بیرون
آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد کارگزاران و
ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه
بیشتر جستند کمتر یافتند ، و در چنین شرایطی بود که برای بقای حجت حق
تعالی ، امر غیبت امام دوازدهم پیش آمد و جز این راهی برای حفظ جان آن "
خلیفه خدا درزمین " نبود ، زیرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بین مردم همان
بود و قتلش همان . پس مشیت و حکمت الهی بر این تعلق گرفت که حضرتش را از
نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی کوتاه گردد ، و واسطه فیوضات
ربانی ، بر اهل زمین سالم ماند . بدین صورت حجت خدا ، هر چند آشکار نیست ،
اما انوار هدایتش از پس پرده غیبت راهنمای موالیان و دوستانش می باشد .
ضمنا این کیفر کردار امت اسلامی است که نه تنها از مسیر ولایت و اطاعت امیر
المؤمنین علی ( ع ) و فرزندان معصومش روی بر تافت ، بلکه به آزار و قتل
آنان نیز اقدام کرد ، و لزوم نهان زیستی آخرین امام را برای حفظ جانش سبب
شد در این باب سخن بسیار است و مجال تنگ ، اما برای اینکه خوانندگان به
اهمیت وجود امام غایب در جهان بینی تشیع پی برند ، به نقل قول پروفسور
هانری کربن - مستشرق فرانسوی - در ملاقاتی که با علامه طباطبائی داشته ، می
پردازیم :" به عقیده من مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را
میان خدا و خلق ، برای همیشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پیوستگی ولایت
را زنده و پابر جا می دارد ... تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد
- صلی الله علیه و آله و سلم - ختم شده می داند ، ولی ولایت راکه همان
رابطه هدایت و تکمیل می باشد ، بعد از آن حضرت و برای همیشه زنده می داند .
رابطه ای که از اتصال عالم انسانی به عالم الوهی کشف نماید ، بواسطه
دعوتهای دینی قبل از موسی و دعوت دینی موسی و عیسی و محمد - صلوات الله
علیهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولایت جانشینان وی ( به عقیده شیعه
)زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقیقتی است زنده که هرگز نظ ر علمی نمی تواند
او ر ا از خرافات شمرده از لیست حقایق حذف نماید آری تنها مذهب تشیع است که
به زندگی این حقیقت ، لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این
حقیقت میان عالم انسانی و الوهی ، برای همیشه ، باقی و پا برجاست " یعنی
با اعتقاد به امام حی غایب
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی که پدر بزرگوارش حیات داشت ، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع) می رسیدند از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد آنان پسری را دیدند که بیرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبیه به پدر خویش . امام عسکری فرمود : " پس از من ، این پسر امام شماست ، و خلیفه من است در میان شما ، امراو را اطاعت کنید ، از گرد رهبری او پراکنده نگردید ، که هلاک می شوید و دینتان تباه می گردد . این را هم بدانید که شما او را پس از امروز نخواهید دید ، تا اینکه زمانی دراز بگذرد . بنابراین از نایب او ، عثمان بن سعید ، اطاعت کنید " . و بدین گونه ، امام یازدهم ، ضمن تصریح به واقع شدن غیبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شیعیان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولایت را اعلام داشت .یکی از متفکران و فیلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسیده است ، ابو سهل نوبختی می باشد باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان می زیست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری در روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری دیده از جهان فرو بست . در این روز بنا به سنت اسلامی ، می بایست حضرت مهدی بر پیکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جریان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و یا بد خواهان آن را از مسیر اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی و رسالت اسلامی و ولایت دینی را به دست دیگران سپارند . بدین سان ، مردم دیدند کودکی همچون خورشید تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بیرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پیکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد
جناب عبدالمطلب، پدر بزرگ پیغمبر (ص)، پس از آن که به کمال رشد رسید و مناصب کعبه به او منتقل گردید، چیزی نگذشت که فوق العاده عظمت یافته بر مردم مکه و قریش امیر و مهتر شد، عبدالمطلب مردی چهار شانه، خوش سیما، اندکی چاق و پرتو جوانی در چهره اش میدرخشید و مع الوصف تمام موهای سرش سپید بود.
عبدالمطلب چنان بزرگی یافت که از بلاد و کشورهای دور، به نزد او تحف و هدایا میفرستادند، و هر که او را زنهار میداد در امان بود، و چون عرب را داهیه ای پیش می آمد، او را برداشته به کوه خثبیر برده قربانی میکردند، انجام حاجات خود را به بزرگواری او میشناختند، دیگران خون قربانی خود را بر پیشانی بتها میمالیدند، اما او جز خدای یگانه چیزی را مورد ستایش قرار نمیداد ...
عبدالمطلب در آن وقت که حفر زمزم میکرد، قریش او را استهزا نموده، گفتند: تو خوشبخت بودی اگر بیش از یک پسر داشتی. آنگاه عبد المطلب با خدای خود عهد بست که اگر او را 10 پسر آید، یک تن را که از همه برگزیده تر باشد در راه او قربانی کند.
چیزی نگذشت که این موهبت نیز نصیبش گشته دارای ده پسر و شش دختر شد!
این خزانه پسران بر افتخارات او افزود، وقتی که به صحن مسجد الحرام می آمد، ده پسر جوان او، که دنبالش بودند، هاله سر افرازی و جلال بر او انداخته، دیده ها به سویش دوخته میشد!! او کسی بود که تیر دعایش برای داشتن ده پسر به اجابت رسیده بود، اما از این طرف موقع آن رسیده بود که عبد المطلب به عهد خود وفا نموده، یکی از پسر ها را در راه خدا قربانی کند، ولی گاهی که فکر میکرد، دل از یکی برکند و مهر او را در نه پسر دیگر قرار دهد در موقع انتخاب عاجز میماند.
عبد المطلب یک شب تا صبح نخوابید، تمام آن ده نفر را مقابل نظر خود آورده، سبک و سنگین کرد، راه حلی که به نظرش رسید این بود: قرعه به میان آنها کشد و انتخاب را به خدا وا گذارد.
صبح روز بعد عبدالمطلب پسرها را داخل خانه کعبه نمود و بین آنها قرعه زد. قرعه به نام عبدالله درآمد، پس عبدالله را خوابانید تا ذبح کند، قریش مانع گشتند، و زنهای عبدالمطلب شروع به گریه و ناله نمودند، (عاتکه) دختر عبدالمطلب، عرض کرد: پدر، بین شترهایی که در حرم داری و بین عبدالله قرعه بزن، پس او شروع به قرعه زدن نمود، و ده ده زیاد کرد، تا به صد شتر که رسید قرعه به نام شترها برآمد، و بعد عبدالمطلب این کار را سه بار تکرار کرد، و هر سه بار قرعه به نام شترها افتاد و عبدالله به سلامت ماند.
ودیعه الهی را به آمنه سپرد
پس از آنکه جناب عبدالمطلب با قربانی صد شتر، حیات عبدالله را خرید، چند روزی بیش نگذشت که او را با خود به منزل (وهب) برد، خواست تلخ ترین احساسات چند روز خود، و فرزندش عبد الله را با شیرین ترین کارها جبران کند.
جناب آمنه را برای عبدالله خواستگاری کرد. وهب و خانواده او به شرافت و سخاوت مشهور بودند، و آمنه به حجب و حیا، عبدالمطلب گفت: پسر من از یک خانواده قدیمی است که به اصالت معروفند، شمشیر و اسب، دشت و کوه، با شجاعت و قدرت و قوت او را میشناسند.
وهب گفت: دختر من در تقوی بی نظیر است.
عبدالمطلب: پسر من، برای مهر هشت شتر میاورد، و شب عروسی را من تعیین مینمایم، بدین گونه آمنه خطبه خوانده شد.
از این طرف نزدیک شده بود که کاروان قریش برای سفر شام حرکت کند، عبدالله از طرف عبدالمطلب کاندیدای این سفر بود، از این جهت چیزی نگذشت که عبدالمطلب، اسباب عروسی را فراهم ساخت تا عبدالله بتواند با کاروان رهسپار گردد.
جشن مفصلی گرفته شد، بزرگان قریش دعوت شدند، چند شتر برای میهمانان کشتند، آمنه را به خانه عبدالله آوردند، عبدالله که حامل نور نبوت الهی بود آن ودیعه الهی را به آمنه سپرد ....
آمنه در پاره ای از شبها صدائی میشنید، که ای آمنه تو مادر شده ای و بهترین پسر را می آوری.
چند ماهی بیش نگذشت که یک روز صبح صدای طبل بلند شد، مردم مکه به یکدیگر بشارت میدادند که کاروان نزدیک شهر رسیده است، مردم به جنبش آمده و به سوی کاروان حرکت کردند، در پیشاپیش آنها پسران عبدالمطلب سوار اسبهای طلایی رنگ، به استقبال کاروان و برادرانشان شتافتند!
عبدالله در کاروان نبود! خاک یثرب عبدالله را در کام خود کشیده بود، افسوس که آخر الامر هم، عبدالله در جوانی درگذشت. تنها دلخوشی آمنه پس از مرگ شوهر، فرزندی بود که انتظار او را میکشید و آرزو میکرد پسر باشد، یک عبدالله کوچک باشد.
در آن زمان که کعبه را بتخانه اعظم میخواندند، و در جزیره العرب، ایمان به خدا، و فضائل انسانی مفهومی نداشت. در آن زمان که ابرهه با سپاهش به مکه تاخت، تا کعبه را ویران، و آن سال مبدأ تاریخ عرب گشته، آن را عام الفیل نامیدند، یعنی سالی که ابرهه با پیلان مست، برای ویران ساختن کعبه آمد و خداوند آنها را هلاک ساخت.
در 17 و بنا به
قولی در 12 ربیع الاول این سال، نزدیک به طلوع صبح،
تازگیهایی در جهان پدید آمد:
١- امام ششم (ع) فرمود: شیطان به هفت آسمان بالا میرفت و
خبرهای آسمانی را گوش میداد، وقتی که عیسی (ع) تولد یافت از سه آسمان
رانده شد، و تا آسمان چهارم میرفت، و چون حضرت رسول (ص) متولد شد از
همه آسمانها رانده گردید.
٢- بارگاه انوشیروان (ایوان مدائن)
شکست و چهارده کنگره آن افتاد.
۳- انوشیروان در خواب دید که خورشید در تاریکی شب از طرف حجاز برآمد و
از نردبان چهل پله ای که سر به کیوان کشیده بود بالا رفت، و همه جا را
روشن کرد، جز کاخ او که در تاریکی ماند.
٤- آتشکده آذر گشسب که هزار سال روشن بود، خاموش شد، سرد گشت و مرد.
۵- در یثرب یک یهود بر فراز قلعه ای فریاد کرد: این ستاره احمد است، ستاره پیامبر جدید است، یهودی هایی که پای قلعه ایستاده بودند، به سراغ غیبگو و دانشمند خود دویدند.
٦- یک عرب بیابانی با ریش سپید، و قامتی بلند، مهار شترش در دست، وارد مکه شد، و این اشعار را میخواند: دیشب مکه در خواب بود و ندید که در آسمانش چه نورافشانی و چه ستاره بارانی بود!
٧- در آن شب هر بتی که در هر جای عالم بود، بر رو افتاده بود.
٨- دریاچه ساوه که سالها آن را میپرستیدند فرو رفت و خشک گردید.
۹- وادی سماوه که سالها بود، کسی آب در آن ندیده بود، آب در آن جاری شد.
١٠- داناترین دانشمند مجوس در خواب دید: که چند شتر صعب، اسبان عربی را میکشتند و از دجله گذشته داخل بلاد ایشان شدند، طاق کسری از میان شکست و دو حصه شد، و آب دجله شکافته شد و در قصر او جاری گردید، و نوری از طرف حجاز ظاهر گردید و در عالم منتشر شد و پرواز کرد تا به مشرق رسید.
١١- سریر سلطنت پادشاهان، سرنگون شده بود.
١٢- مجمع پادشاهان در آن روز، غمناک و
از سخن بازمانده بودند.
١۳- میان کاهنان و همزادشان که خبرها به آنها میگفتند جدایی افتاد، و
ساحران از علم خود نمیتوانستند استفاده نمایند.
نزدیک به فجر صادق، مقارن این حوادث، جناب آمنه دید که ستاره های آبی، با دنباله های ارغوانی، به پشت بام خانه اش میریزند!، از این تماشا مسرور شده بود که ناگهان دید زنهایی نورانی اطراف بالینش نشستند، فکر کرد زنان قریشند، ولی متحیر بود که چگونه خبر یافته اند که او در این وقت میخواهد وضع حمل کند!!
صدایی به سان زمزمه فرشتگان و صدای ارواح از میان آنان بلند شد: یکی گفت: من آسیه زن فرعونم، دیگری گفت: من مریم دختر عمرانم .....
آمنه بر روی آنها تبسم کرد (پسرش به
دنیا آمد). آمنه گفت: صدایی شنیدم که میگفت: ای آمنه به پسر تو، خلق
آدم، معرفت شیث، شجاعت نوح، خصلت ابراهیم، زبان اسماعیل، رضای اسحاق،
فصاحت صالح، حکمت داوود، حشمت سلیمان، ملاحت یوسف، تحمل موسی، طاعت
یونس، صبر ایوب، جهاد یوشع، حب دانیال، وقار الیاس، عصمت یحیی، و زهد
عیسی عطا شده است.
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.
مناقب آن حضرت بسیار است که به اختصار از آنها یاد مىکنیم. فضایل امام صادق بیش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله ای از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: �بهتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی خطور نکرده است.� از ابوحنیفه نیز این جمله مشهور است که گفت: �ما رأیت افقه من جعفر بن محمد� یعنی: �از جعفر بن محمد، فقیه تر ندیدم.� و اگر از زبان خود آن حضرت بشنویم ضریس می گوید: امام صادق در این آیة شریفة: کل شیء هالک الا وجهه، یعنی: �هر چیز فانی است جز وجه خدای متعال،� فرمود: �نحن الوجه الذی یوتی الله منهم� یعنی �ماییم آیینه ای که خداوند از آن آیینه شناخته می شود.� بنابراین امام صادق (ع) فرموده است او آیینه ذات حق تعالی است.
شیخ مفید در ارشاد مىنویسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده اند به اندازه اى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقل ها را از امام صادق روایت کرده اند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده اند از دیگران سود نبرده اند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کرده اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مىرسد.
بیشترین حجم روایات، احادیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهمیت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به میزانی است که شیعه به ایشان منسوب شده است: �شیعه جعفری�. کمتر مسئله دینی (اْعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روایات منقول از امام صادق (ع) به دو دلیل است:
یکی اینکه از دیگر ائمه عمر بیشتری نصیب ایشان شد و ایشان با شصت و پنج سال عمر شیخ الائمه محسوب می شود (148 � 83 هجری)، و دیگری که به مراتب مهمتر از اولی است، شرائط زمانی خاص حیات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امویان، انتقال قدرت از امویان به عباسیان و آغاز خلافت عباسیان است. امام با حسن استفاده از این فترت و ضعف قدرت سیاسی به بسط و اشاعه معارف دینی همت می گمارد. گسترش زائد الوصف سرزمین اسلامی و مواجهه اسلام و تشیع با افکار، ادیان، مذاهب و عقاید گوناگون اقتضای جهادی فرهنگی داشت و امام صادق (ع) به بهترین وجهی به تبیین، تقویت و تعمیق �هویت مذهبی تشیع� پرداخت. از عصر جعفری است که شیعه در عرصه های گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسیر و� صاحب هویت مستقل می شود. عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او می یابند. مناظرات عالمانه او با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهمیت این جهاد فرهنگی امام صادق (ع) کمتر از قیام خونین سید الشهداء (ع) نیست.
امام و فقه اسلامی
ـ فقه شیعه امامیه که به فقه جعفری مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامی بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هیچ یک از (ائمه) اهل بیت علیهم السلام نقل نگردیده است. اصحاب حدیث اسامی راویان ثقه که از او روایت کرده اند به 4000 شخص بالغ دانسته اند.
ـ در نیمه اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان شوری و شعبه بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و روبه رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است.
ـ حضرت صادق (ع) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین ومحدثان و راویان و فقهای بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه �تابعیان� و نه �محدثان� و نه �فقها� ی آن عصر بودند بلکه او تنها از یک طریق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل می کرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر (ع) و او از پدرش علی بن الحسین (ع) و او از پدرش حسین بن علی (ع) و او از پدرش علی بن ابیطالب (ع) و او هم از حضرت رسول (ص) بود و این ائمه بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرین خود نداشته باشند خود منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند.
آثار امام صادق (ع):
غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقیم خود ایشان نیست و غالبا املای امام (ع) یا بازنوشت بعدی مجالس ایشان است. بعضی از آثار نیز منصوب است و قطعی الصدور نیست.
1- از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشی (غیر از نجاشی رجالی) است. نجاشی صاحب رجال معتقد است که تنها تصنیفی که امام به دست خود نوشته اند همین اثر است.
2- رساله ای که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است شامل مباحث فقه و کلام .
3- کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسی و رد دهریه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفی است.
4- کتاب الاهلیلجه که آن نیز روایت مفضل بن عمر است و همانند توحید مفضل در خداشناسی و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.
5- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضی از محققان شیعه از جمله مجلسی، صاحب وسایل (حرعاملی) و صاحب ریاض العلما، صدور آن را از ناحیه حضرت رد کرده اند.
6- رساله ای از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینی در اول روضه کافی به سندش از اسماعیل بن جابر ابی عبدالله نقل کرده است.
7- رساله ای در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.
8- بعضی رسائل که جابربن حیان کوفی از امام (ع) نقل کرده است.
9- کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.
10- چندین فقره از وصایای حضرت خطاب به فرزندش امام موسی کاظم (ع) سفیان شوری، عبدالله بن جندب، ابی جعفر نعمان احول، عنوان بصری، که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده است.
# همچنین ادعیه امام صادق (علیه السلام) (الصحیفة الصادقیة و الصادصیة الجامعة) : مجموعه ادعیه معتبره ای است که از دو امام بزرگوار پنجم و ششم (علیهماالسلام) در کتب روایی شیعه وارد شده و دانشگاه امام صادق (ع) آن را به مناسبت بیستمین سالگرد تاسیس دانشگاه همزمان با میلاد مسعود نبی اکرم اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) منتشر کرده است.
امشب که صفا با دل و جان همراه است
هنـــگام طلوع افتاب و مــــاه است
هم جشـــن ولادت امام صــــادق
هم عیـــــد محمدبن عبـــدالله است
رسول اکرم (ص) خواجه ی کائنات فرموده اند : « نخستین چیزی که خدا افرید نور من بود پس نور محمد را بشکافت و نور علی را بیافرید انگاه عرش لوح و خورشید روشنائی روز نور دیده ها و عقل و معرفت را خلق کرد جای دیگر فرموده اند : انگاه از نور من نور علی را منشعب فرمود که نور من محیط به تمام افرینش او شد و نور علی محیط بر قدرت و کمال او گردید یعنی نور من مظاهر عظمت را در خود گرفت و نور علی مظاهر قدرت را جای دیگر فرموده اند : من و علی از یک نور خلق شده ایم و یا سعیدبن جبیر از ابن عباس نقل می کند شنیدم رسول خدا صلوات الله علیه به امیر المومنین (ع) می فرمود : من و تو از نور خدای تعالی خلق شده ایم و یا فرمودند : تو از من هستی و من از تو هستم گوشت تو گوشت من خون تو خون من و مقام تو مقام و منزلت من است علی امیرالمومنین علیه السلام هم می فرمایند : من و محمد از یک نوریم و باز فرمودند : نور من از نور محمد صادر شد و خلایق هم ساخته های تجلیات نور ما هستند
مولانا مناسب با چنین یگانگی سروده است :
من کیم لیـــلی و لیلی کیست من
ما دو تا روحــیم انــدر یک بــدن
داند ان عقلی که او دل روشنیست
در میـــان لیلی و من فــرق نیست
به اعتبار این همبستگی در خلقت بوده است که رسول اکرم (ص) فرموده اند:
علی از من است و من از اویم
این جاست که راز کلام مبارک رسول اکرم (ص) روشن و اشکار می شود :
هر کس علی را دوست بدارد به راستی که مرا دوست داشته و هر که مرا دوست دارد خدا را دوست داشته