تلاش
دشمن این است که تعهد ما را به احکام دین کم رنگ و ضعیف سازد. آنها زن و
مرد و جوان و پیر را هدف قرار داده و مىخواهند سنگرهاى فرهنگى و علمى ما
را تصرف کنند و آن را از اسلام و از افتخار مسلمین به گذشته هاى خود تهى
کنند. اینان به اسم ملیت، تمدن، وطن و حمایت از آزادى، تجدّد، دفاع از
حقوق بانوان، روشن فکرى و طرح عناوین فریبنده به معنویت، اسلامیت و ولایت،
حمله مىکنند. همچنین از موج اسلام گرایى در دریاى متلاطم جامعه میلیاردى
و شور و شوق مسلمانان براى بازگشت به مبانى اصیل اسلامى به وحشت افتاده و
در برابر انقلاب عظیم اسلامى از هیچگونه توطئهاى فروگذار نیستند.
جوانان
ما باید در راه عقیده و روش خود ثابت قدم و استوار بوده و دین خدا را یارى
کنند تا آقا و مولاى خود را شاد و مسرور سازند. در برابر این همه کینه،
مکر، سیاستهاى مکارانه، هجوم فرهنگى، افکار الحادى و اسلامزدا، تبلیغات
شوم و قلم به دستهاى مزدور، این جوانان غیرتمند مسلمان هستند که باید از
اسلام، آرمانها و اهداف آن دفاع کنند و توطئه ها را بىاثر سازند. همه
منتظران باید از سنگرهاى اسلام و مرزهاى فکرى و عقیدتى اسلام حفاظت کنند.
اگر
جهاد اکبر و جهاد کبیر جزء وظایف منتظران عصر غیبت است، مشکلاتى را به
همراه خواهد داشت. هم جهاد اکبر این مشکلات را دارد و هم جهاد کبیر. کسى
که مىخواهد خود را بسازد با این مشکلات روبه رو مىشود و کسى که در صدد
ساختن دیگران است، باز با این مشکلات درگیر است، البته منتظران حقیقى در
مسیر ایفاى مسئولیت خویش پایدارى و مقاومت مىکنند. توجه به بعضى از
وظایفى که مىتواند در رشد، بالندگى و پویایى جامعه اسلامى مؤثر باشد
عبارتند از:
شناخت حجت خدا و امام عصر(عج)
اوّلین و مهمترین
وظیفهاى که هر شیعه منتظر بر عهده دارد کسب معرفت از وجود مقدس امام و
حجت زمان خویش است. این موضوع بدان درجه اهمیت دارد که در روایت آمده است:
مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جاهِلَیَّةً؛
هر کسى بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است.
البته مقصود از «معرفت امام» را که در روایتهاى متعدد به آن اشاره شده مىتوان چنین تبین کرد:
بدون
تردید، مقصود از شناختى که امامان ما، که درودها و سلامهاى خداوند
برایشان باد، تحصیل آن را نسبت به امام زمان مان امر فرموده اند، این است
که ما آن حضرت را آنچنانکه هست بشناسیم، به گونهاى که این شناخت سببِ
در امان ماندن ما از شبهه هاى ملحدان و مایه نجات مان از اعمال گمراه
کننده مدعیان دروغین باشد و اینچنین شناختى جز به دو امر حاصل نمىگردد:
اوّل شناختن مشخص امام(عج) به نام و نسب و دوم، شناخت صفات و ویژگىهاى او
و به دست آوردن این دو شناخت از اهم واجبات است.
البته شناخت دوم
مىتواند در زندگى فردى و اجتماعىِ منتظران، منشأ اثر و تحوّل باشد، زیرا
اگر کسى به حقیقت به صفات و ویژگىهاى امام عصر(عج) و نقش و جایگاه آن
حضرت در عالم هستى و فقر و نیاز خود نسبت به او واقف شود، هرگز از یاد و
نام آن حضرت غافل نمىشود. البته شناخت و معرفت حقیقى به آن حضرت جز با
عنایت خداوندى میسور نیست. بنابراین، باید از درگاه الهى توفیق شناخت حجتش
را درخواست کرد.
تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقى
وظیفه مهم شیعه منتظر، تهذیب نفس و آراستگى به اخلاق نیکوست. در روایتى از امام صادق(ع) آمده است:
هر
کس دوست مىدارد از یاران حضرت قائم(عج) باشد باید منتظر باشد و در این
حال، به پرهیزگارى و اخلاق نیکو رفتار نماید، پس چنانچه در این حال بمیرد
و پس از مردنش قائم(عج) به پا خیزد، پاداش او هم چون پاداش کسى خواهد بود
که آن حضرت را درک کرده است، پس کوشش کنید و در انتظار بمانید، گوارا باد
شما را اى گروه مشمول رحمت خداوند.
در توقیع شریفى که از سوى حضرت براى
شیخ مفید صادر شد، اعمال ناشایست و گناهانى که از شیعیان آن حضرت سر
مىزند یکى از اسباب طولانى شدن غیبت و دورى شیعیان از لقاى ایشان شمرده
شده است.
پیوند با مقام ولایت
حفظ و تقویت پیوند قلبى با
امام عصر(عج) و تجدید دایمى عهد و پیمان با آن حضرت از وظایف مهمى است که
شیعیانِ منتظر به عهده دارند. یک شیعه و منتظر واقعى على رغم غیبت ظاهرى
آن حجت الهى هرگز نباید احساس کند که در جامعه رها و بىمسئولیت بوده و
هیچ تکلیفى نسبت به امام و مقتداى خود ندارد. از شیعیان خواسته شده که در
آغاز هر روز و حتى بعد از نمازواجب دعاى عهد بخوانند که نشان از اهمیت
پیوند دایمى شیعیان با مقام عظماى ولایت دارد.
اگر شیعه، در آغاز روز
با حضور قلب و توجه، چنین عهد و پیمانى را با امام(ع) تجدید کند، هرگز تن
به رکود، ذلت، خوارى، ظلم و بىعدالتى نمىدهد، هرگز دچار بحران فرهنگى و
از خود بیگانگى، یأس و نومیدى و انحطاط نخواهد شد. به دلیل اهمیت و اعتبار
دعاى عهد بخشى از آن را نقل مىکنیم:
بار خدایا! من در بامداد این روز
و تمام دوران زندگانىام، عهد و عقد و بیعتى را که از آن حضرت برگردن دارم
با او تجدید مىکنم که هرگز از آن عهد و بیعت برنگردم و بر آن پایدار
بمانم. بار خدایا! مرا از انصار و یاران آن حضرت و مدافعان از حریم مقدس
او و شتابندگان در پى انجام مقاصدش و امتثال کنندگان اوامر و نواهىاش و
حمایت کنندگان از وجود شریفش و سبقت جویان به سوى خواسته اش و شهید شدگان
در رکاب و در حضور حضرتش قرار ده.
کسب آمادگى براى ظهور حجت حق
در
این عصر بر شیعیان لازم است که با مسلح شدن به تجهیزات نظامى روز خود را
براى مقابله با دشمنان قائم(عج) آماده سازند. البته در حال حاضر، به دلیل
وجود حکومتى شیعى و حاکمیت فقیه جامع الشرایط بر سرزمین اسلامى این وظیفه
در درجه اوّل بر عهده حکومت اسلامى است که قواى مسلح کشور را در بالاترین
حدّ آمادگى نظامى قرار دهند تا به فضل خدا در هر لحظه که اراده الهى بر
ظهور منجى عالم بشریت قرار گرفت بتوانند به بهترین نحو در خدمت آن حضرت
باشند.
در خصوص این وظیفه از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
هر یک
از شما باید براى خروج حضرت قائم(عج) سلاحى مهیا کند، هر چند یک تیر شد که
خداى تعالى هرگاه بداند که کسى چنین نیتى دارد امیدوارم عمرش را طولانى
کند تا آن حضرت را درک کند. (و از یاران و همراهانش قرار گیرد.)
در یک جمع بندى کلى این وظایف را مىتوان، به چهار دسته تقسیم کرد:
1. وظایفى که در چهارچوب خواندن صلوات و دعا براى ظهور آن حضرت، دعا براى سلامتى آن امام عزیز و توسل به آن جناب ترسیم مىشوند.
2.
وظایفى که بار عملى بیشترى دارند، مانند دادن صدقه براى سلامتى آن امام،
رفتن به حج و دادن صله و هدیه براى آن حضرت و پرداختن حقوق مالى، از جمله
سهم امام(ع).
3. تکالیفى که بار اعتقادى دارند، مانند معرفت به امام زمان(عج) و استوار کردن اعتقادات بر معیارى صحیح.
4.
وظایفى که علاوه بر استفاده از موارد بالا، بار عملى مهم و اساسى
پیدامىکنند، مانند مبارزه با مدعیان دروغین مهدویت، پیروى از آن بزرگوار،
دفاع در برابر مهاجمان به جامعه اسلامى، تلاش براى آماده کردن زمینه ظهور
از طریق اصلاح امور اجتماع، مانند امر به معروف و نهى از منکر.
محمد دشتى
به انگیزه انتشار کتاب «اماممهدى، علیهالسلام، از ولادت تا ظهور» نوشته سید محمدکاظم قزوینى، ترجمه حسین فریدونى
ظهور
موعود الهى و منجى بشر متضمن دو عنصر اساسى و به هم پیوسته است: زمان
دوران این تحول در رویداد جهانى (آخرالزمان) و وجود شخص منجى و متکفل این
امر عظیم (امام مهدى، علیهالسلام).
«آخرالزمان» اصطلاحى است در
فرهنگ ادیان بزرگ دنیا، به معناى آخرین دوران حیات بشر و قبل از برپایى
قیامت. در فرهنگ اسلامى، آخرالزمان هم دوران نبوت پیامبر اکرم،
صلىاللهعلیهوآله، تا وقوع قیامت را شامل مىشود و هم دوران غیبت و ظهور
مهدى موعود، علیهالسلام، را. در دوران معاصر، عدهاى از مفسران و متفکران
مسلمان از قبیل: مرحوم علامه طباطبایى، استاد شهید مرتضى مطهرى، سید قطب،
محمد رشیدرضا، شهید سید محمدباقر صدر و... با اتکا به آیاتى از قرآن کریم
(اعراف: 138، انبیاء: 105، صافات: 171 و 172) استخلاف انسان در زمین،
فرمانروا شدن نیکوکاران زمین (وراثت صالحان) و پیروزى حق بر باطل را
بهرغم جولان دائمى باطل به عنوان سرنوشت آینده بشر مطرح کردهاند و آیات
و روایات مربوط به تحولات آخرالزمان را بیانگر نوعى فلسفه تاریخ مىدانند
و به اعتقاد ایشان، عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شکوفایى تکامل
اجتماعى و طبیعى نوع انسان، چنین آیندهاى امرى است محتوم که مسلمانان
باید انتظار آن را داشته باشند و نباید منفعل و دلسرد به «حوادث واقعه»
بنگرند، بلکه با حالتى پر نشاط و خواهان صلاح جامعه انسانى و آگاه از تحقق
اهداف تاریخى انتظار، باید سرشار از امید، آمادگى و کوشش در خور این
انتظار مقدس باشند. در چارچوب این برداشت، آخرالزمان قطعه معینى از تاریخ
نوع انسان است که او باید در آن حرکت تکاملى تدریجى خود را تا تحقق وعده
الهى ادامه دهد. (1) در حالیکه در کتب علماى متقدم همچون «کمالالدین»
شیخ صدوق و «کتابالغیبه» شیخ طوسى، رحمةاللهعلیه، چنین تفسیرى از
تاریخ نبوده و تحولات آخرالزمان امرى است غیر عادى که در آخرین بخش از
زندگى نوع انسان واقع مىگردد و به تحولات قبلى جامعه انسانى مربوط
نمىشود. (2)
در نظر متاخران بینا بودن در مورد «نشانههاى
زمان» و ارزیابى رخدادها، در پرتو پیشگوییهاى آخرالزمانى که در جامعه
جریان دارد، ضرورى است . کما اینکه بسیارى از اندیشمندان بر این باورند که
جامعه انسانى اینک در آخرین مرحله غفلت از «ذات» و در اوج تحمل «جوهر
مادى» و «کمیت منطوى در کثرت» قرار دارد، و معتقدند هر چه بشر پیشتر
مىرود; درک جمعى او از خیر و عدل مطلق مفهوم تر و شفافتر مىگردد.
شناخت «آخرالزمان» یا فرجام شناسى (Eschatologie)در ادیان یهود، مسیحیت و زرتشتى نیز حائز اهمیت است.
با
عنایتبه آنچه بیان شد، «آخرالزمان» پایان همه چیز نیست، بلکه ترمیم جهان
است. گویى جهان ناگهان تعادل خود را باز مىیابد و به حالت اولیه باز
مىگردد. همه آشفتگیهاى ممکن اوجش در آخرالزمان است فقط در صورتى آشفتگى
مطلق است که فى نفسه و با دیدى افتراقى ملاحظه شود. ولى چنانچه این بى
نظمیها در قبال نظم کل که سرانجام همگى به آن باز مىگردند، قرار گیرد
جنبه منفى خود را از دست مىدهد و جزو عوامل مقوم و به یک معنى فانى در
مرحله ظهور مىشود.
به تعبیر «رنه گنون» در کتاب «آخرالزمان یا
عصر سیطره کمیت» دوران دجال نهایت ظلم و شر است، ولى امر شر و منحوس
ناپایدار و موقت است - هر چند که نمىتوانست جز آنچه واقعا هست چیز دیگرى
باشد - و فقط جنبه خیر و سعادت که پایایى و قطعیت دارد و به سامان مىرسد،
به قسمى که محال استسرانجام غالب نشود.
نگاهى به دردها و آلام
بشر اندیشمند امروز و غربت او در زوال فطرت پاک آدمى چنین مىنمایاند که
در میان همه خواستههاى ضد و نقیضش، امروز یکى هست که همه در آن مشترکند.
همه اقوام و ملل و رژیمهاى سیاسى یکصدا خواهان «آزادى»اند. آزادى برابر
با حضور ضرورت حقیقت در وجود آدمى. «آزادى»اى که جوهر انسان مختار است و
امکان عروج او را فراهم مىآورد. آزادى رهایى بخش (4) و مقوم اندیشه و
حکمت. رهایى انسانى که مىخواهد خودش باشد، رها از گناه و رها از شرارت.
آزادى اصیل و واقعى که نهفته در اطاعتحق است. از این رو دستیابى به سعادت
به معناى دستیابى به رحمت و عدالتى استکه خداوندآن را مقررکردهاست.
زندگى
در جهانى متعالى است که در آن آدمى به کمال حقیقى و واقعىاش برسد، و از
اندوه و اضطراب پنهان (aneiety) که مىداند نمىتواند امنیتحقیقى را با
سازمان دادن به زندگى شخصى و اجتماعى به دست آورد. وقایع و مقدراتى وجود
دارند که آدمى نمىتواند آنها را در زیر قدرت خود بگیرد. نمىتواند کارهاى
خود را دوام بخشد، زندگىاش زودگذر است و فرجام آن مرگ. هیچگونه امنیت
متاثر از اراده بشر وجود ندارد و دقیقا همین نگرانى اصیل است که باعث
مىشود انسانها با تمام وجود در آرزوى امنیتباشند. (5)
چرا
امروز که فن آورى و توانایى بشر نسبتبه قرون گذشته و دهههاى قبل پیشرفت
چشمگیر و غیر قابل مقایسهاى نموده است و مباحثى همچون دموکراسى، قانون،
حقوق بشر، جامعه مدنى و... بمراتب بیش از گذشته با ابتناى به تحلیلها و
فلسفههاى گوناگون مطرح مىشود، با این همه در غرب پیشرفته و فرهیخته سخن
از هبوط آدمى، ظهور نیست انگارى و بلایا و مصائب جهانى، سر در گمى بى
پایان آدمى در ساختار و دستور زبان و واژههاى کلامى، مجهول انگارى جهان،
پیچیدگى روزافزون شناخت هستى و دور از دسترس شدن تدریجى آن، افزایش مستمر
تراژدى بشرى، حاکمیت روز افزون عقلانیت ابزارى، از دست رفتن آخرین رمق
حیات معنوى جهان و تبدیل شدن انسان به تودهها (Mass) ، عصر غیبتساحت قدس
و فرا رسیدن زمانه شب عالم و... مىشود؟
آیا در نظم کنونى ارباب
و رعیتى مدرن! شوریدگى اندیشه بشرى و تلاطم بى وقفه روان او، در بازار پر
ازدحام مکاتب فلسفى، روانشناسى، مردم شناسى، جامعه شناسى و... و افزایش
سهمگین میل به قدرت و استیلاى بر دیگران و تعارضات و مناقشات بى معنا و...
و نهایتا سرخوردگى از همه چیز، رو به فزونى نیست؟
شاید تصور شود
که مقصود از ظهور حضرت مهدى، علیهالسلام، پایان همه این آلام در طرفة
العین و به یک نگاه و اشاره ایشان است. این البته از توان ایشان به دور
نیست; اما شاید تحقق امر صورت دیگرى نیز داشته باشد. اگر گفته مىشود که
بسیارى از ابواب علم تا کنون گشوده نشده و به دست امام موعود باز خواهد
شد; گشایش این ابواب چه منظرى را پیش روى آدمى مىنهد؟ گسترش «ظهور
ولایت» در سراسر جهان و استقرار یکپارچه و فراگیر آن چه آثار و برکاتى
دارد؟
چه تغییر و تحولى در افکار و اندیشهها و کنشها و واکنشهاى فردى و اجتماعى انسان عصر ظهور پیش خواهد آمد؟
آیا در روزگار «ظهور ولایت» نمىتوانیم شاهد درمان اساسى روان آدمى و اعطاى «آزادى»، «امنیت» و «آرامش» واقعى باشیم؟
آیا
نمىتوان تصور نمود که مغز شیرین «ایمان» و کنه عفن «گناه» برملا
مىگردد و هم او، مفاهیم متعالى «زیبایى»، «زندگى» و حتى «اسلام» را نه
در قالب الفاظى چند، بلکه با غوطهورى در عمق و ذات آنها تبیین مىکند و
شهد «حیات طیبه» را در کام تشنه انسانها فرو مىچکاند و عصر روشنایى را
آغاز کرده، سر در گمى او را پایان بخشیده و آغازگر عصر ظهور ساحت قدس و
تعالى انسان متکى به ایمان - و نه بى اختیار در امواج تودهها و مسیطر بر
عقلانیت ابزارى و نه محکوم آن - خواهد بود؟
درباره حضرت مهدى، علیهالسلام، کتابهاى فراوانى در میان مسلمانان نگاشته شده که در برگیرنده موضوعات ذیلاند:
آیات
و احادیث مربوط به ابعاد مختلف زندگى حضرت، اثبات وجود آن حضرت، بشارات
ادیان، ولادت، غیبت، طول عمر، نواب اربعه، راه یافتگان به حضور ایشان،
توقیعات مبارکه، ضرورت شناخت ایشان، فلسفه مهدویت، ملاحم و فتن، علائم
ظهور، وظایف منتظران، اصحاب و یاران، عصر ظهور، رجعت، ادعیه و نحوه توسل
به آن حضرت، اشعار درباره امام عصر (6) و... اما تردیدى نیست که بیشترین و
دقیقترین سهم به مؤلفان شیعى اختصاص دارد که با اتکا به معارف اهل بیت،
علیهمالسلام، جزئیات بیشترى را درباره این موعود عظیم و دوران ایشان
ارایه مىنماید.
و اما اینک که در مرحله تحولات وسیع و پیچیدهاى
در سراسر جهان در پرتو نهضتى مبتنى بر انتظار شیعى قرار داریم، سنجش وضعیت
و موقعیت، ضرورتهاى دیگرى را نیز ایجاب مىکند. زیرا به تشریح نظرى، جامعه
شناسى و فلسفى موضوع نیازمندیم، هم به صیرورت اعتقاد به مهدویت در میان
ادیان الهى و تذکر بر تحریف و غفلتى که صورت گرفته است و به تعبیر قرآنى،
«یعرفونه کما یعرفون ابنائهم» (7) ، و هم تبیین ضرورت شناخت و بیان
مشخصات دقیق امام، علیهالسلام، و برنامههاى ایشان و بویژه ارایه ترکیبى
از انتظار ظهور با سرنوشتبشر زمان غیبت در فرایند عملکرد اجتماعى امروز.
باید توجه داشت در این جایگاه بسیار مهم و حساس، باید از راه ترکیب
دادهها به نحو صحیح و خردورزانه و با پیراستن آن از خرافات و اوهام و
قشرىگرى، همراه رویکردى عمیق به اصل مظلوم «ولایت» و بویژه درک درست از
«غیبت ولى خدا» و اثرات آن در زندگى فردى و اجتماعى، مجموعهاى را فراهم
آورد که ضمن عرضه مناسب معارف قرآنى و تعالیم و سنت اهل بیت،
علیهمالسلام، ظرافتها و نحوه حفظ ایمان در دوره آخرالزمان و غیبت را نیز
مشهود سازد.
کتاب «امام مهدى، علیهالسلام، از ولادت تا ظهور» با
هدف معرفى این وجود عالیقدر به خامه استوار دانشمند فقید و محقق بزرگوار،
مرحوم سید محمدکاظم قزوینى در 24 فصل به شیوهاى تحقیقى و پر احساس به
عربى نگاشته شده و توسط مترجم محترم آقاى دکتر «حسین فریدونى» به فارسى
برگردانده شده است.
کتاب مزبور که از تبویب مناسبى برخوردار است
مطالب ارزندهاى درباره نام و نسبتحضرت مهدى، علیهالسلام، بشارت به وجود
مقدس ایشان، تولد و نهان زیستى کوتاه مدت و نایبان چهارگانه و
دیدارکنندگان ایشان در آن ایام، یبتبلندمدت و دیدار کنندگان حضرتش در این
ایام، طول عمر و علائم ظهور آن وجود مقدس، متمهدیان، نحوه ظهور و استیلاى
ایشان بر قدرتهاى روزگار ظهور، جامعه عصر ظهور، زمامدارى و پایان عمر
مبارکشان را به خوانندگان ارایه مىنماید.
کتاب با استفاده از
تجربیات کتب قبلى، از منابع ارزنده و دست اولى برخوردار است و به همت ناشر
محترم و ذوق و سلیقه وافر ایشان به نحو آراسته و پاکیزهاى حروف نگارى و
صفحه آرایى شده و با فهرستهاىمتعدد تکمیل گردیدهاست.
از جمله
خصوصیات کتاب و روش مؤلف چنین است که تقریبا اکثر احادیث و اخبار مربوط به
حضرت مهدى، علیهالسلام، را آورده و سپس آنها را تحلیل و بعضا تاویل و
تفسیر مىکند. اما کمتر حدیثى را از حیث رجال سند مورد بررسى قرار مىدهد.
هر چند که اتکا بر اخبار، روش اصلى مؤلف محترم است اما نکته در خور توجه
آن که در همین چارچوب نیز سعى بر ارایه منطقى روایت و یا تاویل عقلانى آن
مىنماید. در بخش «زندگى جامعه در عصر ظهور» مباحثى مطرح شده است (8) که
بعضا از پشتوانه روایى و استدلالى محکم و روشنى برخوردار نیست و بیشتر نظر
مؤلف محترم در قالب اما باید توجه داشت علاوه بر آنکه اعتبار و سندیتبرخى
از این روایات قابل تامل است، به تعبیر برخى بزرگان، بسیارى از
‹رسث/››ح
.تسا هدش نایب ،ملاسلاهیلع ،نامز ماما روهظ میلاع هنیمز رد
تایاور ىخرب رب اکتا اب ىدنچ بلاطم روهظ ىاههناشن لصف رد
ح<>ح )8( شرایط و یا علایم ظهور قطعى نیست و بدایى و تغییر یافتنى
است. زیرا چه بسا، مردم با توجه به این شرایط خود را در زمان امکان ظهور
احساس نکنند در حالیکه توجه مستمر به امام، علیهالسلام، و درخواست ظهور
ایشان به هیچ وجه نباید محدود به شرایط و اوضاع خاص باشد. این امرى است که
تنها به اراده خداى یکتا بستگى دارد و لذا باید تحقق آن را
از
مشیت الهى بى آنکه مانعى در کار باشد، درخواست نمود. از مهمترین مباحث
درباره امام عصر، علیهالسلام، بعد از شناخت آن حضرت، آشنایى با تعهدات و
وظایفى است که در قبال ایشان داریم. این تعهد و عمل به آن در عنوان
«انتظار» خلاصه مىشود و درک و تحلیل عمیق آن، بویژه شناخت دوران غیبت -
که خود ابتلایى بزرگ براى بشر بوده است - براى هر مؤمنى ضرورت دارد. اما
به نظر مىرسد که موضوع اساسى و مهم «انتظار». بیان وظایف مسلمانان در عصر
غیبت از جمله مباحث ناگفته این کتاب است. بر این نکته باید فقدان بحث مهم
«ضرورت شناخت مهدى، علیهالسلام» در اوایل کتاب و موضوع «توقیعات مبارکه
امام» را نیز بیفزاییم.
به هر حال، در مجموع کتاب از روح و
طراوت ویژهاى برخوردار است که قطعا برخاسته از شیفتگى مؤلف و مترجم محترم
به ساحت مقدس امام عصر، علیهالسلام، است. بدین سبب مطالعه کتاب مزبور
براى طالبان معرفت امام غایب، قطعا مفید و سودمند است همانند اثر دیگر
مرحوم سید محمدکاظم قزوینى درباره زندگى حضرت فاطمه زهرا،
سلاماللهعلیها، و شهادت آن بزرگوار به ترجمه همین مترجم محترم قرین
معنویت و عرض ارادت به ساحت قدس صمتخواهد بود.
على کورانى
قبل
از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، کشور ایران در تصور غربیها پایگاهى حیاتى،
آن هم در مرز شوروى و در قلب جهان اسلام به حساب مىآمد و از دیدگاه
مسلمانها کشورى اسلامى و اصیل به شمار مىرفت که «شاه» سر سپرده غرب و
همپیمان اسرائیل بر آن حکومت مىکرد و براى خوش خدمتى به اربابانش، کشورش
را دربست در اختیار و خدمت آنان قرار داده بود.
علاوه بر آنچه که
در تصور دیگران بود، در ذهن یک فرد شیعه مانند من، کشورى بود که در آن
مرقد مطهر امام رضا، علیهالسلام، و حوزه علمیه قم وجود داشت، کشورى داراى
تاریخى اصیل و ریشهدار در تشیع و علما و اندیشمندان شیعه و تالیفات
گرانبها، زمانى که به روایات وارده در خصوص مدح و ستایش ایرانیان بر
مىخوریم و آنها را بررسى مىکنیم، به یکدیگر مىگوییم: این روایات مانند
روایتهایى است که مدح و ستایش و یا مذمت اهل یمن، و یا بنى خزاعه را
مىنماید. از این رو هر روایتى که مدح و ستایش و یا مذمت گروهها و
قبیلهها و بعضى کشورها را در بر دارد، نمىتواند بدون اشکال باشد. گرچه
این روایات صحیح و درست مىباشند، اما مربوط به تاریخ گذشته و احوال مختلف
ملتهاى صدر اسلام و قرنهاى اولیه آن است.
این طرز فکر رایجبین
ما بود، که امت اسلامى در حالتى جاهلانه، فرمانبردار سلطه کفر جهانى و
نوکران اوست، در بین ملتها هیچ یک بر دیگرى برترى ندارد و چه بسا همین
ایرانیان مورد بحث، بدتر از سایر ملتها بودهاند، به دلیل اینکه آنان
طرفداران تمدنى کفر آمیز و برترى جوییهاى ملى و نژادى بودهاند که سر
سپردگانى چون شاه و اربابان غربىاش براى ایجاد چنین تز و طرز فکرى و
تربیت مردم ایران، بر همین روش پافشارى مىکردند.
... تا اینکه
پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، مسلمانان را در سطح جهان غافلگیر کرد و
قلبهاى غمگین آنان را چنان از خوشحالى و شادى سرشار نمود که در قرنهاى
گذشته بىسابقه بود، بلکه بالاتر، آنان تصور چنین پیروزى را نداشتند. این
سرور و خوشحالى همه کشورها و ملتهاى مسلمان را در بر گرفت، از جمله مظاهر
خوشحالى مردم، این بود که همهجا صحبت از فضل و برترى ایرانیان و طرفداران
سلمان فارسى بود، بطور مثال، یکى از صدها عنوانى که در غرب و شرق جهان
اسلام منتشر و پخش شد، عنوان و تیتر مجله تونسى «شناخت» بود که در آن
آمده بود: «پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، ایرانیان را جهت رهبرى امت اسلامى
برمىگزیند» این نوشتهها، خاطرات ما را درباره ایرانیان تجدید کرد و
دریافتیم روایاتى که از پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، درباره آنان وارد شده
است تنها مربوط به تاریخ گذشته آنها نبوده، بلکه ارتباط به آینده نیز
دارد...
ما با مراجعه به منابع و تفسیر و بررسى روایات مربوط به
ایرانیان، به این نتیجه رسیدیم که این روایات و اخبار بیش از آنکه مربوط
به گذشته باشد، مربوط به آینده است و جالب اینکه اینگونه روایات در منابع
حدیث اهل سنتبیشتر از شیعه وجود دارد.
چه مىتوان کرد، زمانى که
در روایات مربوط به حضرت مهدى، علیهالسلام، و زمینه سازى حکومت آن
بزرگوار، ایرانیان و یمنیها داراى سهم بسزایى بوده و کسانى هستند که به
مقام ایجاد زمینه مناسب براى ظهور آن حضرت و شرکت در نهضت وى نائل
مىشوند... و همچنین افراد شایستهاى از مصر و مؤمنانى حقیقى از شام و
گروههایى از عراق... نیز از این فیض بهرهمند مىشوند و همینطور سایر
دوستداران آن حضرت که در گوشه و کنار جهان اسلام پراکنده هستند، از این
موهبتبرخوردار مىشوند، بلکه آنان از یاران ویژه و وزرا و مشاورین آن
حضرت، ارواحنافداه، مىباشند.
ما اینک، روایاتى را که پیرامون ایرانیان بطور عموم وارد شده است مورد بررسى قرار داده و سپس به نقش آنان در زمان ظهور مىپردازیم
آیات و اخبار در ستایش ایرانیان
روایاتى که درباره ایرانیان پیرامون آیاتى که تفسیر به ایرانیان شده وارد گردیده است، تحت این نه عنوان است:
الف.
طرفداران سلمان فارسى ب. اهل مشرق زمینج. اهل خراسان د. یاران درفشهاى
سیاه ه. فارسیان و. سرخ رویان ز. فرزندان سرخرویان ح. اهل قلم ط. اهل
طالقان.
البته خواهید دید که غالبا مراد از این عناوین یکى است، اخبار دیگرى نیز وجود دارد که با عبارتهاى دیگرى از آنان یاد کرده است.
1.
در تفسیر قول خداى سبحان: «ها انتم هولاء تدعون لتنفقوا فى سبیلالله
فمنکم من یبخل و من یبخل فانما یبخل عن نفسه والله الغنى وانتمالفقراء و
ان تتولوا بستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا امثالکم». (1)
اینک
شما کسانى هستید که فراخوانده مىشوید تا در راه خدا انفاق کنید، برخى از
شما در انفاق بخل مىورزد و کسى که بخل مىکند و خداوند بىنیاز است و شما
نیازمندید و اگر روگردان شوید خداوند گروهى را غیر از شما جایگزینتان
مىنماید و آنان مثل شما نیستند.
صاحب کشاف نقل کرده که از
پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، درباره کلمه «قوم» که در آیه شریفه آمده
استسؤال شد. سلمان فارسى نزدیک پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، نشسته بود آن
حضرت با دست مبارک خود به ران پاى سلمان زد و فرمود:
«به خدایى که جان من در دست و قدرت اوست، اگر ایمان به کهکشانها بستگى داشته باشد مردانى از فارس به آن دست مىیابند.» (2)
به نقل صاحب «مجمعالبیان» از امام باقر، علیهالسلام، روایتشده که فرمود:
«اى اعراب، اگر روى برگردانید، خداوند گروه دیگرى را جایگزین شمامىگرداند یعنى ایرانیان»
و
صاحب «المیزان» آورده که «درالمنثور» روایتى را عبدالرزاق و عبد بن حمید
و ترمذى و ابن جریر و ابن ابى حاتم و طبرانى در کتاب «اوسط» و بیهقى در
کتاب «دلائل»... از ابوهریره نقل کرده است که وى گفت: پیامبر،
صلىاللهعلیهوآله، این آیه را «و ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم، ثم لا
یکونوا امثالکم» قرائت فرمود، عرض کردند یا رسولالله! اینها چه کسانى
هستند که اگر ما رویگردان شویم جایگزین ما مىشوند؟ پیامبر اسلام،
صلىاللهعلیهوآله، با دست مبارک به شانه سلمان فارسى زد و سپس فرمود:
«او
و طرفداران او، به خدایى که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگى به
کهکشانها داشته باشد مردانى از فارس (ایرانیان) به آن دست مىیابند.» (3)
مانند این روایتبه طرق دیگرى از ابوهریره و همچنین از ابن مردویه از جابر بن عبدالله نقل شده است.
در این روایت دو معنا که همه بر آن اتفاق دارند، وجود دارد که عبارتند از:
1. ایرانیان (فرس) خط و جناح دومى بعد از اعراب، براى بهدوش کشیدن پرچم اسلام مىباشند.
2. آنان به ایمان دست مىیابند هرچند از آنان دور و دسترسى به آن دشوار باشد.
چنانکه در همین روایتسه مطلب قابل بحث است:
اولا:
اینکه خداوند متعال اعراب را تهدید به جایگزینى ایرانیان نموده است، آیا
مخصوص زمان نزول آیه در زمان پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، است و یا اینکه
مربوط به همه نسلهاست، بگونهاى که داراى این معنى باشد: اگر شما (اعراب)
از اسلام رویگردان شوید در هر نسلى که باشد ایرانیان (فرس) را جایگزین شما
مىگرداند؟
ظاهر معنى این است که به حکم قاعده «مورد، مخصص
نمىباشد» این نکته در همه نسلهاى بعدى نیز استمرار دارد و آیات مبارکه
قرآن در هر طبقه و نسلى، نقش خورشید و ماه را دارند (یعنى در نورافشانى
یکساناند) چه اینکه این مطلب در روایات آمده و مفسران نیز بر آن اتفاق
نظر دارند.
ثانیا: حدیثشریف مىگوید مردانى از فارس به ایمان
دستخواهند یافت نه همه آنان، بدیهى است که این خود، ستایشى است نسبتبه
افراد نابغهاى از بین آنها نه جمیع آنها.
اما ظاهر آیه شریف و
روایت این است که هر دو، بطور عام ستایش از «فرس» مىنمایند، چون در میان
آنان کسانى هستند که به درجه دستیابى به ایمان و یا علم مىرسند. بویژه با
ملاحظه اینکه صحبت از گروهى است که بعد از اعراب حامل آیین اسلام هستند،
بنابراین مدح و ستایشى که براى آنان به شمار آمده بدین جهت است که آنها
زمینه مناسبى براى به وجود آمدن نوابغ خود مىباشند و از آنان اطاعت و
پیروى مىکنند.
ثالثا: آیا تاکنون رویگردانى اعراب از اسلام و جایگزین شدن «فرس» به جاى آنان صورت گرفته استیا خیر؟
جواب:
بر اهل دانش و علم، پوشیده نیست که مسلمانان امروز، اعم از عرب و غیر عرب
از اسلام واقعى اعراض نموده و رویگردان شدهاند. بدینترتیب متاسفانه فعل
شرط، در آیه شریفه « ان تتولوا; اگر رویگردان شوید» تحقق یافته و تنها
جواب شرط، یعنى جایگزین شدن فرس به جاى آنان باقى مانده است، در این زمینه
هم با دقتى منصفانه مىتوان گفت که وعده الهى، در آستانه تحقق است.
بلکه،
روایتبعدى که در تفسیر «نورالثقلین» آمده است دلالت دارد که این
جایگزینى، در زمان بنىامیه حاصل شده است، چون زمانى که عربها متوجه مراکز
و مناصب و مالاندوزى شدند، فرس (ایرانیان) به کسب علوم اسلامى روى آورده
و از آنان سبقت گرفتند. از امام صادق، علیهالسلام، منقول است که فرمود:
«قد والله ابدل خیرا منهم، الموالى».
سوگند به خدا که بهتر از آنها را جایگزین فرمود، یعنى عجم را.
گرچه
تعبیر به «موالى» در آن روز شامل غیر فرس (ایرانیان) یعنى ترکان و رومیها
که اسلام آورده بودند نیز مىشده است، اما آنچه مسلم است «فرس» به عنوان
مرکز ثقل، اکثریت آنان را تشکیل مىدادهاند. بویژه با توجه به شناخت امام
صادق، علیهالسلام، نسبتبه تفسیرى که پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، از آیه
شریفه درباره «فرس» فرموده است.
2. در تفسیر گفته خداى سبحان:
«هو
الذى بعث فىالامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم
الکتاب والحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین× و اخرین منهم لما یلحقوا
بهم و هوالعزیز الحکیم». (4)
اوستآنکه برانگیختدر بین درس
نخواندهها رسولى را از خودشان که آیات خدا را بر آنان مىخواند و آنان را
پاک مىسازد و کتاب و حکمتشان مىآموزد اگر چه قبلا در گمراهى آشکارى
بودند و افراد دیگرى از ایشان که به آنان نپیوستهاند و اوستخداى عزیز و
حکیم.
مسلم، در صحیح خود از ابوهریره روایت کرده که گفت: «ما
حضور پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، بودیم که سوره مبارکه جمعه نازل شد و
حضرت آن را تلاوت فرمود تا رسید به آیه «و آخرین منهم لما یلحقوابهم»
مردى از او سؤال کرد، یا رسولالله! اینان چه کسانى هستند که هنوز به ما
نپیوستهاند؟ حضرت پاسخ نفرمود: ابوهریره گفت: سلمان فارسى نیز در بین ما
بود پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، دست مبارکشان را بر سر سلمان نهاد و
فرمود: به خدایى که جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگى به کهکشانها
داشته باشد مردانى از اینها (طرفداران سلمان) به آن دستخواهند یافت».
در
تفسیر على بن ابراهیم، ذیل آیه «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم» آمده است
که: «و افراد دیگرى که به آنها نپیوستهاند» یعنى کسانى که بعد از آنان
اسلام آوردهاند. و صاحب «مجمعالبیان» آورده است: آنان همه افراد بعد از
اصحاب هستند تا روز قیامت، سپس گفته است که آنان عجمها و کسانى که به لغت
عربى حرف نمىزنند مىباشند چون پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، به سوى هرکسى
که وى را مشاهده کرده و کسانى که بعدا مىآیند، اعم از عرب و عجم
برانگیخته و مبعوث شده استبه نقل از سعید بن جبیر و نیز امام باقر،
علیهالسلام.
مطلق بودن کلمه «و آخرین منهم» اقتضا دارد که شامل
همه طبقات و نسبهاى بعدى از زمان پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، از عرب و
غیرعرب شود، اما با مقایسه کلمه «امیین» و «آخرین» بهتر است که بگوییم
مراد از «امیین» اعراب و از «آخرین» افرادى از غیرعرب که اسلام مىآورند
مىباشد، چنانکه بعضى روایات اهلبیت، علیهمالسلام، گویاى این مطلب است و
صاحب «کشاف» نیز همین مبنا را پذیرفته است.
بنابراین، پیامبر،
صلىاللهعلیهوآله، که آیه شریف را به «فرس» تفسیر نموده است، در حقیقت
منطبق بر مصداق مهمى براى کلمه «آخرین» و یا مهمترین مصداق، از بین
مصادیق آن مىباشد، گرچه صرف تطبیق، باعث فضل و برترى بیشتر نمىگردد، اما
چون پیامبر، صلىاللهعلیهوآله، آنان را ستوده به اینکه آنان به ایمان و
علم و یا اسلام هر چند دور و مشکل باشند نائل خواهند شد و از طرفى رسول
خدا، صلىاللهعلیهوآله، در تفسیر هر دو آیه عمدا، عین گفته خود را تکرار
مىکنند و زدن آن حضرت بر شانه سلمان فارسى، دلیل روشنى بر این مدعى است.
بسم الله الرحمن الرحیم
همانا ما کوثر را به تو اعطا کردیم پس برای پرودگارت نماز بخوان وقربانی کن . سوره مبارکه کوثر آیه 2-1
خداوند از خشم فاطمه خشمگین و به سبب خشنودی او خشنود می شود، فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده است آن کس که با او دوستی ورزد با من دوستی ورزیده است. فاطمه قلب و روح من است، فاطمه بانوی زنان دو جهان است. پیامبر اکرم (ص)
حضرت فاطمه زهرا (س) روز بیستم جمادی الثانی سال پنجم بعثت ، در مکه بدنیا آمد ، ایشان وارث صفات بارز مادر گرامیشان خدیجه بود . در بخشش و بلند نظری وحسن تربیت وارث مادر بزرگوارش ودر سجایای ملکوتی وارث پدر بزرگوارش بود.
*فاطمه (س) در نگاه حضرت مهدی (س)
حضرت مهدی (عج ) که جهان را با ظهور و احکام نورانی خود متحول می کند و عدالت را در تمام زمین حاکم می گرداند فرموده اند که : دختر رسول خدا برای من سرمشق و الگوی نیکویی است . حضرت مهدی (عج ) حضرت فاطمه زهرا را الگو و اسوه خود در رفتار و برنامه حکومتی خود می داند .
فاطمه (س) در اندیشه امام خمینی رحمه الله علیه
حضرت امام خمینی (ره) از فرزندان حضرت زهرا(س) است و در مکتب او پرورش یافته و عمر شریف خویش را در اهداف والای اسلام واهل بیت(ع) سپری نموده است. هم زمانی میلاد امام خمینی و میلاد فاطمه زهرا(س) بر اهمیت این مناسبت، دو چندان، افزوده است. حضرت امام در برخی از پیام ها و سخنرانی های خود به ترسیم و توصیف شخصیت جاودانه فاطمه زهرا(س) پرداخته اند، اما به این نکته نیز باید توجه داشت که آنچه بیان کرده اند تنها اشاره به بخشی از فضایل بی پایان و وصف ناشدنی زهرای مرضیه(س) است، که تبیین همه آن، اصولا از قدرت بشر خارج است.
اینک سخنان حضرت امام را تحت عناوینی چند ، به شما خواننده گرامی تقدیم می داریم:
1 - فاطمه)س) مایه افتخار
دردنیایی که درآن زندگی می کنیم، از گذشته تا حال، انسان ها برحسب دیدگاه خود از جهان و انسان و زندگی، به اشیاء یا اشخاصی افتخار می کرده اند و آنها را مایه فخر و مباهات خود دانسته اند، اما حضرت امام، فاطمه زهرا( س) را مایه افتخار می دانند.
الف( افتخار جهان هستی
روز پر افتخار ولادت زنی است که از معجزات تاریخ و افتخارات عالم وجود است.
"زنی که عالم به او افتخار دارد."
ب) افتخار خاندان وحی
"زنی که افتخار خاندان وحی، و چون خورشیدی بر تارک اسلام می درخشد."
"تاریخ اسلام گواه احترامات بی حد رسول خدا(ص) به این مولود شریف است."
ج) افتخار پیروان او
"برای زن ها کمال افتخار است که روزتولد حضرت صدیقه را روز زن قرار داده اند، افتخار است و مسؤولیت."
-2فاطمه (س) تجلی کمال است.
" تمام هویت انسانی در او جلوه گر است. "
" تمام ابعادی که برای زن و برای یک انسان متصور است در فاطمه زهرا(س) جلوه کرده و بوده است. "
"یک انسان به تمام معنی انسان، تمام نسخه انسانیت ، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان، ... تمام حیثیت زن، تمام شخصیت زن ، فردا[ روز میلاد] موجود شد."
"تمام هویت های کمالی که در انسان متصور است و در زن تصور دارد، تمام، در این زن است."
-3 مقامات معنوی حضرت زهرا(س(
الف) " نور او قبل از خلقت بشر آفریده شده است."
"اصولاً رسول اکرم(ص) و ائمه) علیهم السلام) طبق روایاتی که داریم قبل از این عالم ، انواری بوده اند در ظل عرش... و مقاماتی دارند الی ماشاءالله... چنانکه به حسب روایات این مقامات معنوی برای حضرت زهرا(س) هم هست.
ب) موجودی ملکوتی و جبروتی
"او [ فاطمه زهرا] موجود ملکوتی است که در عالم انسان ظاهر شده است، بلکه موجود الهی جبروتی در صورت یک زن ظاهر شد است."
" معنویات، جلوه های ملکوتی، جلوه های الهی، جلوه های جبروتی، جلوه های ملکی و ناسوتی همه در این موجود است."
ج) مجمع اوصاف انبیاء(ع)
"فردا [ روز ولادت فاطمه زهرا[ همچون زنی متولد می شود که تمام خاصه های انبیاء در اوست."
د) تسبیحات فاطمه زهرا بهترین تعقیبات نماز
"و ازجمله تعقیبات شریفه، تسبیحات صدیقه طاهره (س) است که رسول خدا(ص) ، آن را به فاطمه (س) عطا فرمود. از حضرت صادق (ع) مرویست که این تسبیحات در هر روز، در تعقیبات هر نمازی پیش من محبوب تر است ازهزار رکعت نماز در هر روز.
و) مراوده با جبرئیل، بالاترین فضیلت زهرا(س)
"من راجع به حضرت صدیقه (س) خودم را قاصر می دانم ذکری بکنم، فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده و آن روایت این است که حضرت صادق (ع) می فرماید:
فاطمه (س) بعد از پدرش 75 روز زنده بودند، در این دنیا بودند و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد و مسائلی از آینده نقل می کرد.
ظاهر روایت این است که در این 75 روز ، مراوده ای بوده است یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طبقه اول از انبیاء عظام درباره کسی اینطور وارد شده باشد... مساله آمدن جبرئیل برای کسی یک مسأله ساده نیست ، خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید و امکان دارد بیاید، این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل می خواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است، چه ما قائل بشویم به این که قضیه ی تنزل جبرئیل ، به واسطه روح اعظم خود این ولی است یا پیغمبر است، او تنزیل می دهد او را و وارد می کند تا مرتبه پایین، یا بگوییم که خیر، حق تعالی او را مأمور می کند که برو و این مسایل را بگو... تا تناسب مابین روح این کسی که جبرئیل می آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد، امکان ندارد این معنا، و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیاء درجه اول بوده است مثل رسول خدا و موسی و عیسی و ابراهیم و امثال اینها، بین همه کس نبوده است... در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند، با این که آنها هم فضایل بزرگی است، این فضیلت را من بالاتر از همه می دانم... و این از فضایلی است که مختص حضرت صدیقه (س) است. "
سخنانی گوهربار در مورد مادر:
بهشت زیر قدمهای مادران است . پیامبر اکرم «ص»
حق مادرت بر تو این است که بدانی او تو را در جایی حمل کرده است که هیچ کس حمل نمی کند و از میوه دلش آن به تو داد که هیچ کس به دیگری نمی دهد . امام سجاد «ع»
خداوند به سپاسگزاری از خود پدر و مادر فرمان داده است از پدر و مادرش سپاس گزاری نکند ، خداوند را سپاس نگفته است . امام رضا «ع»
ما به انسان سفارش کردیم که به پدر ومادرش نیکی کند ، مادرش او را با رنج حمل کرد وبا رنج بر زمین نهاد . سوره مبارکه احقاف ، آیه 15
*برگرفته از سایت www.aviny.com