انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

پیامک های زیبا به مناسبت ولادت امیر المؤمنین

1. از کعبه ی حق بانگ جلی می آید
آواز خوش لم یزلی می آید
بشنو که سروش وحی سرمد گوید
آغوش گشایید که علی می آید
*میلاد مولای متقیان مبارکباد*


2. خوشرویی احسانی است بی هزینه. (امام علی علیه السلام)
...
ولادت خوشروترین و خوشبوترین گل باغ امامت و ولایت ، تبریک و تهنیت.


3. عمری است که دم به دم علی میگویم.
در حال نشاط و غم علی می گویم.
یک عمر علی گفتم و ان شاء الله.
تا آخر عمر هم علی می گویم.
// میلاد مسعود مولای متقیان مبارک //


4. نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد
ولادت باسعادت اولین ستاره آسمان امامت، تبریک و تهنیت


5. به آخرت چنگ بزن، دنیا خود با خواری نزد تو خواهد آمد.   حضرت علی (ع)
...
ولادت امیر کلام، امام همام، حضرت علی علیه السلام، مبارک


6. امروز گلی شگفته در عالم شد
کز مقدم پاک او جنان خرم شد
در پیش علی دم از مسیحا کم زن
عیسی ز دم علی مسیحا دم شد


7. در حدیث است: کسی که برای تامین ما یحتاج خانواده اش کار و تلاش کند همچون مجاهد در راه خداست.
پس ای مجاهد مهربان من، روزت مبارک


8. ای بود من از بود تو، پدر جان
دریاترین دریای جود و احسان
دستان گرم تو همیشه بر سر من
ای مظهر سختکوشی و تلاش و ایمان
*پدر عزیزم روزت مبارک*


ولادت حضرت امام علی

ولادت مولی الموحدین امام علی علیه السلام

بنا بوشته مورخین ولادت على علیه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفیل بطرز عجیب و بی سابقه ‏اى در درون کعبه یعنى خانه خدا بوقوع پیوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نیر گوید:

اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست‏ 
بطحا صدف گوهر یکدانه تست‏ 
گر مولد تو بکعبه آمد چه عجب‏ 
اى نجل خلیل خانه خود خانه تست

پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر این على علیه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است

شیخ صدوق و فتال نیشابورى از یزید بن قعنب روایت کرده‏اند که گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در کنار خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد مادر امیر المؤمنین در حالیکه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدایا من بتو و بدانچه از رسولان و کتابها از جانب تو آمده‏اند ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق میکنم و اوست که این بیت عتیق را بنا نهاده است بحق آنکه این خانه را ساخته و بحق مولودى که در شکم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، یزید بن قعنب گوید ما بچشم خوددیدیم که خانه کعبه از پشت(مستجار) شکافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گردید و دیوار بهم بر آمد چون خواستیم قفل درب خانه را باز کنیم گشوده نشد لذا دانستیم که این کار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بیرون آمد و در حالیکه امیر المؤمنین علیه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زیرا آسیه خدا را به پنهانى پرستید در آنجا که پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مریم دختر عمران نخل خشک را بدست خود جنبانید تا از خرماى تازه چید و خورد(و هنگامیکه در بیت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسید که از اینجا بیرون شو اینجا عبادتگاه است و زایشگاه نیست) و من داخل خانه خدا شدم و از میوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بیرون آیم هاتفى ندا کرد اى فاطمه نام او را على بگذار که او على است و خداوند على الاعلى فرماید من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأدیبش کردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانیدم و اوست که بتها را از خانه من میشکند و اوست که در بام خانه‏ام اذان گوید و مرا تقدیس و تمجید نماید خوشا بر کسیکه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر کسى که او را دشمن دارد و نافرمانیش کند.

علماى بزرگ اهل سنت نیز در کتب خود بهمین مطلب اشاره کرده‏اند و محمد بن یوسف گنجى شافعى با تغییر چند لفظ و کلمه در کفایة الطالب چنین مینویسد که در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و این دو بیت را گفت.

یا اهل بیت المصطفى النبى‏ 
خصصتم بالولد الزکى‏ 
ان اسمه من شامخ العلى‏ 
على اشتق من العلى

و در بعضى روایات آمده است که فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پیش از اینکه بوسیله نداى غیبى نام او على گذاشته شود) نام کودک را حیدر نهاد و هنگامیکه او را قنداق کرده بدست شوهر خود میداد گفت خذه فانه حیدرة و بهمین جهت آنحضرت در غزوه خیبر بمرحب پهلوان معروف یهود فرمود: 
انا الذى سمتنى امى حیدرة 
ضرغام اجام و لیث قسورة

على علیه السلام هنگام بعثت

سبقتکم الى الاسلام طفلا صغیرا ما بلغت اوان حلمى

 

پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم از دوران جوانى غالبا از اجتماع پلید آنروز کناره گرفته و بطور انفراد بتفکر و عبادت مشغول بود و در نظام خلقت و قوانین کلى طبیعت و اسرار وجود مطالعه میکرد،چون به چهل سالگى رسید در کوه حرا که محل عبادت و انزواى او بود پرتوى از شعاع ابدیت ضمیر او را روشن ساخته و از کمون خلقت و اسرار آفرینش دریچه‏اى بر خاطر او گشوده گردید،زبانش بافشاى حقیقت گویا گشت و براى ارشاد و هدایت مردم مأمور شد.محمد صلى الله علیه و آله و سلم از آنچه میدید بوى حقیقت میشنید و هر جا بود جستجوى حقیقت میکرد،در دل خروشى داشت و در عین حال زبان بخاموشى کشیده بود ولى سیماى ملکوتیش گویاى این مطلب بود که:

در اندرون من خسته دل ندانم چیست‏
که من خموشم و او در فغان و در غوغا است

مگر گاهى راز خود بخدیجه میگفت و از غیر او پنهان داشت خدیجه نیز وى را دلدارى میداد و یارى میکرد.چندى که بدین منوال گذشت روزى در کوه‏حرا آوازى شنید که (اى محمد بخوان) !

چه بخوانم؟گفته شد:

اقرا باسم ربک الذى خلق،خلق الانسان من علق،اقرا و ربک الاکرم،الذى علم بالقلم،علم الانسان ما لم یعلم...

اما انتشار چنین دعوتى بآسانى ممکن نبود زیرا این دعوت با تمام مبانى اعتقادى قوم عرب و سایر ملل مخالف بوده و تمام مقدسات اجتماعى و دینى و فکرى مردم دنیا مخصوصا نژاد عرب را تحقیر مینمود لذا از دور و نزدیک هر کسى شنید پرچم مخالفت بر افراشت حتى اقرباء و نزدیکان او نیز در مقام طعن و استهزاء در آمدند.در تمام این مدت که حیرت و جذبه الهى سراپاى وجود مبارک آنحضرت را فرا گرفته و بشکرانه این موهبت عظمى بدرگاه ایزد متعال سپاسگزارى و ستایش مینمود چشمان درشت و زیباى على علیه السلام او را نظاره میکرد و از همان لحظه اول که از بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم آگاه گردید با اینکه ده ساله بود با سلام گرویده و مطیع پیغمبر شد و اولین کسى است از مردان که به آنحضرت گرویده است و این مطلب مورد تصدیق تمام مورخین و محدثین اهل سنت میباشد چنانکه محب الدین طبرى در ذخائر العقبى از قول عمر مى‏نویسد که گفت:

کنت انا و ابو عبیدة و ابوبکر و جماعة اذ ضرب رسول الله (ص) منکب على بن ابیطالب فقال یا على انت اول المؤمنین ایمانا و انت اول المسلمین اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى. 

من با ابو عبیدة و ابوبکر و گروهى دیگر بودم که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بشانه على بن ابیطالب زد و فرمود یا على تو از مؤمنین،اولین کسى هستى که ایمان آوردى و تو از مسلمین اولین کسى هستى که اسلام اختیار کردى و مقام و نسبت تو بمن مانند مقام و منزلت هارون است بموسى.

جایگاه على در قرآن در رابطه با پیامبر (ص)

در سال نهم پس از هجرت پیامبر،گروهى به نمایندگى از نصاراى نجران یمن به مدینه آمدند تا راجع به اسلام از پیامبر (ص) سؤالهایى بکنند و با او درباره دین به احتجاج پردازند .و میان آنان با پیامبر بحث و گفتگویى شد که پیامبر در این گفتگو موضع مثبت اسلام را نسبت به حضرت مسیح و تعلیمات او بیان کرد.و لیکن آنان در موضع منفى خود نسبت به تعلیمات اسلامى پافشارى کردند.آن گاه وحى نازل شد و پیامبر را مأمور به مباهله با آنان ساخت .مباهله نفرین کردن دو گروه متخاصم است تا بدان وسیله خداوند بر آن که باطل است عذابش را نازل کند:�هر کس پس از روشن شدن جریان با تو مجادله کند.بگو بیایید فرزندان و زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم،لابه و زارى کنیم و لعنت خدا را نثار دروغگویان گردانیم� (1) .

پیامبر (ص) به دلیل مأموریتى که داشت دچار زحمت شد و آن گروه مسیحى را به مباهله دعوت کرد.نیشابورى در تفسیر:غرائب القرآن و عجائب الفرقان خود،مطلب زیر را نقل کرده است:�پیامبر به آنان فرمود:خداوند مرا مأمور کرده است که اگر پذیراى برهان نشدید با شما مباهله کنم،گفتند اى ابو القاسم!ما باز مى‏گردیم و درباره کار خود با هم مشورت مى‏کنیم،آن گاه به نزد تو مى‏آییم.و چون بازگشتند به شخص دوم هیأت نمایندگى که مردى کاردان و با تدبیر بود گفتند:اى عبد المسیح!نظر تو چیست؟اوگفت:به خدا قسم اى جمعیت نصارا شما دانستید که محمد پیامبرى است فرستاده از جانب خدا.و براستى سخن قاطع را درباره صاحبتان مسیح براى شما بیان کرد.و به خدا سوگند،هرگز قومى با پیامبرى مباهله نکرد مگر آن که بزرگ و کوچک آنان از میان رفتند.و شما اگر این کار را بکنید بیچاره مى‏شوید!اگر خوش ندارید،در موضع خود بایستید و بر دین خود پافشارى ورزید و این مرد را به حال خود واگذارید و به شهرهاى خود باز گردید.

هیأت نمایندگى مسیحیان به حضور پیامبر (ص) آمد،دیدند او براى مباهله بیرون آمده است در حالى که عبایى از موى سیاه بر دوش داشت؛حسین (ع) در آغوش آن حضرت بود و دست حسن (ع) را در دست داشت و فاطمه (ع) در پى او حرکت مى‏کرد،على (ع) نیز پشت سر فاطمه حرکت مى‏کرد،و پیامبر (ص) به آنها مى‏گفت هر وقت من دعا کردم شما آمین بگویید.اسقف نجران رو به همراهان کرد و گفت:اى گروه نصارا!من چهره‏هایى را مى‏بینم که اگر دست به دعا بردارند و از خداوند بخواهند که کوه را از جا بکند،فورا خواهد کند!پس با او مباهله مکنید که هلاک مى‏شوید و بر روى زمین تا روز قیامت یک مسیحى باقى نخواهد ماند.سپس،رو به پیامبر کردند و گفتند:اى ابو القاسم!تصمیم ما این است که با تو مباهله نکنیم...�

طبرى در تفسیر خود از چندین طریق نقل کرده است که پیامبر خدا (ص) على،فاطمه،حسن و حسین را در داستان مباهله به همراه خود آورده بود

و در صحیح مسلم از سعد بن ابى وقاص روایت شده است که چون این آیه نازل شد:�بیایید فرزندان و...خود را گرد آوریم�پیامبر خدا (ص) على،فاطمه،حسن و حسین را طلبید و گفت:بارلها اینان اهل بیت منند�  .خداوند پیامبرش را مأمور کرده بود تا به هیأت نمایندگى نجران بگوید:�بیائید فرزندان،زنان و نزدیکان خود را گرد آوریم...�براى اطاعت این فرمان پیامبر حسنین را حاضر کرد که پسران دختر او و در حقیقت فرزندان او بودند؛فاطمه را به حضور خواست که او برجسته‏ترین زنان از اهل بیت رسول بود.و لیکن چرا به همراه آنان على را آورده بود که نه از پسران پیامبر است و نه از زنان او؟

براى على در آیه مبارکه جایى نیست،مگر این که داخل در فرموده خداى متعال�انفسنا�باشد .براستى که بردن على دلیل بر این است که پیامبر خدا او را به منزله خود به حساب مى‏آورد و اگر پیامبر خدا او را چنین به حساب مى‏آورد پس،در حقیقت او را در میان همه مسلمانان ممتاز دانسته است.پیامبر خدا در موارد مختلفى صریحا مى‏فرمود:على از من است و من از اویم.و حبشى بن جناده روایت کرده است که او خود از پیامبر خدا شنید که مى‏فرمود:�على از من است و من از او و کسى از جانب من کارى را انجام نمى‏دهد بجز على.�

امیرالمؤمنین على علیه السلام در یک نگاه

کنیه على (ع)

آن حضرت را به دو کنیه ابو الحسن و ابو الحسین نامیده‏اند.امام حسن (ع) در حیات پیامبر پدرش را با کنیه ابو الحسین و امام حسین (ع) او را با کنیه ابو الحسن مى‏خوانده‏اند.پیامبر نیز وى را با هر دوى کنیه‏ها خطاب مى‏کرده است.چون پیامبر وفات یافت على (ع) را به این دو کنیه صدا مى‏کردند.یکى دیگر از کنیه‏هاى على (ع) ،ابو تراب است که آن را پیامبر برگزیده و بر وى اطلاق کرده بود.

در استیعاب نقل شده است:�به سهل بن سعد گفته شد:حاکم مدینه مى‏خواهد تو را وادارد تا بر فراز منبر،على را دشنام گویى.سهل پرسید:چه بگویم؟گفت:باید على را با کنیه ابو تراب خطاب کنى.سهل پاسخ داد:به خدا سوگند جز پیامبر کسى على را بدین کنیت،نامگذارى نکرده است. پرسید:چگونه‏اى ابو العباس؟جواب داد:على (ع) نزد فاطمه رفت و آن‏گاه بیرون آمد و در حیاط مسجد دراز کشید و به خواب رفت.پس از او،پیغمبر (ص) پیش فاطمه آمد و از او پرسید:پسر عمویت کجاست؟فاطمه گفت:اینک او در مسجد آرمیده است.پیامبر به صحن مسجد آمد و على را دید که ردایش بر پشت مبارکش افتاده و پشتش خاک آلود شده است.پیامبر با دست‏شروع به پاک کردن خاک از پشت على کرد و فرمود:بنشین اى ابو تراب!به خدا سوگند جز پیامبر کسى او را بدین نام،نخوانده است.و قسم به خدا در نظر من هیچ اسمى از این نام دوست داشتنى‏تر نیست.�

نسایى در خصایص از عمار بن یاسر نقل کرده است که گفت:�من و على بن ابیطالب (ع) در غزوه عشیره از قبیله ینبع با یکدیگر بودیم.تا آنجا که عمار گفت:سپس خواب هر دوى ما را فرا گرفت، من و على به راه افتادیم تا آنکه در زیر سایه نخلها و روى زمین خاکى و بى گیاه آرمیدیم.سوگند به خدا که جز پیامبر کسى ما را از خواب بیدار نکرد.او با پایش ما را تکان مى‏داد و ما به خاطر آنکه روى زمینى خاکى دراز کشیده بودیم،به خاک آلوده شدیم.در آن روز بود که پیغمبر (ص) به على (ع) فرمود.تو را چه مى‏شود اى ابو تراب؟چرا که پیامبر آثار خاک را بر على (ع) مشاهده کرده بود.�

البته ممکن است که این واقعه چند بار اتفاق افتاده باشد.در روایتى دیگر آمده است:چون پیامبر على را در سجده دید در حالى که خاک بر چهره‏اش نشسته و یا آنکه گونه‏اش خاک آلود بوده به او فرمود:�ابو تراب!چنین کن‏�.

همچنین گفته شده است پیامبر با چنین کنیه‏اى،على (ع) را خطاب کرد.چرا که گفت:اى على! نخستین کسى که خاک را از سرش مى‏تکاند تویى.

على (ع) ،این کنیه را از دیگر کنیه‏ها بیشتر خوش مى‏داشت.زیرا پیامبر وى را با همین کنیه خطاب مى‏کرد.دشمنان آن حضرت مانند بنى امیه و دیگران،بر آن حضرت به جز این کنیه نام دیگرى اطلاق نمى‏کردند.آنان مى‏خواستند با گفتن ابو تراب،آن حضرت را تحقیر و سرزنش کنند و حال آنکه افتخار على (ع) به همین کنیه بود.دشمنان على،به سخنگویان دستور داده بودند تا با ذکر کنیه ابو تراب بر فراز منابر،آن حضرت را مورد سرزنش قرار دهند و این کنیه را براى او عیب و نقصى قلمداد نمایند.چنان که حسن بصرى گفته است،گویا که ایشان با استفاده از این عمل،لباسى پر زیب و آرایه بر تن آن حضرت مى‏پوشاندند.چنان که جز نام ترابى و ترابیه بر پیروان امیر المؤمنین (ع) اطلاق نمى‏کردند.بدان گونه که این نام،تنها بر شیعیان على (ع) اختصاص یافت.

کمیت مى‏گوید:

گفتند رغبت و دین او ترابى است من نیز به همین وسیله در بین آنان ادعا کنم و به این لقب مفتخر مى‏شوم.

هنگامى که کثیر غرة گفت:جلوه آل ابو سفیان در دین روز طف و جلوه بنى مروان در کرم و بزرگوارى روز عقر بود،یزید بن عبد الملک به او گفت:نفرین خدا بر تو باد!آیا ترابى و عصبیت؟!در این باره مؤلف در قصیده‏اى سروده است:

به نام دو فرزندت،مکنى شدى و نسل رسول خدا در این دو فرزند به جاى ماند پیامبر تو را بو تراب خواند دشمنان آن را بر تو عیب مى‏شمردند و حال آنکه براى تو این کنیه افتخارى بود

لقب على (ع)

ابن صباغ در کتاب فصول المهمه مى‏نویسد:لقب على (ع) ،مرتضى،حیدر،امیر المؤمنین و انزع (و یا اصلع) (کسى که اندکى از موى جلوى سرش ریخته باشد.) و بطین (کسى که شکمش بزرگ است.) و وصى بود.آن حضرت به لقب اخیر خود در نزد دوستان و دشمنانش شهره بود.در روز جنگ جمل جوانى از قبیله بنى ضبه از سپاه عایشه بیرون آمد و گفت:

ما قبیله بنى ضبه دشمنان على هستیم که قبلا معروف به وصى بود على که در عهد پیامبر شهسوار جنگها بود من نیز نسبت‏به تشخیص برترى على نابینا و کور نیستم اما من به خونخواهى عثمان پرهیزگار آمده‏ام زیرا ولى،خون ولى را طلب مى‏کند

و مردى از قبیله ازد در روز جمل چنین سرود:

این على است و وصیى است که پیامبر در روز نجوة با او پیمان برادرى بست و فرمود او پس از من راهبر است و این گفته را افراد آگاه در خاطر سپرده‏اند و اشقیا آن را فراموش کرده‏اند

زحر بن قیس جعفى در روز جمل گفت:

آیا باید با شما جنگ کرد تا اقرار کنید که على در بین تمام قریش پس از پیامبر برترین کس است؟!

او کسى است که خداوند وى را زینت داده و او را ولى نامیده است و دوست،پشتیبان و نگهدار دوست است،همچنان که گمراه پیرو فرمان گمراهى دیگر است

زحر بن قیس نیز بار دیگر چنین سروده است:

پس درود فرستاد خداوند بر احمد (محمد (ص) )

فرستاده خداوند و تمام کننده نعمتها فرستاده پیام‏آورى و پس از او خلیفه ما کسى که ایستاده و کمک شده است منظور من على وصى پیامبر است که سرکشان قبایل با او در جنگ و ستیزند

این زحر در جنگ جمل و صفین با على (ع) همراه بود.همچنان که شبعث‏بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن ضبابى در جنگ صفین در رکاب آن حضرت بودند.اما بعدا با حسین (ع) در کربلا به جنگ برخاستند و فرجام شومى را براى خود برجاى گذاشتند.

کمیت مى‏گوید:

کثیر نیز مى‏گوید:وصى و پسر عموى محمد مصطفى و آزاد کننده گردنها و ادا کننده دین‏ها

همچنین آن حضرت به نام پادشاه مؤمنین و پادشاه دین(یعسوب المؤمنین و یعسوب الدین)نیز ملقب بوده است.

روایت کرده‏اند که پیامبر به على (ع) فرمود:تو پادشاه دینى و مال پادشاه ظلمت و تاریکى است.

در روایت دیگرى آمده است:این (على) پادشاه مؤمنان و پیشواى کسانى است که در روز قیامت‏با چهره‏هایى نورانى در حجله‏ها نشسته‏اند.

ابن حنبل در مسند و قاضى ابو نعیم در حلیة الاولیا این دو روایت را نقل کرده‏اند.در تاج العروس معناى لغوى یعسوب ذکر شده و آمده است (ملکه کندوى زنبور عسل).على (ع) فرمود:من پادشاه مؤمنانم و مال پادشاه کافران است.یعنى مؤمنان به من پناه آورند و کافران از مال و ثروت پناه مى‏جویند.چنان که زنبور به ملکه خود پناه مى‏برد و آن ملکه بر همه زنبوران مقام تقدم و سیادت دارد.

دربان على (ع)

در کتاب فصول المهمة ذکر شده که دربان آن حضرت،سلمان فارسى (رض) بوده است.

شاعر على (ع)

همچنین در فصول المهمه گفته شده که شاعر آن حضرت،حسان بن ثابت‏بوده است.در اینجا اضافه مى‏کنم که شاعر آن حضرت در جنگ صفین،نجاشى و اعور شنى و کسان دیگرى غیر از این دو تن بوده‏اند.

نقش انگشتر على (ع)

سبط بن جوزى در کتاب تذکرة الخواص نوشته است:نقش انگشترى آن حضرت عبارت‏�خداوند فرمانروا،على بنده اوست‏� (الله الملک على عبده) بوده است.همچنین وى مى‏نویسد:آن حضرت انگشترى را در انگشتان دست راست‏خود مى‏کرده است و حسن و حسین (ع) نیز چنین مى‏کرده‏اند.

ابو الحسن على بن زید بیهقى معروف به فرید خراسان در کتاب خود موسوم به صوان الحکمه که به نام تاریخ حکماى اسلام مشهور است در ذیل شرح زندگانى یحیى نحوى دیلمى ملقب به بطریق،چنین مى‏گوید:� یحیى فیلسوف و ترساکیش بود و عامل امیر المؤمنین (ع) در نظر داشت تا وى را از فارس بیرون براند.یحیى نیز ماجراى خود را براى على (ع) نگاشت و از آن حضرت درخواست امان کرد.محمد بن حنفیه،به فرمان على (ع) امان نامه‏اى براى یحیى نوشت که من آن امان نامه را در دست‏حکیم ابو الفتوح مستوفى نصرانى طوسى مشاهده کردم.توقیع على (ع) با خط خود آن حضرت و با عبارت �الله الملک و على عبده‏� (خداوند فرمانروا و على بنده اوست.) در پاى این مکتوب موجود بود.سبط بن جوزى این عبارت را به عنوان نقش انگشترى آن حضرت دانسته ولى مطابق با نقل بیهقى این توقیع به دست‏حضرت نوشته شده است و بعید نیست که گفته بیهقى متین‏تر باشد.�

همچنین احتمال دارد که آن حضرت نامه‏ها را چنین امضا مى‏کرده و سپس همان عبارت را بر نگین انگشترى نقش زده است.ابن صباغ در کتاب فصول المهمه فى معرفة الائمه گوید:�اسندت ظهرى الى الله‏� (پشت من به خداوند متکى است) نقش نگین آن حضرت بوده است.عده‏اى دیگر نقش نگین آن حضرت را�حسبى الله‏�ذکر کرده‏اند.کفعمى نیز در مصباح گوید:نقش نگین انگشترى آن حضرت‏�الملک لله الواحد القهار�بوده است.البته بعید نیست که آن حضرت داراى چند انگشترى با نقوش متعدد بوده است.

دانشنامه امام علی علیه السلام

اشاره

از علی گفتن، نه در توان محدود ذهن های ماست که راهی به افلاک عظمت او نداریم و نه حتی در قدرت واژه ها که جرعه هایی از اقیانوس وجود او را به سطر آورند، ولی به رسم ادب، به آزِ ثواب و به قصد خوشه چینی از خرمن بی کرانه وجودش، ظرف کوچک ادراکمان را زیر باران عظمت او گرفته ایم. این سطرهای ناچیز به این نیت نگاشته شده اند.

در گلبرگهای گذشته، به بهانه تولد آن مولود، شب قدر، شهادت ایشان و حتی صفحه های ثابت درس هایی از نهج البلاغه برای سال امام علی علیه السلام ، گلبرگ های بسیاری از معرفت گرد هم آمده اند. در این نوشته کوتاه، شبنمی به آن سبزه ها افزوده ایم.

علی علیه السلام تجلی زیباترین ها

زیباترین ولادت: شرافت ولادت در مهبط وحی و فرودگاه فرشتگان الهی؛ یعنی کعبه، تنها، افتخار اوست. زیباترین نام: نام او از نام خدا مشتق شد؛ علی.

زیباترین معلم: در محضر برترین وجود هستی زانوی آموختن بغل گرفت؛ در مکتب رسالت.

زیباترین ایثار: در شب نیرنگ کفر باوران برای قتل پیامبر، او بود که شجاعانه شمشیرها را انتظار کشید.

زیباترین عبادت: غرق در بحر دلدادگی، بی خود از خود، تیر را این هنگام باید از پای او بیرون کشید.

زیباترین حماسه: بدر، احد، خیبر، خندق؛ کدام کس را یارای هماوردی با اوست.

زیباترین سخنان: سخنش فروتر از سخن خالق و فراتر از سخن مخلوق بود؛ برادر قرآن.

زیباترین شهادت: هنگام عشق بازی با خدا، در محراب بندگی!

علی کیست؟

در نسل ابراهیم خلیل ریشه داشت. در خانه کعبه زاده شد؛ فضیلتی که نه پیش و نه پس از او، کسی در آن شریک نبود. در دامن نبوت رشد کرد. نخستین مسلمان شد؛ اولین مردی که به رسالت ایمان آورد. در روزهای سخت و پرآشوب، یاور اسلام گشت. سایه ساری بود آرامش بخش، همراهی استوار و هم یاری فداکار. لیلة المبیت را او آفرید؛ در شب هجوم مشرکان برای قتل پیامبر در بستر ایشان آرمید. علی علیه السلام در بدر، ذوالفقار حماسه آفرین بود؛ در احد، سپر ستم زدا و در خندق، تمامی اسلام که در برابر تمامی کفر ایستاد. علی از اهل بیت بود؛ همانان که از رِجس و شرک دور بودند و از تطهیر شدگان شمرده می شدند. علی علیه السلام کسی است که خداوند درباره اش گفته است: «پیشوا و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آوردند؛ همان ها که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.» علی علیه السلام تفسیر این همه فضیلت است؛ مردی که فقط یک بار در تاریخ هستی ظهور کرد.

جامع اضداد

از نکته های شگرف زندگانی حضرت علی علیه السلام که شگفتی همه ژرف اندیشان حقیقت جو را برانگیخته است، بی کرانگی ابعاد وجودی آن حضرت در همه فضایل اخلاقی است. امیر خاک و افلاک، جامع صفاتی بود که همراهی و هم نشینی آنها در وجود یک فرد در باور آدمی نمی گنجد.

امام خمینی علیهم السلام که در شناخت اهل بیت علیهم السلام معرفتی بی مرز داشت، درباره این ویژگی امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: «این علی همه چیز است؛ یعنی در همه ابعاد انسانیت درجه یک است، و لهذا هر طایفه ای خودشان را به او نزدیک می کنند و خاصیت هر طبقه را هم دارد. خاصیت قدرت ورزشکارها را به طور وافی دارد. ... در عبادت، فوق همه عبادت کنندگان است. در زهد فوق همه زاهدهاست. در جنگ، فوق همه جنگ جویان هست. در قدرت، فوق همه قدرت ورزان هست و این یک اعجوبه ای است که جمع مابین متضاد با هم کرده است.» «[آن حضرت [بعد از اینکه دست دو نفر دزد را قطع می کند، چنان نسبت به آنان عاطفه و محبت نشان می دهد و معالجه و پذیرایی می کند که مداحان حضرت می شوند. یا وقتی می شنود ارتش غارتگر معاویه خلخال از پای یک زن اهل ذمه درآورده اند، به قدری ناراحت می شود و عواطفش چنان جریحه دار می گردد که در نطقی می فرماید: اگر از تأثر این واقعه انسان بمیرد، قابل سرزنش نخواهد بود. با این همه عاطفه، روزی هم شمشیر می کشد و افراد مفسد را با کمال قدرت از پا در می آورد».

پرورش یافته عبدالله اعظم

امام راحل که ضمیری آمیخته با معرفت و روحی نور گرفته از شعاع خورشیدی اهل بیت داشت، نام و یاد حضرت علی علیه السلام را با عشق و حرارتی برآمده از صمیم جان می برد. امام خمینی رحمه الله درباره مقام و منزلت حضرت علی علیه السلام می فرمود: «علی بن ابی طالب فقط بنده خدا بود و این، بزرگ ترین شاخصه اوست که می توان از آن یاد کرد و پرورش یافته و تربیت شده پیامبر عظیم الشأن است و این از بزرگ ترین افتخارات اوست. کدام شخصیت می تواند ادعا کند که عبدالله است و از همه عبودیت ها بریده است، جز انبیای عظام و اولیای معظم که علی علیه السلام ، آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به معدن عظمت رسیده است، در صف مقدم است، و کدام شخصیت است که می تواند ادعا کند از خردسالی تا آخر عمر رسول اکرم صلی الله علیه و آله در دامن و پناه و تحت تربیت وحی و حامل آن بوده است جز علی بن ابی طالب که وحی و تربیت صاحب وحی در اعماق روح و جان او ریشه دوانده. پس او به حق عبدالله است و پرورش یافته عبدالله اعظم است».

ایمان حضرت علی علیه السلام

فارغ از هر دو جهانم به گل روی علیاز خُم دوست، جوانم به خَم موی علی
طی کنم عرصه ملک و ملکوت از پی دوستیاد آرم به خرابات چو ابروی علی

امام خمینی رحمه الله که تجلی پارسایی اش هر چشم حقیقت بین را خیره می کرد، با شوری از سر شیدایی، ارجمندترین توصیف ها را در وصف مولای پرهیزکاران می آورد. امام درباره ایمان حضرت علی علیه السلام می فرمود: «به خودشان قسم... اگر بشر پشت به پشت یکدیگر دهند و بخواهند یک لا اله الا الله امیرالمؤمنین را بگویند، نمی توانند. ... به مقام علی بن ابی طالب قسم که اگر ملایکه مقرّبین و انبیای مرسلین، غیر از رسول خاتم که مولای علی و غیر اوست، بخواهند یک تکبیر او را بگویند، نتوانند. حال قلب آنها را جز خود آنها نمی داند کسی.» «شما شیعه همان هستید که می فرمود: اگر همه عالم در مقابل من بایستند، تنها در مقابل همه می ایستم. آن ایمان است که او را آن طور در مقابل همه چیز می ایستاند. آن اخلاص اوست. آن روحانیت و معنویت اوست و شما هم شیعه او هستید».

شرح شیدایی

ای شاه شاهان جهان، الله مولانا علیای نور چشم عاشقان، الله مولانا علی
خورشید باشد ذره ای از خاکدان کوی تودریای عمّان شبنمی، الله مولانا علی

مولانا جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولانا، از شاعران شیفته مولا علی علیه السلام است. او با نگاهی سرشار از عشق چونان شیعه ای شیدا، معرفت و عمیقش را در ابیاتی ماندگار جاری دل های حقیقت بین می کند.

ای مرغ خوش الحان بخوان، الله مولانا علیتسبیح خود کن بر زبان، الله مولانا علی
مجموعه قرآن مدحتش، حمد و ثنا و عزتشنام بزرگی خدمتش، الله مولانا علی

مولانا در جایی دیگر و در غزلی مشهور با ردیف «آرزوست»، کسی را می جوید که عالمی او را جُسته، ولی نیافته است:

گفت یافت می نشود جسته ایم ماگفت آن که یافت می نشود، آنم آرزوست

و در بیت دهم همین غزل آن «یافت ناشدنی» را چنین معرفی می کند:

زین همرهان سست عناصر دلم گرفتشیر خدا و رستم دستانم آرزوست

مثنوی معنوی مولانا، مشحون است از حکایت هایی که مولانا با نگاهی ژرف تر به مولا می نگرد و خواننده اندیشمند را به شنا در دریای معرفت علی وا می دارد.

بگذار بگویند شیعه ام

اقیانوس بی کران وجود علی علیه السلام ، غواصان دانش و بینش را به تحیری شگرف واداشته است. هر کس دل به حکومت حکمتِ علی سپرده، ستایشگر کمال او شده است. در میان انبوه این ملاّحان معانی، اندیشمندان غیر مسلمان بسیارند و بی شمار که برخی از آنها حتی کتاب هایی درباره آن حضرت نگاشته اند. از جمع اینان پُولس سلامه، شاعر مسیحی عرب زبان در کتاب خود با شور و جذبه ای خالصانه آورده است: «ای ابوالحسن! شعر من در ساحل دریای تو سنگ ریزه ای بیش نیست. این شعر حماسی را بپذیر و از بهشت جاوید به مردی ناتوان که قلمش را به نام تو شرف بخشیده است، بنگر.» سلامه در ابیات دیگری می گوید: «من شیفته دلاوری، الهام، عدالت و اخلاق پسندیده ام. آری، اگر علی، پیامبر نبود، ولی خُلق او پیامبرانه است. این اشعاری است برای بهترین مردم پس از محمد صلی الله علیه و آله که آفرینش، انسانی چون او ندیده است.» سلامه در اعتراض به هم کیشانی که به او خرده گرفته اند، می گوید: «اگر عشق ورزیدن به علی علیه السلام و اهل بیت طاهرین و شوریدن بر ستم، شیعه گری است، آری من شیعه ام».

تو، خود، حدیث مفصل بخوان

برای شنیدن علی علیه السلام ابتدا پای سفره سخن سعدی می نشینم:

جوان مرد اگر راست خواهی، ولی استکرم پیشه شاه مردان علی است

و بعد به لسان الغیب شیراز، حافظ اهل راز تفأل می زنم:

گر تشنه فیض رحمتی ای حافظسرچشمه آن ز ساقی کوثر پرس

فردوسی، برایم قصه «اَنا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلیٌ بابُها» را می سراید:

که من شهر علمم، علیّم در استدرست این سخن گفت پیغمبر است

مولوی از قصه رویارویی علی و عمر بن عبدود، پهلوان نامی عرب می گوید و از اخلاص علی:

از علی آموز اخلاص عملشیر حق را دان منزه از دغل

از فراز قرن ها می گذرم و به عارف فرزانه، ملاّهادی سبزواری می رسم:

گویند که دم مرگ علی را بینیای کاش که هر دمم مرگ بُوَد

و من سرشار از ذکر علی می شوم وقتی شعر میرزا ابوالحسن طوطی همدانی را می شنوم:

بگو به صدق هر نفس، گرت دلی است منجلیعلی علی علی علی، علی علی علی علی

وصف علی فراتر از ادراک واژه هاست و مجال ما همیشه کوتاه:

به پرده بود جمال جمیل عزّوجلعلی شد آینه، «خیرُ الکلام قلَّ و دلّ»
من از مفصّل این نکته، مُجملی گفتمتو، خود، حدیث مفصّل بخوان از این مجمل

بدگمان مباش

چون مگس، چند طلبکار جراحت باشیدیده از عیب خلایق به هنر باید داشت

ذهن و اندیشه تا هر وقت روشن بنگرد، روشنی می بیند و اگر با پلیدی و بدگمانی هم ساز شود، همواره تیرگی حضور می یابد. این قانون هستی است که هر کس و هر چیز هر چند ناچیز و کم مقدار، هیچ گاه از نیکی تهی نیست و همین مقدار برای خوب دیدن ما کافی است. برخلاف نیک نگر که در پناه بصیرت زیست می کند و آرامشی مستمر دارد، بداندیشْ در هراسی همیشگی است و با رنج موهوم باورهایش زندگی می کند. بدبینی از حمایت دلیل کم بهره است، ولی نیک نگریستن همواره دلیل های بسیار دارد. قرآن که کتاب زندگی آموز انسان هاست، ما را از بدگمانی بر حذر داشته است: «ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید؛ چرا که بعضی از گمان ها گناه است.» (حجرات: 12) امیر بیان، حضرت علی علیه السلام نیز در بیانی راه گشا فرموده است: «تا برای نیک انگاری سخن دیگران، راه وجود دارد، به گفته آنان بداندیش نباش».

خِرد خموشی

خموشی پیشه کن کز نطق، آفت هاست سالک راجرس، دایم زبان با رهزنان کاروان دارد

آنان که از گنج خرد بهره ای دارند، بی پرده، پرده های گفتار را نمی دَرند و طلای سکوت را به نقره سخن نمی فروشند؛ چرا که «سکوت، دوستی است که هرگز خیانت نمی کند.» سخن، معیار فهم و میزان درک انسان هاست. با سخن گفتن است که زوایای ضمیر آدمی رخ می گشاید، سِرّها سَر باز می کند و رازها آشکار می شود. کم گویی و گزیده گویی چون دُر، کیمیایی است گران قدر که اهل معرفت، مس وجود را با آن طلای حکمت می کنند. از همین روست که امیر بیان می فرماید: «هرگاه عقل کامل شود، سخن کم می شود».

از بخیل در شگفتم

بخیل، ظالمانه بر نفس خویش ستم می کند؛ چرا که در فقری خودخواسته قدم می زند و حسرت و ندامت می اندوزد. او زیستی چون فقیران دارد و چونان ثروتمندان حساب پس می دهد. دشواری های داشتن و نداشتن هر دو گریبان گیر اوست؛ از یک سوی پاسبان اندوخته هاست و در هراس از دست دادن آنها و از دیگر سوی با خِسّتی که مبتلاست، بی بهره از لذت ثروت، اندوه فقر را انبوه می کند. اگر فقیر، فقط سختیِ معیشت آزارش می دهد، دست کم از هراس حساب دارایی در آخرت آسوده خاطر است، ولی خسیس هر دو را دارد. در حقیقت، فقیر آنچه را می خواهد، نمی تواند، ولی بخیل آنچه را می تواند، نمی خواهد. از این روست که در اسلام از بخل و خِسّت به زشت ترین اخلاق ها تعبیر کرده اند. مولای پرواپیشگان که دستانش همیشه جاری سخاوت بود، می فرماید: «از بخیل در شگفتم؛ به سوی فقری می شتابد که از آن می گریزد و سرمایه ای را از دست می دهد که برای آن تلاش می کند. در دنیا چون تهی دستان زندگی می کند، ولی در آخرت چون سرمایه داران محاکمه می شود».

برای رسانه

زیرنویس

مبادا مرکب های آز، تو را بتازانند و به پرتگاه های هلاکت اندازند.

با برادرت اندرز بی غرضانه گوی؛ خواه در نیکی باشد یا بازداشتن از ناپسند.

بدان هر که عیب خود را ببیند، از پرداختن به عیب دیگران، باز می ماند.

هر که در پی راستی بکوشد، سبک بار شود.

آگاه باشید که هرکس بدون فرجام نگری، خود را در کارها افکند، با پیشامدهای رسوا کننده روبه رو شود.

عزت مؤمن، بی نیازی از مردم است.

مرد میانه رو، درویش نشود.

دعاکننده بی عمل چون تیرانداز بی زه باشد.

نیک بخت آن کس است که از سرگذشت دیگری پند آموزد.

با بی اعتنایی به کارهای پست، قدر خود را بالا ببرید.

آدمی زاده، شبیه ترین چیز به ترازو است؛ یا با نادانی سبک شود یا به دانش، سنگین گردد.

چون چیزها به همسری یکدیگر در آمدند و ملازم یکدیگر گشتند، تنبلی و ناتوانی به هم آمیختند و فقر از آن دو بزاد.

اس ام اس میلاد امام علی(ع)

میلاد با سعادت مولود کعبه مولی الموحدین ،امیرالمومنین، امام علی (ع) محضر امام عصر و الزمان، امام الانس و الجان حجت ابن الحسن العسکری حضرت مهدی عجل الله تعالی فرج و تمام عاشقان حضرت تبریک وتهنیت باد.

از کعبه حق بانگ جلی می آید

آوای خوش لم یزلی می آید

بشنو که سروش وحی حق می گوید

آغوش گشایید علی می آید


کعبه مانند صدف در دل خود گوهر داشت

گوهری زینت هستی چونان حیدر داشت

یک پیاله ز می اش مست کند عــــالم را

آنکــه اندر قدحش باده ای از کوثر داشت


برخیز که قدسیان جوابت بدهند

وز کوثر معرفت شرابت بدهند

چون ماه رجب باشدو اعیاد علی

این روز دعای مستجابت بدهند


  قرآن جز از مدح علی آیه ندارد

این صدف جز این دُر گرانمایه ندارد

رفتم زیر سایه لطفش بنشینم

دیدم علی نور بود سایه ندارد


دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم


نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد


 علی علیه السلام و زیبائی ها:

زیباترین ولادت: تنها کسی که در داخل خانه خدا بدنیا آمد، اوست.

زیباترین نام: بنا بر روایات متعدد، نام علی مشتق از نام خداست.

زیباترین معلم: علی تربیت شده دست پیامبر (ص) بود.

زیباترین سخنان: به تعبیر بسیاری از بزرگان، نهج البلاغه برادر قرآن کریم است