصه ذکر شد. آنچه که از مجموع روایات به دست می آید این است که اهمیت دعا برای فرج حضرت ارواحنا فدا بسیار زیاد است به طوری که همانطور که در سابق گفته شده در برخی از روایات فرج انسان را در کثرت دعا برای فرج حضرت (ع) معلق کرده. لذا بر تمام دوست داران آن جناب است که زمان هایی را در شبانه روز از اوقات خود را جهت این امر اختصاص قرار دهند و پر واضح است زمانی که دعا چنین اثر شگرفی خواهد داشت به طور قطع اگر با عمل و انجام وظایف محول شده به هر انسان در جامعه و خانواده همراه شود، تاثیر آن به مراتب بیشتر از صرف دعا خواهد بود.
به امید روزی که ندای انا المهدی او گوش های زنگار بسته بشریت را جلا دهد.
نویسنده: مهدی رضوی
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان
1. کافی 2/469.
2. کمال الدین 2/ 485.
3. مهج الدعوات 302.
4. سوره نساء آیه 86.
5. تفسیر قمی 1/ 145.
6. کافی 2/ 507.
7. وسائل 4/1146 ح 7.
8. بحار الانوار 86/ 77.
9. مکارم الخلاق 284.
10. رک مکیال المکارم ج 1 بخش 6.
11. مجمع البیان 9/238.
12. برای مطالعه بیشتر در این رابطه به کتاب مکیال المکارم جلد اول بخش 5 رجوع کنید.