نیمه شعبان در اذهان شیعیان و محبّان اهلبیت علیهمالسّلام، به عنوان روز میلاد نجات بخش موعود معنا و مفهوم مىیابد. روز میلاد بزرگ مردى که انسانیت، ظهور او را به انتظار نشسته و عدالت براى پاىبوس قدمش لحظهشمارى مىکند.
نیمه شعبان اگر چه شرافتش را وامدار مولود خجستهاى است که در این روز زمین را با قدوم خویش متبرّک ساخته است، اما همه عظمت آن در این خلاصه نشده و در تقویم عبادى اهل ایمان نیز از جایگاه و مرتبه والایى برخوردار است.
در روایاتى که از طریق شیعه و اهل تسنّن نقل شده فضیلتهاى بسیارى براى عبادت و راز و نیاز در شب و روز خجسته نیمه شعبان بر شمرده شده است و این خود تمثیل زیبایى است از این موضوع که براى رسیدن به صبح وصال موعود باید شب وصل با خدا را پشت سر گذاشت، و تا زمانى که منتظر، عمر خویش را در طریق کسب صلاح طى نکند نمىتواند شاهد ظهور مصلح موعود باشد.
با توجه به اهمیّت فراوانى که روایات به شب نیمه شعبان داده شده و حتّى آن را هم پایه شب قدر شمردهاند، در این مجال برخى از روایتهایى را که در بیان مقام و منزلت این شب روحانى وارد شدهاند مورد بررسى قرار مىدهیم. باشد تا خداوند ما را به عظمت این شب مقدس واقف گرداند و توفیق بهرهبردارى از برکات آن را عطا فرماید:
از پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله در این زمینه روایتهاى بسیارى نقل شده که یکى از آنها به این شرح است:
شب نیمه شعبان در خواب بودم که جبرییل به بالین من آمد و گفت: اى محمد! چگونه در این شب خوابیدهاى؟ پرسیدم: اى جبرییل! مگر امشب چه شبى است؟ گفت: شب نیمه شعبان است. برخیز اى محمّد! پس مرا از جایم بلند کرد و به سوى بقیع برد، در آن حال گفت: سرت را بلند کن! امشب درهاى آسمان گشوده مىشوند، درهاى رحمت باز مىگردند و همه درهاى خوشنودى، آمرزش، بخشش، بازگشت، روزى، نیکى و بخشایش نیز گشوده مىشوند. خداوند در این شب به تعداد موها و پشمهاى چهارپایان (بندگانش را از آتش جهنم) آزاد مىکند. امشب خداوند زمانهاى مرگ را ثبت و روزیهاى یک سال را تقسیم مىکند و همه آنچه را که در طول سال واقع مىشود نازل مىسازد. اى محمد! هر کس امشب را با منزّه داشتن خداوند (تسبیح)، ذکر یگانگى او (تهلیل)، یاد بزرگى او (تکبیر)، راز و نیاز با او (دعا)، نماز، خواندن قرآن، نمازهاى مستحب (تطوع) و آمرزش خواهى (استغفار) صبح کند، بهشت جایگاه و منزل او خواهد بود و خداوند همه آنچه را که پیش از این انجام داده و یا بعد از این انجام مىدهد، خواهد بخشید... .(1)
یکى از همسران پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله حالات ایشان را در شب نیمه شعبان چنین بیان مىکند:
در یکى از شبها ناگهان متوجه شدم که پیامبر خدا بستر خود را ترک کرده است، به جستجوى ایشان پرداختم، امّا به ناگاه دیدم که حضرتش مانند جامهاى که بر زمین افتاده باشد به سجده رفته و چنین راز و نیاز مىکند:
«أصبحت إلیک فقیرا خائفا مستجیرا فلا تبدّل اسمى و لا تغیِّر جسمى و لا تجهد بلائى و اغفرلى»؛
به سوى تو آمدم در حالى که تهیدست، ترسان و پناه جویم، پس نام برمگردان، جسم مرا تغییر مده، گرفتاریم را افزون مساز و از من در گذر.
آنگاه سر خود را بلند کرد و بار دیگر به سجده رفت و در آن حال شنیدم که مىفرمود:
«سجد لک سوادى و خیالى و امن بک فؤادى هذه یداى بما جنیت على نفسى یا عظیم ترجى لکلّ عظیم إغفرلى ذنبى العظیم فإنّه لایغفر العظیم إلّا العظیم»؛ سراپاى وجودم براى تو سجده کرده و قلبم به تو ایمان آورده است؛ این دو دست من با همه جنایتى که بر خود روا داشتهام، پس از بزرگى که براى هر کار بزرگى امیدها به سوى تو است؛ از گناهان بزرگ من درگذر، چرا که از گناهان بزرگ در نمىگذرد مگر پروردگار بزرگ.
بعد از اداى این کلمات سر خود را بلند کرده و براى سومین بار به سجده رفت و این جملات را بر زبان جارى ساخت:
«أعوذ برضاک من سخطک و أعوذ بمعافاتک من عقوبتک و أعوذ بک منک أنت کما اثنیت على نفسک و فوق ما یقول القائلون»؛ از خشم تو به خشنودیت پناه مىبرم، از کیفر تو به بخشش تو پناهنده مىشود و از تو به سوى خودت پناه مىجویم، تو همان گونهاى که خود توصیف کردهاى و بالاتر از آنى که گویندگان مىگویند.
لحظاتى دیگر سر از سجده برداشت و دوباره به سجده رفت و در حالى که مىفرمود:
الّلهمّ إنّى أعوذ بنور وجهک الذى أشرقت له السموات و الأرض و قشّعت به الظلمات و صلح به أمر الأوّلین و الآخرین أن یحلّ علىّ غضبک أو ینزّل علىّ سخطک أعوذ بک من زوال نعمتک و فجاة نقمتک و تحویل عافیتک و جمیع سخطک، لک العتبى فى استطعت و لاحول و لاقوة إلّا بک»؛ خدایا به نور وجه تو که آسمانها و زمین از آن روشن شده، تاریکیها با آن از بین رفته و کار پیشینیان و آیندگان با آن اصلاح شده است پناه مىبرم، از این که به خشم تو گرفتار شوم و یا دشمنى تو بر من نازل شود. پناه مىبرم به تو از زوال نعمتت، نزول ناگهانى عذابت، دگرگونى سلامتىات و همه آنچه که خشم تو را در پى دارد. خشنودى نسبت به آنچه من در توان دارم از آن توست و هیچ حرکت و نیروى نیست مگر به سبب تو.
چون این حال را از پیامبر دیدم او را رها کردم و شتابان به طرف خانه حرکت کرد. نفسنفس زنان به خانه رسیدم. وقتى پیامبر به خانه برگشتند و حال مرا دیدند گفتند: چه شده است که این چنین به نفسنفس افتادهاى؟
گفتم: اى رسول خدا من به دنبال شما آمده بودم، پس فرمود:
آیا مىدانى امشب چه شبى است؟! امشب شب نیمه سعبان است. در این شب اعمال ثبت مىگردند، روزیها قسمت مىشوند، زمانهاى مرگ نوشته مىشوند و خدواند تعالى همه را مىبخشد مگر آنکه به خدا شرک ورزیده یا به قمار نشسته است. یا قطع رحم کرده یا بر خوردن شراب مداومت ورزیده یا بر انجام گناه اصرار ورزیده است... .(2)
پرسشى که با مطالعه روایتهاى بالا به ذهن خطور مىکند این است که چرا با این که در بسیارى از روایات تصریح شده که تعیین زمان مرگ مردمان و تقسیم روزى آنها در شب قدر و در ماه مبارک رمضان صورت مىگیرد، در دو روایت یاد شده شب نیمه شعبان به عنوان زمان تقدیر امور مزبور ذکر شده است؟
مرحوم سیّد بن طاووس (م 664 ق.) در پاسخ پرسش یاد شده مىگوید:
شاید مراد روایات مزبور این باشد که تعیین زمان مرگ و تقسیمروزى به صورتى که احتمال محو و اثبات آن وجود دارد، در شب نیمه شعبان صورت مىگیرد، اما تعیین حتمى زمان مرگ و یا تقسیم حتمى روزیها در شب قدر انجام مىشود. و شاید مراد آنها این باشد که در شب نیمه شعبان امور مزبور در لوح محفوظ تعیین و تقسیم مىشوند، ولى تعیین و تقسیم آنها در میان بندگان در شب قدر واقع مىشود. این احتمال هم وجود دارد که تعیین و تقسیم امور یاد شده در شب قدر و شب نیمه شعبان صورت گیرد، به این معنا که در شب نیمه شعبان وعده به تعیین و تقسیم امور مزبور در شب قدر داده مىشود. به عبارت دیگر امورى که در شب قدر تعیین و تقسیم مىگردند، در شب نیمه شعبان به آنها وعده داده مىشود. همچنان که اگر پادشاهى در شب نیمه شعبان به شخصى وعده دهد که در شب قدر مالى را به او مىبخشد، در مورد هر دو شب این تعبیر صحیح خواهد بود که بگوییم مال در آن شب از آن حضرت چنین بخشیده شده است.(3)
کمیل بن زیاد از یاران امام على علیهالسّلام چنین روایت مىکند که:
در مسجد بصره در نزد مولایم امیرالمؤمنین نشسته بودم و گروهى از یاران آن حضرت نیز حضور داشتند، در این میان یکى از ایشان پرسید: معناى این سخن خداوند که: «فیها یفرق کل أمر حکیم»(4) ؛ در آن شب هر امرى با حکمت معین و ممتاز مىگردد، چیست؟ حضرت فرمودند:
«قسم به کسى که جان على در دست اوست همه امور نیک و بدى که بر بندگان جارى مىشود، از شب نیمه شعبان تا پایان سال، در این شب تقسیم مىشود. هیچ بندهاى نیست که این شب را احیاء دارد و در آن دعاى خصر بخواند، مگر آن که دعاى او اجابت شود.» پس از آن که امام از ما جدا شد، شبانه به منزلش رفتم. امام پرسید: چه شده است اى کمیل؟ گفتم اى امیرمؤمنان آمدهام تا دعاى خصر را به من بیاموزى، فرمود:
بنشین اى کمیل! هنگامى که این دعا را حفظ کردى خدا را در هر شب جمعه، یا در هر ماه یک شب، یا یک بار در سال یا حداقل یک بار در طول عمرت، با آن بخوان، که خدا تو را یارى و کفایت مىکند و تو را روزى مىدهد، و از آمرزش او برخوردار مىشوى، اى کمیل! به خاطر زمان طولانى که تو با ما همراه بودهاى بر ما لازم است که درخواست تو را به بهترین شکل پاسخ دهیم، آنگاه دعا را چنین انشاء فرمود... (5)
شایان ذکر است که این دعا همان دعایى است که امروزه آن را با نام «دعاى کمیل» مىشناسیم.
امیرمؤمنان على علیهالسّلام، در روایتى دیگر در فضیلت شب نیمه شعبان چنین مىگوید:
در شگفتم از کسى که چهار شب از سال را به بیهودگى بگذراند: شب عید فطر، شب عید قربان، شب نیمه شعبان و اولین شب از ماه رجب... .(6)
از امام صادق علیهالسّلام روایت شده که پدر بزرگوارشان در پاسخ کسى که از فضیلت شب نیمه شعبان از ایشان پرسیده بود فرمودند:
این شب برترین شبها بعد از شب قدر است، خداوند در این شب فضلش را بر بندگان جارى مىسازد و از منّت خویش گناهان آنان را مىبخشد، پس تلاش کنید که در این شب به خدا نزدیک شوید. همانا این شب، شبى است که خداوند به وجود خود سوگند یاد کرده که در آن درخواست کنندهاى را، مادام که درخواست گناه نداشته باشد، از درگاه خود نراند. این شب، شبى است که خداوند آن را براى ما خاندان قرار داده است، همچنان که شب قدر را براى پیامبر ما قرار داده است. پس بر دعا و ثناى بر خداوند تعالى بکوشید، که هر کس در این شب صد مرتبه خداوند را تسبیح گوید، صد مرتبه حمدش را بر زبان جارى سازد، صد مرتبه زبان به تکبیرش گشاید و صد مرتبه ذکر یگانگى (لا اله الا اللّه) او را به زبان آورد، خداوند از سر فضل و احسانى که بر بندگانش دارد، همه گناهانى را که او انجام داده بیامرزد و درخواستهاى دنیوى و اخروى او را برآورده سازد، چه درخواستهایى که بر خداوند اظهار کرده و چه درخواستهایى که اظهار نکرده و خداوند با علم خود بر آنها واقف است... .(7)
آنچه ذکر شد بخشى از روایات فراوانى است که در فضیلت شب و روز نیمه شعبان وارد شدهاند( 8) ، امّا باید دانست شرافت این شب خجسته، علاوه بر همه آنچه که بیان شد، به اعتبار مولود مبارکى است که در این شب قدم به عرصه خاک نهاده است. وجود مقدسى که سالها پیش از تولدش مژده میلاد او به مسلمانان داده شده بود و شاید همه عظمت این شب و تکریم و بزرگداشتى که در کلمات معصومان علیهمالسّلام از آن شده است به خاطر وجود همین مولود مبارک باشد. چنانکه بزرگانى چون سیّد بن طاووس به این موضوع اشاره کرده و بر همگان لازم دانستهاند که در این شب خداى خویش را به سبب منّت بزرگى که با میلاد امام عصر علیهالسّلام بر آنها نهاده سپاس گویند و تا آنجا که توان دارند شکر این نعمت الهى را به جاى آورند.(9)
در یکى از دعاهایى که در شب نیمه شعبان وارد شده است چنین میخوانیم:
اللّهم بحقّ لیلتنا هذه و مولودها و حجّتک و موعودها الّتى قرنتَ إلى فضلها فضلاً فتمّت کلمتک صدقا و عدلاً لامبدلّ لکلماتک... (10) ؛ بار خدایا تو را مىخوانیم به حق این شب و مولود آن، و به حق حجّتت و موعود این شب، که فضیلتى دیگر بر فضیلت آن افزودى و سخن تو از روى راستى و عدالت به حدّ کمال رسیده و هیچ کس را یاراى تبدیل و تغییر سخنان تو نیست.
مطابق روایتهاى بسیارى که شیعه و اهل تسنن آنها را نقل کردهاند میلاد خجسته امام عصر علیهالسّلام، در شب نیمه شعبان سال 255 ق. واقع شده و باعث مزید فضیلت این شب مبارک گشته است.(11)
امیدواریم که خداوند به برکت مولود با عظمت شب نیمه شعبان به همه ما توفیق درک فضیلتهاى این شب خجسته را عطا فرماید و همه ما را از زمره یاوران و خدمتگزاران مولود این شب قرار دهد.
پىنوشتها:
1 . ابن طاووس، على بن موسى، أقبال الأعمال، ص 212/ المجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج98، ص413.2 . ابن طاووس، على بن موسى، همان، صص217-216.
3 . همان، ص214.
4 . سوره دخان (44) آیه 4. لازم به توضیح است که غالب مفسران آیه یاد شده را ناظر به شب قدر دانستهاند. ر.ک: الطباطبایى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج18، ص130.
5 . ابن طاووس، على بن موسى، همان، ص220.
6 . المجلسى، محمدباقر، همان، ج94 ص87، ح12.
7 . ابن طاووس، على بن موسى، همان، ص209/ المجلسى، محمد باقر، همان، ج94، ص85، ح5؛ الصدوق، محمد بن على بن الحسین، همان ج2، ص424، ح1.
8 .براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: ابن طاووس، على بن موسى، همان، صص237-207؛ المجلسى، محمد باقر، همان.
9 . ابن طاووس، على بن موسى، همان، ص218.
10.همان، ص219.
11.ر.ک: الکلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، ج1، ص514/ الصدوق، محمد بن على بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص432/ شبراوى، عبدالله بن محمد، الأتّحاف بحبّ الأشراف، ص179/ ابن صبّاغ المالکى، نورالدین على بن محمد، الفصول المهمّة فى معرفة الأئمّة، ص310.
منبع:
مجله موعود، شماره 47نیمه شعبان
1) برخیز که منجی جهان می آید آن حجت حق، امید جان می آید
شد دامن نرگس از گلستان حسن گلریز، که صاحب الزّمان می آید
2) وقتی تو بیایی، چشمانم به پیشواز تو خواهند آمد، و مهربانی را در نگاهت جست و جو خواهم کرد.
وقتی تو بیایی، داستان کهنه و خاک گرفته ی زندگی من زنده خواهد شد و قلبم در پناه دستان تو آرام خواهد گرفت.
مهدی جان! با آمدنت کابوس تیره من نورانی خواهد شد، و زمین دیگر سرد و خاموش نخواهد بود، دیگر کسی غمی نخواهد داشت. آنگاه، آسمان را خواهم شکافت، تا اوج خواهم شتافت و به اوج خواهم رفت، به اوج خورشید که پُر از گرما و نور است که تو مهربانترینی ای منجی عالم!
3) مولای عزیزم! ای پدر مهربانم!
بی تو خورشید در افق های غم فرو می رود،بی تو یاس ها شکفتن نمی دانند،بی تو تابوت آرزوها بر شانه ی لحظه ها سنگینی می کند. بی تو خستگان قدومت می میرند. بی تو گلهای نرگس عطر پریشانی و زمزمه زندانی می دهند.
حال اگر تو بیایی...
از طلوع تا غروب، از شفق تا فلق، دسته دسته آیه های نور خواهند بود. شکوفه و گل و سرور خواهند بود. اگر تو بیایی! تمام واژه ها صبور خواهند بود، نرگس های دشت می رویند، اشک غم بر چهره ماتم می میرد و رنگ شادی می گیرد. اینک سرود شادمانی بخوانید که مولا می آید، آقا می آید، آقا می آید،
اَلّهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَج
4)امشب حدیث عشق خود را فاش می گویم، تا آسمان پولک نشان، چشمک زنان، بر قدسیان بارانی از عطر شقایق ها بریزد. امشب نیمه شعبان، یک تکه از انوار یزدان، یک گوشه از عرش الهی، فرش زمین را پر از نور خدا کرد. از شادیش خندید شبنم، یاس سپید ما زهراسلام الله علیها این بار از گل نرگس، گل پاکی، گل سرشار از عطر حقیقت، هدیه ای می خواست. نوید شادمانی، بانگ آزادی، خروش عدل، گلبانگ رهایی را طلب می کرد. گل نرگس پذیرا شد چشم عالم پر از عشق و تمنا شد. بلورین یادگار فاطمه سلام الله علیها از دامن نرگس، جهانی را گلستان کرد:
بگو با آن که می گوید به یک گل کی بهار آید گل نرگس، جهانی را گلستان می کند امشب
5) دل سراپرده محبت اوست دیده آئینه دار طلعت اوست
بی وجودش مباد گوشه دل زان که این گوشه جای خلوت اوست
بوسه باران کنم قدومش را زان که چشمم به راه مقدم اوست
6) آنک ای مسیح موعود خستگان، ای آنکه گفته اند وقتی می آیی، دستی بر مغزها می کشی، مغزهای خشکیده و تاریک، نورانی می شود. دستی بر چشمها می گذاری، از بینایی و بصیرت پر می شود. دستی بر گوشها می کشی، تا شایسته شنیدن سروش الهی و سخن حق شود و دستی بر دلها می کشی تا از بصیرت و عشق الهی مالامال از نور گردد.
7) خوشا آن روزگار وصل، خوشا آن لحظه ی موعود، خوشا آن قامت رعنای ایمان، ترجمان وحی، کنار کعبه، خانه ی توحید، بیت ربّ، خوشا هنگام گردش گرد کعبه، همگام تو بودن، به گردت گشتن و با کعبه بودن، و دیدن پرچم پیروز مهدی (عج) را، تک سوار دشت پاکی را، حقیقت را مجسّم در کنار کعبه با بانگ خدا دیدن، خوشا از او شنیدن، چشیدن قطره قطره از زبان او...
8) مهدی جان! ای پدر مهربانم!
هزار سپیدار در بوستان قلبمان تو را صدا می زنند، و هزار پرنده در آسمان اشتیاق، به کاشانه تو کوچ می کنند. لحظه ای به تبار تو چشم می دوزم: از آدم تا خاتم، چشم به راه تو بوده اند. از اولین امام تا یازدهمین رهبر، به ظهور تو نوید داده اند. رسالت ناتمام انبیا در انتظار توست تا آنها را به اتمام رسانی.
ای یوسف زمان!
بر چکاد البرز، نام تو رقم خورد و بر پیشانی خورشید نشان تو. ای از تبار پاکی، ای خورشید بی غروب، همخوانی انبیا در سرودی متوقف شد:
آینده در انتظار توست، ای مظهر غیب جهان در انتظار توست ای مظهر غیب
9) گوهر ما دیر زمانی است که خود منتظر است، در زندان غیبت دیر زمانی است گرفتار شده است. گوهری که در روز خورشید شرمنده اوست و مهتاب در شب، خجل از چهره اوست. این گوهر ما یوسف ثانی است که گرفتار شده است، سلطان زمین و آسمان است که گرفتار شده است. این گوهر ما عصاره پیغامبران است، گنج پنهان خدا روی زمین است، ای خدا نهان نما این گوهر ما، مهدی فاطمه سلام ا... علیها را. ای خدا می دانم رمز گرفتاری او گناه من
و ماست. چه کنم! رمز گرفتاری یارم گشتم. ای خدا! برسان مهدی فاطمه سلام ا... علیها را.
10) ای مصلح جهانیان، ای جامع همه ی خوبی ها، مهدی جان! ای که ذوالفقار علی در دست داری و عصمت و دعای زهرای مرضیه سلام ا... علیها را، و صبر و بردباری امام حسن علیه السلام ، وشجاعت امام حسین علیه السلام ، و غیرت حضرت عباس علیه السلام ، و عبادت امام سجاد علیه السلام ، و علم امام باقر علیه السلام و صدق امام صادق علیه السلام ، و فرونشانی خشم امام کاظم علیه السلام ، و رضایت امام رضا علیه السلام ، و بخشش و جود علیه السلام امام جواد علیه السلام ، و هدایت و راهنمایی امام هادی علیه السلام ، و هیبت و شکوه امام عسگری علیه السلام را به همراه داری.
ای تکواژ دیار عشق! آنچه همه ی خوبان دارند تو تنها داری، بیا و خوبی ها را آکنده ساز و غم هجران را به پایان رسان.
11) سلام و درود بر تو ای منتظر به انتظار نشسته. از غربتت چه بگویم، چگونه بگویم که بی معرفتی خودم سبب غریبی توست. از انتظارت چگونه بنالم وقتی که تو در اصلاح من هستی، اما با این همه شرمساری باز می خوانمت، چرا که محبوب دیگری سراغ ندارم. تو همان پدر دلسوز و مهربانی، ما را دریاب! ای آقا و سرور ما، بدان اگرچه گاه از تو غافل می شوم، گرچه تو را گاه فراموش می کنم و گرچه با گناهانم قلب تو را به درد می آورم، به خودت، به کلام شیرینت و به چهره ی دلربایت که تو را دوست می داریم.
12) ای خورشید پنهان رخ بنمای و ای صبح صادق، از آفاق وجود، دمیدن آغاز کن، تلألو ستارگان، شعشعه ای از روی توست، انوار تابناکت را بر عرصه جهانیان بتابان. ای بهار روزگاران، ای دلدار، دل ما خراب است و دیده بی تاب، دور دار از ما خرابی و بی تابی را. ای طبیب، آینه دل به زنگار آلوده شد. کیمیایی کن! که علاج تویی. ای نوید امن و امان و ای آرامش جان، ای طلیعه شکوه و جلالت، ای اسوه ی سادات، ای قصر بلند آفرینش، ای منزلگه انس، ای باران، ببار که باران رحمت تو سوسن و خس نمی شناسد. ای پیک بهروزی، شام مرده ی ما را نسیمی، دل آزرده ی ما را نسیمی.
13) یا صاحب الزّمان
در خزان زندگی مقدم سبز تو را لاله افشان، نقل پاشان کرده ایم. ای مسافر، ای غریب، ای آفتاب، کوچه های شام غیبت، غارهای فصل حیرت گشته اند، جان خفته در ورای قرن ها صد مُهر غفلت خورده است، دست های خالی نسل فراق، پشت درها همچنان وامانده است. دستبند بندگی بر دست هاست، مرگ تدریجی به ما افتاده است. آنک ای آموزگار صبر و عشق، در پگاه روزی از این روزها، پرده را یک سو بزن، روح ها افسرده است، آرمان ها مرده است!
تک سوار دشت بیداری بیا آفتاب صبح پیروزی بیا
14) امام زمان (عج) به ماه کاملی می ماند که زیبایی و روشنایی شبهای مهتابی از اوست. نور درخشانی است که در سرتاسر عالم پراکنده و پرتوافکن است. او چراغ هدایت است برای گمراهان و ناامیدان.
مهدی فاطمه (س) آب گوارایی است که تشنگان وادی دین و دیانت را سیراب می سازد. و ره جویان راه توحید و هدایت را به مقصد و منظور می رساند. نجات بخش انسان ها از مهلکه های نابود کننده است.
دوستی همدم و مهربان است، پدری دلسوز و دوستدار، برادری همراه و همتاست، پناه بی پناهان است.
1-
هر گاه دیدی حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند.
2- هر گاه دیدی که قرآن فرسوده شده و درست معنی
نمیشود.
3- هر گاه دیدی دین همچون ظرف توخالی و بیمحتوا
شده است.
4- هر گاه دیدی نوجوانان پسر همان کنند که زنان
کنند.
5- هر گاه دیدی که شراب را آشکارا میآشامند و
برای نوشیدن آن کنار هم مینشینند و از خداوند
متعال نمیترسند.
6- هر گاه دیدی اهل قرآن و دوستان آنها خوارند.
7- هر گاه دیدی انسان به زبان میگوید و عمل
نمیکند.
8- هر گاه دیدی که مؤمن، خوار و ذلیل شمرده
شود.
9- هر گاه دیدی که بدعت و زنا آشکار شود.
10- هر گاه دیدی مردم به شهادت ناحق اعتماد کنند.
11- هر گاه دیدی راه نیک بسته و راه بد باز است.
12- هر گاه دیدی جرأت بر گناه آشکار شود و دیگر
کسی برای انجام آن منتظر تاریکی شب نگردد.
13- هر گاه دیدی که والیان در قضاوت رشوه بگیرند.
14- هر گاه دیدی سوگندهای دروغ به خدا بسیار گردد.
15- هر گاه دیدی که ستم و تجاوز شایع شده است.
16- هر گاه دیدی که نمازخوان برای خودنمایی نماز
میخواند.
17- هر گاه دیدی که انسان ثروت زیادی جمع کرده ولی
از آغاز آن تا آخر زکاتش را نداده است.
18- هر گاه دیدی خرابی بیشتر از آبادی است.
19- هر گاه دیدی که دلهای مردم سخت و دیدگانشان
خشک و یاد خدا برایشان گران است.
20- هر گاه دیدی که خونریزی آسان گردد.
21- هر گاه دیدی که حج و جهاد برای خدا نیست.
22- هر گاه دیدی مسجدها طلاکاری شود.
23- هر گاه دیدی که حدود الهی تعطیل شود و طبق
هوی.
24- هر گاه دیدی قدرتمندان غذای عمومی مردم را
احتکار کنند.
25- هر گاه دیدی شرابخوار مست، پیش نماز مردم
شود.
26- هر گاه دیدی که برای اذان و نماز مزد
میگیرند.
27- هر گاه دیدی که سال به سال بدعت و بدیها
بیشتر شود.
28- هر گاه دیدی که طالب حلال، مذمّت و سرزنش
میشود و طالب حرام ستایش و احترام میگردد.
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره
و المستشهدین بین یدیه . . .
.
.
ای منتظران گنج نهان می آید / آرامش جان عاشقان می آید
بر بام سحر طلایه داران ظهور / گفتند که صاحب الزمان می آید . . .
میلاد آقا امام زمان بر همگان مبارک
.
.
.
سِرّی که فقط خدا از آن آگاه است / مهدی گل بی خزان آل الله است
ای منتظران حضرتش برخیزید / پیغام دوباره سحر در راه است . . .
.
.
.
قائم آل نور، یا مهدی / عطر سبز حضور، یا مهدی
تا همیشه صبور می مانیم / در هوای ظهور، یا مهدی
اینک که شده ولادتت ای جانا / جلوه نور به دنیا بنما یا مهدی
.
.
.
غیر از تو مرا دلبر و دلدار نباشد / دل نیست هر آندل که ترا یار نباشد
شادم که غم هجر توگردیده نصیبم / بهتر ز غم هجر تو غمخوار نباشد . . .
ولادت امام مهدی(عج) بر شما مبارک
.
.
.
بود محرابم ابروی تو ای دوست / نمازم جانب کوی تو ای دوست
اگر حبل المتین فرموده قرآن / نباشد غیر گیسوی تو ای دوست . . .
.
.
.
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی / من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری / در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی . . .
.
.
.
خواهی که در پناه کرامات سرمدی / ایمن شوی زفتنه و ایمن زهر بدی
لبریز کن زعطر گلِ نور سینه را / با ذکر سبز یک صلوات محمدی . . .
تعجیل در فرج آقا صلوات
.
.
آهوی رمیده ای که بر می گردی / پیغام سپیده ای که برمی گردی
گفتیم شبی سیاه از غم داریم / انگار شنیده ای که بر می گردی . . .
.
.
.
میلاد نور بر شما مبارک
خدایا ، درک دوران سبز ظهور دولت عشق را نصیب ما بگردان
آمین . . .
.
.
.
تفعل زدم نیمه ی شب به قرآن / کتابی که از وحی شیرازه دارد
برای دلم آیه ی صبر آمد / ولی نازنین ،صبر ، اندازه دارد . . .
(اللهم عجل لولیک الفرج)
.
.
.
این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مردانیم آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید به گمانم که بنا نیست یارش باشیم . . .
.
.
.
دوست دارم که یک شب جمعه/ صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم زسمت حجاز/ نغمه ی دلخوش انا المهدی
.
.
.
بی خبر از همه عالم زتو خواهم خبری یا فرج الله
دلخوشم گر زتو آید خبر مختصری یا فرج الله
.
.
.
روزی در برگه تقویم خواهند نگاشت
تعطیل رسمی – روز ظهور حضرت ولیعصر«ع»
ولادت امام مهدی(عج) بر شما مبارک
.
.
.
ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد / بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیه نور / سوگند به زخم های سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر می گردد / مهدی به میان شیعه برمی گردد
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند وعده میدهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همانگونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پا برجا و ریشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل میکند؛ آنچنانکه تنها مرا میپرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند». [نور: 55]
1. اسلام، دین آینده جهان است. آینده تاریخ، به سود مؤمنان و شکست سلطه کافران است. « وَعَدَ اللَّهُ ... لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ»
2. پیروزی نهایی اهل حقّ، یک سنت الهی است. « کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ».
3. هدف از پیروزی و حکومت اهل ایمان، استقرار دین الهی در زمین و رسیدن به توحید و امنیت کامل است. «لََیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ... لََیُبَدِّلَنَّهُم... لا یُشْرِکُونَ».[149]
«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ؛ در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!». [انبیا: 105]
1. سنت الهی آن است که بندگان صالح، حاکم و وارث جهان باشند. «کَتَبنا».
2. پیشگوییهای قرآن قطعی است. «لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ»...
3. قرآن، از آینده تاریخ خبر میدهد. «یرثُها»...
4. آینده از آن صالحان است. « یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ»
5. وراثت زمین و حکومت بر جهان دو شرط دارد: بندگی خداوند و انجام دادن اعمال صالح. « عِبَادِی الصَّالِحُونَ»[150] که هر دو در امام زمان به طور کامل وجود دارد.
«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم!». [قصص:5]
1. حکومت جهانی مستضعفین و حمایت از مظلومان تاریخ، اراده و خواست الهی است. «نُریدُ»
2. امامت، همچون بعثت، نعمت ویژهای است که خداوند بر مردم منت مینهد. در مورد بعثت پیامبر میفرماید: «لَقَد مَنَّ اللهُ عَلی المُِؤمنینَ إذ بَعَثَ فیهم رَسُولا» در اینجا میفرماید: «نَمُنَّ ... نَجعَلَهُم أَئِمَّه».[151]
«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند؛ هرچند مشرکان خوش نداشته باشند». [توبه: 33]
امام صادق(ع) درباره آیه میفرماید: به خدا قسم تأویل آن هنوز نیامده و نمیآید تا زمانی که قائم خروج کند. پس هیچ کس کافر به خدای بزرگ و کافر به امام نمیماند؛ مگر اینکه خروج او را دوست ندارند (و «قائم» نیز با آنها درگیر و زمین را از لوث وجود آنها پاک میگرداند، به گونهای که اگر کافر یا مشرکی در شکم سنگی مخفی شود، آن سنگ میگوید ای مؤمن! در شکم من کافری هست؛ مرا بشکن و او را به قتل برسان.
[محمد امینی گلستانی، سیمای جهان در عصر امام زمان، ج1، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، 1385، ص 560].
« إِذَا تُتْلَى عَلَیهِ آیاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ؛ چون آیات ما بر او خوانده شود، گوید: [اینها] افسانههای پیشینیان است». [مطففین:13]
امام صادق (ع) در تفسیر آیه فرمود: قائم تکذیب میشود؛ زمانی که به او گفته میشود: ما تو را نمیشناسیم و تو از اولاد فاطمه نیستی؛ چنانکه به محمد(ص) گفتند.
[همان، ص 560]
« وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ؛ و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جانها و محصولات میآزماییم و مژده ده شکیبا یاران» [بقره: 155]
ابوبصیر گوید: امام صادق(ع) فرمود: قبل از ظهور قائم، سالی خواهد آمد که مردم در آن سال دچار قحطی شده و از نگرانی مردن به شدت بیمناک خواهند شد. محمدبن مسلم نیز میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که گفت: خداوند مؤمنین را با ترس و وحشت از پادشاهان بنی فلان در آخر سلطنت آنان و گرسنگی بر اثر گرانی قیمتها میآزماید و (کاستی در اموال) یعنی کساد داد وستد و کمبود بهره و سود. و (کاستی جانها) یعنی مرگم فراگیر و (و کاستی فراوردهها) یعنی سود و بهره اندک محصولات به کمی غله و زراعت و برکات میوهها (و صابران را مژده بده) یعنی در این سختیها صبرکنندگان را به تعجیل خروج حضرت قائم بشارت ده.
[سیدجواد رضوی، سیمای حضرت مهدی(عج) در قرآن، انتشارات موعود اسلام، چاپ اول، پاییز 1382، صص 35ـ 37.]
«....وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛ ... و همگی با مشرکان بجنگید، چنانکه آنان همگی با شما میجنگند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است». [توبه: 36]
علامه مجلسی در بحار از تفسیر عیاشی از زراره نقل نموده: از امام صادق(ع) نسبت به این آیه سؤال شد امام فرمود: معنای این آیه این است که با مشرکان بجنگید چنانکه آنها با شما میجنگند و همه آنها را بکشید تا اینکه مشرکی روی زمین نماند و تنها دین خدا حاکم باشد». سپس فرمود: هنوز تأویل این آیه ظاهر نشده است و چون قائم ما حضرت مهدی قیام نماید، کسانی که او را درک میکنند تأویل آیه را خواهند دید و در آن زمان دین محمد(ص) عالم را احاطه خواهد نمود و مشرکی روی زمین نخواهد بود.[152]
امام صادق(ع): «أما لَو اَدرَکتُ ذلِکَ لاَستَبقَیتُ نَفسِی لِصاحِبِ هَذَا الاَمرِ؛ اگر من او را درک نمایم البته خودم را برای صاحب این امر نگه میدارم»! [153]
«اَوسَعُکُم کَهفاً وَ أَکثَرُکُم عِلماً وَ أَوصَلُکُم رَحماً. أللّهُمَّ فَاجعَل بَیعَهُ خُرُوجاً مِنَ الغُمَّهِ وَاجمَع بِهِ شَملُ الاُمَّه؛ او بزرگترین پناهگاه برای پناهندگان است و دارای بیشترین علم شماست و بالاترین صله رحم را داراست. خدایا بیعت او را سبب بیرون آمدن امت از غمها قرار ده و با وجود او پراکندگی امت را گردآور». [154]
«مِنََ الَمَحْتُومِ الَّذِی حَتَمُه اللهُ قِیامُ قائِمِنا، فَمَن شَکَ فِیهِ فِیما أَقُولُ لَقَی اللهَ وَ هُوَ بِهِ کافِرٌ؛ از حتمیاتی که خداوند وقوع آن را استوار نموده قیام قائم ماست پس هر کس در آنچه که درباره او میگوییم شک کند خداوند را در حالی ملاقات میکند که به او کافر شده است». [155]
«بِأَبی وَ أُمِّی سُمِّی جَدِّی وَ شَبِیهِی وَ شَبِیهِ مُوسَی بنِ عِمرانَ عَلَیهِ جُیوب النور تَتَوَقَدَ بِشِعاعِ ضِیاءِ القُدسِ؛ پدر و مادرم فدای همنام جدم، شبیه من و موسی بن عمران باد. بر اوست لباسهای نور که با شعاع نور قدسی روشن میگردد». [156]
«صاحِبُ هَذَا الاَمر ألطِّرِید الشَّرِیدُ المَوتُور؛ صاحب این امر، فراری، رانده شده و اوست که قصاص از قاتل کشته خود نگرفته است». [157]
«إِنَّهُ لَم یَکُن أَحَدٌ مِن آبائِی اِلّا وَقَعَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ لِطاغِیَهَ زمانِهِ وَ اِنِّی أَخرُجُ حِینَ اَخرَجَ وَ لابَیعَهَ لِاَحَدٍ مِنَ الطَّواغِیتِ فِی عُنُقِی؛ احدی از پدرانم نبود مگر اینکه بیعتی در گردن او از طاغوتهای زمانش بود؛ ولی من هنگامی که خروج کنم، بیعتی برای احدی از طاغوتیان بر ذمه من نخواهد بود». [158]
1. امام صادق(ع) فرمود: آن نوجوان (امام زمان) به ناچار غیبتی دارد... و او همان کسی است که مردم در ولادت او شک میکنند . برخی میگویند در رحم مادرش است و برخی میگویند پدرش مرد و جانشینی از خود ندارد و برخی میگویند او دو سال پیش از وفات پدرش به دنیا آمده است. زراره میگوید: عرض کردم: اگر من آن زمان را درک کردم چه امر میکنید؟ فرمود: خدا را با این دعا بخوان: «اللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفسَکَ فإنَّکَ إن لَم تُُعَرِّفنِی نَفسَکَ لم اعرفکَ اللّهُمَّّ عَرِّفنِی نَبیِّکَ فَإنَّکَ إن لم تُُعَرِّفْنِی نَبیکَ لم اعرفهُ قطٌ اللهُمَّ عَرَّفنِی حُجَّتکَ فإنَّکَ إن لَم تُُعَرِّفْنی حُجَّتکَ ضَللتُ عَن دِینِی».[159]
2. از امام کاظم(ع) در اوصاف امام زمان(عج) نقل شده که فرمودند: ولادتش بر مردم مخفی خواهد بود و با نام صدا کردن آن حضرت بر ایشان جایز نیست تا زمانی که ظهور کند و زمین را از عدل و داد پر کند، آنگونه که از ظلم و جور پر شده است.[160]
3. یونس بن عبدالرحمن گوید: به محضر امام موسی بن جعفر(ع) رسیدم و عرض کردم: ای پسر رسول خدا(ص) آیا شما قائم به حق هستی. فرمود: من قائم به حق هستم و لکن قائمی که زمان را از دشمنان خدا پاک میسازد و آن را از عدل پر میکند آنگونه که از ظلم پر شده است، پنجمین فرد از نوادگان من است... خدا هر سختی را برای او آسان میکند و گنجهای زمین را بر وی میگشاید و هر دوری را برای او نزدیک میکند و هر جبار ستمگر را به دستش از بین میبرد و هر شیطان متمرد را به دستش هلاک میسازد.[161]
در ارشاد شیخ مفید آمده است که: ولادت امام زمان(عج) در شب نیمه شعبان سال 255 هجری قمری بوده است. پدر بزرگوارش امام حسن عسکری(ع) و مادرش، ملیکه دختر پادشاه روم است که او را در برخی روزها سوسن و در بعضی ایام، ریحانه میگفتند. صیقل و نرجس نیز از نامهای او بوده و نسبتش به شمعون بن صفا وصی حضرت عیسی میرسد. این مولود، همنام و همکنیه رسول خداست و القابی مثل بقیةالله، بعر معطله، بلدالامین، برهانالله، بقیةالانبیا، محجهالله، خاتمالاوصیاء، صاحبالغیبه و غایةالطالبین دارد. طبرسی نوری در نجم الثاقب، 183 نام و لقب برای او میشمارد و علت نامگذاری هر یک را بیان میکند.
حضرت مهدی(عج) از نظر خلقت، دقیقاً شبیه پیامبر بزرگ اسلام است و خصوصیات فردی او را میتوان چنین برشمرد: موعود ادیان آسمانی است؛ زمین را از عدل پر میکند؛ در میان مردم با استفاده از علم امامت خود قضاوت مینماید؛ علم را به کمال میرساند؛ هیچ کس پس از او در زمین پادشاهی و زمامداری نمیکند؛ چرا که دولت او به قیامت ختم میشود؛ دجال لعین را به قتل میرساند؛ برای سپاهیانش در زمین دو رود از آب و شیر جاری میشود و آنها با خود آب و آذوقه حمل نمیکنند؛ زمین، گنجهایش را برای او آشکار میکند؛ در زمان او عقلهای مردم کامل میشود و از سرعت حرکت افلاک و اجرام آسمانی کاسته میشود.
آن حضرت را غایب نامیدهاند؛ چون ظاهر نیست و غیبت به معنای حاضر نبودن، تهمتی نارواست؛ به دیگر سخن، معنای غیبت او نامرئیبودن او نیست و نباید چنین پنداشته شود که حضرت در تمام مدت غیبت تا وقت ظهور، یک وجود نامرئی است و دیده نمیشود؛ بلکه با استناد به روایات رسیده، امام در میان کوچه و بازار در رفتو آمد است و در مجالس مؤمنان شرکت میکند؛ ولی شناخته نمیشود. نه اینکه به طور کامل از میان مردم خارج شده و از جامعه بریده است.
"
درباره زمینه ظهور که در چه شرایطی واقع خواهد شد سخن فراوان است و ما تنها به سه مورد اشاره میکنیم:
1. این امر به خواست خداوند بستگی دارد.
2. هرگاه با گذشت زمان، استعداد و روحیات و اخلاقیات جوامع به گونهای ترقی یافت که شایستگی قبول و لیاقت پذیرش حضرت را داشته باشند، این امر اتفاق میافتد.
3. تا زمانیکه روی زمین را فساد و ظلم فرا نگیرد و جوامع بشری در انحطاط فکری و در باتلاق شهوات فرو نرود هنوز زمینه ظهور فراهم نشده است و باید در انتظار چنین زمانی نشست.
گروهی بر روی نظریه سوم پافشاری میکنند؛ اما اگر بنا باشد ظهور حضرت مهدی بسته به رهاساختن مردم و افراد بیقید و بند باشد باید از امربهمعروف و نهی ازمنکر ـ که از ضروریات دین است ـ چشم پوشید و آیات و روایات بیشمار آن را از صفحات قرآن کریم و کتب معتبر مذهبی حذف کرد.
پس برای زمینهسازی ظهور تنها راه منحصر آن نیست که این گروه تشخیص دادهاند و منظور از «یَمْلَأ الأرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظَلْماً وَ جُوراً» روند طبیعی جوامع بشری است.
1. طبرسی، النجمالثاقب، چاپ دهم، انتشارات مسجد مقدس جمکران.
2. محمد امینی گلستانی، سیمای جهان در عصر امام زمان(عج)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ج 1.
منتظران راستین، وظیفه دارند مراقب حال یکدیگر باشند و افزون بر اصلاح خویش، دراصلاح دیگران نیز بکوشند؛ زیرا برنامه عظیم و سنگینی که انتظارش را میکشند، یک برنامه فردی نیست؛ بلکه کاملاً اجتماعی است. برنامهای است که تمام عناصر انقلاب باید در آن شرکت جویند و کوششها و تلاشها باید هماهنگ شود و عمق و وسعت این هماهنگی، باید به عظمت همان برنامه انقلاب جهانی باشد که انتظار آن را دارند.[162]
انتظار، به معنی قانع نشدن به وضع موجود است. «انتظار داریم» یعنی هر چه خیر و عمل خوب انجام دادیم و به وجود آمد، کم و غیرکافی است. منتظریم تا ظرفیت نیکی عالم پر شود. یک بعد دیگر انتظار، دلگرمی مؤمنین به آینده است. انتظار مؤمن یعنی اینکه تفکر الهی، این اندیشه روشن که وحی به مردم عرضه کرده است، یک روز سراسر زندگی بشر را فرا خواهد گرفت. یک بعد دیگر انتظار، امیدبخشی و حفظ جامعه از گرایش به یأس و پوچگرایی است. [163]
مسئله مهدویت از صدر اسلام، امری رایج و مورد توجه بوده؛ به گونهای که در هر دورهای، منتظر ظهور مهدی موعود بودهاند. شاعران نیز در اشعار خود به آن اشاره میکردند؛ برای مثال، کُمیت، شاعر مبارز و نستوه شیعی، متوفای 126 هـ . ق در محضر امام باقر(ع) شعری درباره امام موعود قرائت کرد و از زمان قیام آن حضرت پرسید یا اسماعیل حمیری متوفای 173 هـ .ق پس از تشرف به خدمت امام صادق(ع) و هدایت یافتن به دست آن حضرت، قصیدهای طولانی سرود که از میان آن میتوان به ابیات زیر اشاره کرد.
وأشهِدُ رَبّی أَنَّ قَولَکَ حجهٌ
عَلَی الخَلقِ طُرّ اً مِن مُطیعِ و مُذنبٍ
بِأَنَّ وَلِی الاَمرِ وَ القائِمِ الَّذِی
تَطلَعَ نفسی نَحوَهُ بِتَطرُّبٍ
همچنین دعبل خُزاعی، شاعر توانای قرن سوم هجری قصیدهای را درباره امام زمان(عج) نزد امام رضا(ع) قرائت کرده است و امام رضا(ع) درباره این قصیده فرمودهاند: «این اشعار را روحالقدس بر زبان تو جاری ساخت».
" قانع شدن به وضع موجود و تلاش فزاینده و مستمر در انجام اعمال نیک و خیر، یک بعد از انتظار است.
" هر جا که خدا هست، امام زمان نیز حاضر است. آیتالله حسنزاده آملی]
" اگر مهدی موعود را از این جهت دوست میداریم که بیاید و جهانمان را آباد نماید و نعمتهایمان را فزونی بخشد، ما دوستدار آبادانی و نعمتیم، نه دوستدار ولایت و امامت! اگر به او عشق میورزیم از آن جهت که در پرتو ظهورش علم و حکمت و پیشرفتهای معنوی را به راحتی دریابیم، ما راحتطلبیم نه مهدیطلب!
"
امام زمان(عج) در میان ما حاضر است و در میان ما زندگی میکند. او ما را میبیند؛ ولی ما از دیدنش محرومیم. این ماییم که قلب و روحمان از بار گناهان پوشیده شده و قادر نیستیم وجود مبارکش را درک کنیم.
"
یاران او نیز که در رکابش سر و جان میبازند، ویژگیهای خود او را دارند؛ مهربان بر مؤمنان، سختگیر بر کافران و منافقان، عدالتگستر، سادهزیست، پرتلاش، جواندل، زاهدان شب و شیران روز و آهنین اراده و قوی دل هستند.
"
آرمان قیام و انقلاب مهدی(عج)، یک فلسفه بزرگ اجتماعی اسلامی است . این آرمان بزرگ، گذشته از این که الهامبخش ایده و راهگشای به سوی آینده است، آیینه بسیار مناسبی است برای شناخت آرمانهای اسلامی.
" ظهور مهدی موعود، تحققبخش وعدهای است که خداوند متعال از قدیمترین زمانها در کتب آسمانی به صالحان و متقیان داده است که زمین از آنِ آنان است و پایان، تنها به متقیان تعلق دارد. [شهید مطهری]
از همان «بسم الله الرحمن الرحیم، انّا انزلناهُ فی لیلة القدر»، صدایش با صدایم همراه شد که دنیایی بود و نبود از دنیا، نبود و بود. حیرت به جانم چنگ انداخت. آری، باید بگویم که از قدرت الهی شگفتزده شده بودم؛ یعنی از همان ابتدای شب که دعوت شده بودم برای صرف افطار و شنیده بودم از ولادت فرزندی در نیمههای شب و پرسیده بودم نام مادرش را و گفته بود نرجس.
حوادث آن شب، خواب و خیال بود و نبود. طول شب را چند بار برخاسته بودم تا به آن وعده بزرگ برسم؛ ولی بانوی خانه، نرجس، ملیکه سالهای پیش و سوسن روزهای خاص، آرام پلک بر هم نهاده بود و انگار نه انگار.
باز هم شک و تردید گریبانم را گرفته بود که بانو برخاست و قامت نافله بست و بعد هم آن درد با شکوه او را فرا گرفت و سپس «بسم الله الرحمن الرحیم، انّا انزلناهُ فی لیلة القدر» و آن صدای لاهوتی نوزاد که از بطن نرجس میآمد؛ شب قدری این چنین سرشار ندیده بودم. بانو دستم را به شدت میفشرد و به خود میپیچید و من هنوز منتظر بودم. پلک نمیتوانستم بزنم. سخن نمیشد بگویم. فقط چشم دوخته بودم به نرجس، که ناگهان با پردهای از نور از من جدایش کردند.
هراسان دویدم و بهتم را به اتاق دیگر رساندم و شنیدم که: «بازگرد، نرجس همانجاست که ناپدید شد». و نرجس بود. با نوزادی که سر بر سجده داشت و بر بازوی راستش حق آمده و باطل رفته بود. گواهی میداد به یگانگی خدا و پیامبری جدش و امامت پدرانش. از زمین برداشتمش؛ او را که در خواب و خیال نبود؛ او را که در اعجاز پیچیده بودندش؛ او را که پدرش برای دیدن میخواست و او با اجازه پدرش سخن گفت: «وَ نُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضَ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّهً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ».
به دنیا که آمدی، فرشتگان با کولهباری از تغزّل، به پایبوسی تو آمدند تا صهبای عشق را از نام تو بنوشند. اکنون نمیدانم تولد دوباه تو را در کدامین خطّ سرخ افق نظاره خواهیم کرد.
ای چراغ فاتح شبهای زمین! همین نیمه شعبان، حلول تو را چشمانتظاریم که این روزها، دقیقههایمان گوش به زنگ صدای پای مهربان توست یا اباصالح!
ای نسیم زنده صبح! در قفس جدایی از تو، تنها یک بال با آسمانت فاصله داریم؛ بیا که آسمان روشن پروازهایمان، همچون فریادهای معطلمانده در گلو، آماده دیدار توست. ای روشنای مشرق توحید! خجستگی میلادت را به لحظه میعادت پیوند بزن و چون بارقه شهاب، فضای دلتنگی ما را چراغان کن.
بیا و صحن سبز حضورت را مصلّای نماز صبح دیدارت کن.
ای صاحب دقیقههای انتظار!
«مژده وصل تو کو؟ کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از هر دو جهان برخیزم
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم»[164]
"
کی میرسی و میدهی از خود نجاتم؟
تو پیغام سبزی از جانب بالایی که بشارتِ رسیدنت، تمام دردهای ناگفته را مرهم است. امروز که شوق میلاد تو با اشک فراقت درآمیخته است، شمع انگشتانمان را با دعای فرجت افروختهایم تا شیرینی وصال را در رؤیای دیدارت بچشیم. دفتر دلواپسی زمین، نقطهای را میجوید تا بر سرِ خط، نام تو را بنویسد؛ نام تو را، یا اباصالح المهدی!
"
«کی میرسی و میدهی از خود نجاتم؟»[165]
بیا!
سکوت که میکنم، گویی از افلاک، صدای تلاوت قرآن میآید که به وعده رسیدنِ زمین به صالحین، بر سازِ بیقراری و فراق تو چنگ میزند. اینک در قلههای استجابت قنوتِ دستهایمان، تعجیل حضورت را از آسمان میطلبد و سهم خود را از وجود تو میخواهد؛ باشد که در تقسیم شیرینی جان تو، دیدارت را روزی ما سازند. بیا ای آیینه راز. بیا و ساحل چشم امیدوارانت را به آبی دریای حضورت روشن کن!
سال هزار و سیصد و هشتاد و ... خورشیدی که هنوز پشت ابر است.
بر من سخت است که همه خلق را ببینم؛ اما از دیدار تو محروم باشم.
سلام بر تو ای پسر انوار درخشان!
تو گفتی جمعه موعود میآیم! نمیدانم
چرا مولا، چرا مولا، چرا مولا نمیآیی؟
چرا ای صبح بیپایانترین یلدا نمیآیی؟
ـ بر هر چه بنگرم تو نمودار بودهای
ای نانموده رخ، تو چه بسیار بودهای
او منتظر ماست که ما برگردیم
ماییم که در غیبت کبرا ماندیم
ـ سرخ مایل به کبود، سنگین و گرفته، بی تو روزگار، عصر ناگزیر جمعه است.
ـ هیچ جزیرهای خضرا نیست؛ وقتی خضر را به ناکجا آباد تبعید کردهایم.
ـ آن مرد میآید، میآید، میآید؛ درست سر ساعتی که باید؟
ـ اگر قرار باشد همین فردا بیایی، اولین چیزهایی که گم میشوند، دست و پای منند.
ـ باریکتر از مو، برندهتر از شمشیر، بهشت من! راهی که به تو برسد، ترس ندارد.
ـ «پروردگارا! حجت خویش را به من بشناسان که در غیر این صورت، گمراه خواهم شد».
ـ الهی، درک مولایمان مهدی را به پرنده قلوب ما الهام کن تا شایسته حضور او باشیم!
ـ این ماییم که غایبیم و او همواره حاضر و ناظر است.
ـ مبارک باد میلاد تو، ای معراج خاکیان و ای سراج افلاکیان؛ ای آینه ایمان، یا صاحبالزمان!
ـ هنگامه میلاد تو، نویدبخش طلیعه صبحی است که به مدد حضور تو، تیرگی را از جهان میزداید.
ـ میلادت مبارک باد، ای سپیده پنهان که اهل زمین در آرزوی بوی بهشتی تو، هماره دعای فرج را زمزمه میکنند!
ـ میلاد مهدی(عج) سفینه نجات و امید حیات، بر عاشقانش مبارک باد!
ـ امام حسین(ع) فرمودند: «اگر زمان او (مهدی(عج)) را درک کنم، در تمام عمرم به او خدمت خواهم کرد».[166]
ـ یا مهدی(عج)! ای نقطه شروع شفق، ای مجری حق! میلاد تو، قصیده بیانتهایی است که تنها خدا بیت آخرش را میداند؛ بیا و حُسنختام زمان باش!
ـ مهدی(عج)، شمشیری از شمشیرهای خداوند است که در عالیترین جایگاه سیادت و برترین منزلت قرب خداوندی است.
ـ میلاد حجت خدا، دوازدهمین ساغر الهی بر منتظران جمالش مبارک باد!
ـ میلاد ستاره سهیل آسمان امامت، تداعیکننده شادی لحظه طلوع طلعت نورانی اوست.
ـ مهدی(عج)، بوستانی است از سرو رشید نرگس، از سلاله یاس فاطمه و از ریشه گلهای محمدی.
ـ خجسته باد بزم قدسیان در صبحی که آفتاب زمین و آسمان به زیر سقف خانه نرگس طلوع میکند.
ـ شب میلاد تو، هنگامه گشودن پنجرههای امید است به روی بغضِ ستمدیدگان بیپناه تاریخ.
ـ میلاد مهدی(عج)، تصنیف سرخ ترانههای انتظار، بر عموم مسلمین جهان مبارک باد!
ـ میلاد مهدی(عج)، مشعل هدایت و روشنگری، مبیّن حقیقت، بر اهل طریقت مبارک باد!
ـ ای ماه فاطمه! به آن امید که از افق نور بازگشت تو را دریابم، همه شب ستاره میشمارم تا صبح دیدارت فرا رسد.
حکیم نظامی گنجوی
به فریاد رس
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایه نشین چند بُوَد آفتاب؟
منتظران را به لب آمد نفس
ای ز تو فریاد، به فریاد رس
سوی عجم ران منشین در عرب
زد ره روز اینک شبدیز شب
مُلک برآرای و جهان تازه کن
هر دو جهان را پر از آوازه کن
سکه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو خوان تا خطبا دم زنند
ما همه جسمیم بیا جان تو باش
ما همه دیویم سلیمان تو باش
شهنه تویی قافله تنها چراست؟
قلب، تو داری علم اینجا چراست؟
خلوتیِ پرده اسرار شو
ما همه خفتیم، تو بیدار شو
زآفت این خانه آفتپذیر
دست برآور همه را دستگیر
گر نظر از راه عنایت کنی
جمله مهمات کفایت کنی
از نفست بوی وفایی ببخش
ملک سلیمان به گدایی ببخش
سلام کردم و به من تبسّمت جواب داد
فتاد سایهات سرم، دوباره آفتاب داد
به پای خاستم ز خود به زنگ یک سلام تو
دوباره ساعت دلم صدای انقلاب داد
سلام بر شکستن سر سکوت، پیش تو!
به رشتههای صحبتی که دل گرفت و تاب داد
پس از سلام خدمتت، دوباره زاده میشوم
زِ هَر چه بوی مسجد و توسّل و گلاب داد
چهارسوی خانهام سلام میفرستمت
سلام دادم و به من دعای مستجاب داد
غمم سؤال کردی و کویر را مَثَل زدم
شکوفههای خندهات صدای پای آب داد
سؤال کردمت بگو کدام روی سکهای
فتاد سایهات سرم دوباره آفتاب داد
طی میکنند بی تو فراز و نشیب را
یا سالهای حادثهخیز و عجیب را
مثل فرزدقندکه بر دوش میکشید
تا انتهای لحظه بودن صلیب را
حالا کسی رسید، که بر چوبههای دار
این بچه آهوان یتیم و غریب را...
اما غزل به نقطه موعود میرسد
تو از ردیف قافیهها «نانجیب» را؛
خط میزنی به نام خداوند مهربان
و جای آن شمیمِ به و عَطر سیب را...
برگرد!
سیدحبیب نظاری
دل ما و کویر تفته برگرد
خدا را ای بهار رفته برگرد
تمام جمعهها را صبر کردیم
اقلاً جمعه این هفته برگرد
هر چند سخت است
سیدحبیب نظاری
تمام عمر بیلبخند سخت است
به لبخند خودت سوگند سخت است
برای دیدنت تا جمعه بعد
تحمل میکنم؛ هرچند سخت است
«کی عید ما رسد»
زندهیاد نجمه زارع
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمتِ تو انگار بسته است
کی عید میرسد که تکانی دهم به خویش؟
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
شبها به دور شمع کسی چرخ میخورد
پروانهای که دل به دل یار بسته است
از تو همیشه حرف زدن کار مشکلی است
در میزنیم و خانه گفتار بسته است
باید به دستِ شعر نمیدادم عشق را
حتی زبانِ ساده اشعار بسته است
وقتی غروب جمعه رسد بیتو آفتاب
انگار بر گلوی خودش دار بسته است
میترسم آخرش تو نیایی و پر کنند
در شعر شاعری، ز جهان بار بسته است
زندهیاد قیصر امینپور
ای مطلع شرق تغزل چشمهایت
خورشیدها سر میزند از پشت پایت
ای عطر تو از آسمان، نیلوفریتر
پیچیده در هرم نفسهایم هوایت
آیینه موسیقی چشم تو باران
پژواک رنگ و بوی گل، موج صدایت
با دستهایت پل زدی ای نبض آبی
بر شانههای من پلی تا بینهایت
پس دست کم بگذار تا روز مبادا
در چشم من باقی بماند جای پایت
آوردهاند که...
حضرت آیتالله بهجت نقل میکرد: شخصی میگفت به همراه رفقا بودم که آقایی را از دور در کوچه دیدم. به دلم افتاد که حضرت امام عصر است. با خود گفتم: وقتی رسید در دل به او سلام میکنم؛ اگر جوابم را داد، معلوم میشود که خود حضرت است. هنگامی که از کنارش رد میشدیم در دل به آن بزرگوار سلام کردم؛ تبسمی نمود و فرمود: علیکمالسلام. به همراهان خود گفتم: آقا را دیدید؟ گفتند: کدام آقا؟ معلوم شد که آنها نه آقا را دیدهاند و نه جواب سلام او را شنیدهاند.[167]
شب جمعه که فرا میرسید، بوی تربت اباعبدالله، علامه حلی را بیتاب میکرد و از حِلّه به کربلا میکشاند. در یکی از این هفتههای متوالی که به زیارت میرفت، شخصی با او همراه شد. در ضمن صحبت برای علامه حلی معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است. از این نظر، مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه سؤالات پاسخ گفت؛ تا اینکه بحث به یک مسئله فقهی کشیده شد. آن شخص فتوایی داد که علامه منکر آن شد و گفت: دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم. آن شخص گفت: شیخ طوسی در کتاب تهذیب در فلان صفحه وسطی، حدیثی را در این باره ذکر کرده است. علامه در حیرت شد که راستی این شخص کیست! از او پرسید: آیا در این زمان که غیبت کبری است میتوان حضرت صاحبالامر را دید؟ در این هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحبالزمان را نمیتوان دید و حال آنکه دست او در دست توست؟ علامه بیاختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و بیهوش شد؛ وقتی به هوش آمد کسی را ندید. پس از بازگشت به حله، به کتاب تهذیب مراجعه کرد و حدیث را یافت و در حاشیهاش نوشت: این حدیثی است که حضرت صاحبالامر به آن خبر داد.[168]
وقتی امام حسن(ع) با معاویه صلح کرد، عدهای حضرت را سرزنش کردند که چرا با شخصی مثل معاویه سازش کرده است. امام در پاسخ ایشان گفت: وای بر شما! نمیدانید مقصود من چه بود. صلح با معاویه از آنچه آفتاب بر آن میتابد و غروب میکند برای شیعیانم بهتر است. پس از ارائه چند استدلال، چنین جواب داد: نمیدانید که هر یک از ما ائمه، سازش با سلطان زمانش را به گردن میگیرد، جز قائم ما که عیسی روحالله پشت سر او نماز میگزارد و خداوند ولادت او را از مردم پوشیده میدارد و از نظرها پنهان خواهد شد تا چون ظهور کند، بیعت هیچ کس بر گردنش نباشد؟ [169]
نسیم، خادم امام حسن عسکری، میگفت: یک شب بعد ولادت صاحبالامر نزد وی رفتم و ناگهان عطسهام گرفت. امام فرمود: «یرحَمَکَ الله» من از حرف زدن آن نوزاد نازنین خشنود شدم. او ادامه داد: ای نسیم! درباره عطسه مژدهای به تو بدهم! گفتم: بفرما. گفت: عطسه تا سه روز آدمی را از مرگ حفظ میکند. [همان، ص759]
سلمان میگوید: روزی نزد پیامبر رفتم. پیامبر رو به من کرد و فرمود: «ای سلمان! به درستی که خداوند برای هر پیامبری دوازده نقیب قرار داده است». گفتم: این نکته را با تحقیق در منابع اهل کتاب دانستهام. فرمود: آیا دوازده جانشین مرا میشناسی؟ گفتم: خدا و رسول داناترند. سپس حضرت مبدأ خلقت خود و علی و فاطمه و حسن و حسین را ذکر کرد و از فضایل معرفت ایشان گفت، سؤال کردم آی میشود به آنها ایمان داشت و نام و نسبتشان را ندانست؟ فرمود: نه. گفتم: چگونه میتوانم بشناسمشان؟
پیامبر خدا جواب داد: «تا حسین را میشناسی، پس از او علیبن حسین، بعد محمد بن علی، جعفربن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسیالرضا، محمدبن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و آخرینِ آنها فرزند حسن(ع)، مهدی ناطق و قائم به حق خداوند خواهد بود.[170]
آفتاب از میان پنجرههای حجره به داخل میتابید. ستونهای نور که ذرات غبار در آن میرقصیدند، گلیمهای کف اتاق را روشن کرده بودند. صداهای گنگی از حیاط کاروانسرا به گوش میرسید. گاهی شیهه اسبی و خرخر شتری شنیده میشد. مرد چشم باز کرد؛ باز هم خواب بغداد را دیده بود. به خانه حسین بن روح رفته بود و با او حرف زده بود و امانتی مردم را به او داده بود. خمیازهای کشید و از جایش بلند شد. باد خنکی صورت عرقکردهاش را نوازش کرد. کوزه آب را برداشت و بدن آنکه آب را در پیاله بریزد، از دهانه تنگ کوزه، آب را سر کشید. به وسایل گوشه اتاق که روی هم تلنبار شده بودند نگاه کرد؛ باز هوس کرد شمشها را بشمارد. از وقتی آنها را به او سپرده بودند، چند بار شمرده بود. وسایل را کنار زد. خورجین را برداشت. از کیسه خورجین چند متر پارچه بیرون آورد. در طول راه نگران بود. از ترس راهزنان و دزدان، شمشها را در بین طاقههای پارچه پنهان کرده بود. کیسه چرمی را دید. درِ آن را باز کرد. برق طلایی شمشها در چشمهایش نشست. کیسه چرمی دیگری بیرون آورد. بند کیسه را باز کرد. شمشهای نقره را روی زمین ریخت. آنها را شمرد. درست بودند؛ درست به همان تعداد که به او سپرده بودند. وقتی میخواست به این سفر بیاید مردم شهر از او خواستند تا آنها را به دست نایب امام برساند.
باز هم شمشهای طلا را شمرد. باورش نمیشد؛ یکی از شمشها کم بود. باز هم شمرد، حالش بد شد. انگار به یکباره تمام گرمای بیابانها را در تنش ریختند. چشمهایش تار شدند. با دستپاچگی، وسایل را کنار زد. تمام طاقههای پارچه را باز کرد. ولی شمش را پیدا نکرد.
با خودش گفت: شاید وقتی بار شترها را پایین میگذاشتند افتاده باشد!
با عجله به حیاط آمد. همسفرانش در حیاط کاروانسرا سرگرم کارهایشان بودند. یکی نعل اسبش را عوض میکرد. یکی پالان را از روی الاغ برمیداشت تا زبانبسته استراحت کند. از کنار چند مرد که جلو در حجره جمع شده بودند گذشت. یکی از مردها گفت: بفرمایید!
با سر از او تشکر کرد. به حیاط خاکی نگاه کرد. با سر گیوههایش خاک را کنار زد. چند بار جایی را که بار شترها را زمین گذاشته بودند گشت. یادش آمد شمشها بزرگتر از آن است که زیر خاک و غبار کف حیاط پنهان شوند. از دست خودش عصبانی شد ولی بیاختیار پاهایش هنوز خاکها را زیر و رو میکرد. دستی به شانهاش نشست. برگشت یکی از نگهبانان کاروان بود. اتفاقی افتاده است؟
دهان باز کرد تا حرفی بزند اما پشیمان شد. نباید میگذاشت کسی از گم شدن شمشها چیزی بفهمد وگرنه دیگر کسی به او اعتماد نمیکرد.
نگهبان، منتظر جواب سؤالش بود. مرد نمیدانست به نگهبان چه بگوید. از در کاروانسرا صدای شیهه اسبها و زنگ شترها بلند شد. کاروانی آمد. نگهبان دستش را سایهبان چشمهایش کرد و به سواری که روی اسب بود خیره شد. طرف او دوید. مرد به یاد شمش طلا افتاد. در طول راه هرجایی که ایستاده بودند آنها را شمرده بود. ولی نمیدانست کجا یکی از آنها را گم کرده است. سر و صدای کاروان تازهوارد، او را به یاد اسب انداخت. کیسهای بر پشت اسب داشت. شاید آنجا گذاشته باشد.
با این فکر خوشحال شد و با عجله به سمت اسطبل رفت. اسبها و شترها سرشان در آخور بود و علفهای خشک را میخوردند. اسبش را دید. پوست قهوهای اسب در نور آفتاب که از دریچههای سقف میتابید روشنتر شده بود. زین گوشهای افتاده بود و کیسهای به آن بسته شده بود. کیسه را برداشت و یک بار آن را پشت و رو کرد، چند تکه طناب پنبهای یک دستمال و پیاله مسی روی علفهای کف اسطبل افتادند. صدای پا شنید. پسر بچهای با یک بغل علف جلو آمد. اسبها شیهه آرامی کشیدند. پسر به وسایلی که روی زمین افتاده بود نگاه کرد. علفها را در آخوری ریخت. پیاله مسی را از کنار پای اسب برداشت و دستمال را توی آن گذاشت. طنابها را در کیسه ریخت و همه را کنار زین اسب گذاشت. مرد در فکر بود. نمیدانست کجا را باید بگردد. به دیوار آخور تکیه داد. آرزو کرد: کاش آنها را از مردم نگرفته بودم! کاش میتوانستم همه جاهایی را که استراحت کردهام برگردم و شمش را پیدا کنم!
میدانست تمام اینها محال است. باید کاری بکند.
تا چند ساعت دیگر کاروان به سمت بغداد حرکت میکرد. باید تاوان بدهم. از فکرش خوشحال شد. راه درست را پیدا کرده بود. میتوانست تاوان شمش گمشده را بدهد. شمش طلایی بخرد و در کیسه بگذارد. زین را برداشت از پسر پرسید: در شهر زرگر هست؟
پسر نشانی بازار را داد. مرد سکهای به او داد. بر اسب نشست شلاق را آرام به پشت اسب زد و به سمت شهر راه افتاد.
از دروازه بغداد گذشتند. منارههای بلند و گنبد کاشیکاری مسجد جامع شهر از در پیدا بود. برج و باروی دارالحکومه زیر نور آفتاب میدرخشید. کاروانهای بسیاری در خیابانهای شهر در رفت و آمد بودند. از کنار بازار گذشتند مثل همیشه شلوغ بود.
مرد از کاروان جدا شد. باید به خانه حسین بن روح میرفت. در این سفر تمام فکر و خیالش امانتی مردم بود که باید تحویل میداد. کوچه را پشت سر گذاشت. هر چهقدر به خانه حسین نزدیک میشد، خانهها کوچکتر و سادهتر میشدند. از کنار خرابهای گذشت بچهها روی تلی از خاک بازی میکردند.
به کوچهای رسید که چند در چوبی ساده دو طرف آن بود.
از اسب پایین آمد. کلون در را زد. صدای حلقه آهنی بر در چوبی بلند شد.
کتابستان1. فرهنگ سخنان امام زمان(عج)، مؤلف: محمد دشتی به همراه جمعی از محققین قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین، 1384؛ همانگونه که از نام کتاب مشخص است این مجموعه سخنان امام زمان را در موقعیتهای مختلف و به صورت موضوعی در اختیار خوانندگان میگذارد. همچنین میتوان برخی از دعاهایی که از طرف حضرت تأیید شده و دعاهای سفارش شده از طرف آن حضرت را در این کتاب یافت. ترجیحاً باید گفت همه روایات، فرمایشهای حضرت مهدی نیست؛ ولی از ویژگیهای بارز آن، فهرست موضوعی، ثبت سلسله روایت، جمعآوری اسناد و مدارک روایت و فهرست موضوعی منابع تحقیق است.
2. وظایف شیعیان در زمان غیبت امام زمان، نوشته سیدرضی سیدنژاد که انتشارات تهذیب آن را در بهار 1385 منتشر کرده است. همانگونه که از نام کتاب پیداست، نویسنده کوشیده است تا مخاطب را با چیستی و چگونگی انتظار آشنا کند.
3. امام مهدی از ولادت تا ظهور، آیتالله سیدمحمدکاظم قزوینی، ترجمه و تحقیق علی کرمی و سیدمحمد حسینی، دفتر نشر الهادی، چاپ چهارم، زمستان 1381. این کتاب در 24 بخش، با ریزموضوعات مربوط به هر بخش تدوین شده و نویسنده سعی کرده از زاویههای مختلف به بحث مهدویت بپردازد. برای مثال، حضرت مهدی در قرآن یا در فرهنگهای روایی و حدیثی، طرح برخی از شبهات و پاسخ به آنها ، مدعیان مهدویت، اشاره به ظهور و چگونگی آن و جهان پس از ظهور و رجعت.
4. کتابنامه حضرت مهدی، این کتاب را توسط علیاکبر مهدیپور در دو جلد تألیف کرده است. وی در این اثر ماندگار، به معرفی بیش از 2066 عنوان کتاب مستقل به زبانهای مختلف که در عقیده مهدویت نوشته شده پرداخته است. چاپ اول آن به سال 1375 در قم و توسط مؤسسه چاپ الهادی به بازار علم و دانش عرضه شد.
5. در جستجوی قائم، مؤلف این اثر، سیدمجید پورطباطبایی است. وی در این مجموعه به معرفی 1850 عنوان کتاب پرداخته، است. در این کتاب، آنچه به طور مستقیم و غیرمستقیم به موضوع مهدویت پرداخته ذکر شده است و گاهی نیز عنوان برخی کتب تکرار شده است. لکن میتوان گفت 410 کتابی که مستقیماً در مهدویت نگاشته شده، در آن به چشم میخورد.
6. مهدی منتظَر را بشناسید؛ این کتاب، را مهدی فقیهایمانی نگاشته است و در آن، 389 کتاب معرفی شده است. چاپ نخست این اثر در سال 1384 توسط انتشارات مسجدالهادی شهر اصفهان به چاپ رسیده است.
7. الامام المهدی عند اهل السنه؛ این کتاب را نیز مهدی ایمانی در دو جلد تألیف کرده است و در آن به معرفی کتابهایی پرداخته که توسط بزرگان اهل سنت درباره امام مهدی به نگارش درآمده است. چاپ دوم این کتاب، به سال 1402 هـ .ق به وسیله دارالتعارف المطبوعات شهر بیروت منتشر شده است.
8. پرتویی از سیمای مهدویت در قرآن و حدیث؛ نوشته خیرالله مردانی، انتشارات راه قرآن، چاپ اول، 1385؛ مباحث این کتاب بیشتر در محور دفاع از امام زمان است و نقدی تحقیقی بر افکار دشمنان آن حضرت است. بهویژه سعی شده از دیدگاه قرآن و روایات و راویان مورد قبول عامه و خاصه، وارد بحث و بررسی قضیه مهدویت شود. مطالب این کتاب در 24 فصل مورد بررسی قرار گرفته است.
[149] . تفسیر نور، ج8، صص205 و 204.
[150] .همان، ج7، ص505.
[151] . همان، ج9، ص18.
[152] .[همان، ص 113].
[153]. بحارالانوار، ج52، و باب 25، صص243، ح116.
[154]. همان، باب 2، ح14، ج 51، ص115.
[155]. همان، باب 5، ص139، ح13.
[156]. همان، باب 8، ص152، ح2.
[157]. همان، باب 3، ص133، ح 6.
[158] همان، ج52، باب 20، ص92، ح7.
[159] . الکافی ، ج1، ص342.
[160] . وسائلالشیعه، ج16، ص 241.
[161] . مستدرکالوسائل، ج12، ص282.
[162]. سیدرضی سیدنژاد، وظایف شیعیان در زمان غیبت امام زمان، انتشارات تهذیب، چاپ بهار، 1385، ص86.
[163]. همان، ص101.
[164] . حافظ.
[165] . مصرع شعری از احد چگینی.
[166] . فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ترجمه: علی مؤیدی، ص733، ح 659.
[167]. عبدالکریم پاکنیا، امام زمان، سرچشمه نشاط جهان، انتشارات فرهنگ اهل بیت، چ 1، 1385، ص79، به نقل از: در محضر آیتالله بهجت، ص187].
[168]. همان، ص129.
[169]. ترجمه جلد سیزده بحارالانوار، (مهدی موعود)، ترجمه علی دوانی، ص355.
[170]. حسین طبرسی نوری، نجمالثاقب، تحقیق و ویرایش، صادق برزگر بفرویی، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، ص346.