خدایا!
در این شب دیجور( سیاه و تاریک) و در این وادی ظلمات، بر فراز این صخره های دهشتناک، پرتوی از نور طاعتت را بر اندیشه پاهای خسته ما بتابان و ما را در لغزشهای سنگین معصیت دست بگیر. و در مسیر نسیم هایی که از بهشتت وزیدن می گیرد قرار ده و ابرهای تیره شک و تردید را که بر فراز آسمان دلمان حجاب خورشید تو گشته اند به باران یقین بدل کن و بر جگر سوخته ما ببار.
اللهم الهمنا طاعتک و جنبنا معصیتک و یسرلنا بلوغ ما نتمنی من ابتغاء رضوانک واحللنا بحبوحة جنانک و اقشع عن بصائرنا سحاب الارتیاب واکشف عن قلوبنا اغشیة المریة والحجاب و ازهق الباطل عن ضمائرنا و اثبت الحق فی سرائرنا فان الشکوک والظنون لواقح الفتن و مکدره لصفو المنایح المنن.
خدایا!
زنگارهای باطل را از آئینه نهادهای حق نمای ما محو کن تا تصویر حق به تمامی و بی شبهه بر سرائر ما منعکس گردد.
خدایا!
و جویبار زلال دلهای ما را از خزه های تردید، آنسان بشوی که ماه چهره تو آن چنان که هست بر دلهای ما پدیدار گردد.
خدایا!
ابرهای شک و گمان بار فتنه دارند و بی گمان خورشید بخششهای تو را مانع می شوند.
اللهم احملنا فی سفن نجاتک و متعنا بلذیذ مناجاتک و اوردنا حیاض حبک و أذقنا حلاوة ودک و قربک واجعل جهادنا فیک وهمنا فی طاعتک واخلص نیاتنا فی معاملتک فانا بک و لک ولا وسیلة لنا الیک الا انت...
خدایا!
در این گرداب سهمگین خروشنده و در این طوفان بی محابا وزنده، ما غریقان بیچاره و الم آکنده را در کشتی نجات خویش سوار کن و به جبران آب تلخ و شور فتنه ها از آب گوارا و شیرین مناجات خود به ما بچشان و ما را به دریای مواج مهرت بکشان.
خدایا!
ما را از شهد گلهای نزدیکیت نصیب فرما و روی ما را در تلاش به سوی خویش گردان.
ما را آنچنان خلوصی عنایت فرما که در همه لحظات جز تو نبینیم و جز به تو نیندیشیم و جز از تو نهراسیم و رو، جز به سوی تو نیفکنیم و جز مهر تو در دل نگیریم و جز در آتش عشق تو نسوزیم، که ما از آن توایم، با توایم و ما را جز تو وسیلتی به تو نیست.
الهی اجعلنی من المصطفین الاخیار و الحقنی بالصالحین الابرار السابقین الی المکرمات، المسارعین الی الخیرات العاملین للباقیات الصالحات الساعین الی رفیع الدرجات انک علی کل شئ قدیر و بالاجابة جدیر برحمتک یا ارحم الراحمین.
"زیباترین روح پرستنده"، ترجمه، "زین العابدین" است. نشان می دهد که اصطلاحات، کلمات و حتی صفاتی که ما برای بیان مفاهیم، معانی، عقاید و حتی شخصیت های بزرگ مذهبمان به کار می بریم، در تلقی امروز به گونه ای است و در تلقی نخستین اش به گونه ای دیگر. زیرا ما گاه صفات و اسامی و یا مناقبی را که در کتب قدیم و اصلیمان وجود ندارد، بنا به سلیقه ی فعلی خودمان، برای پیشوایانمان به کار می بریم و این امر حاکی از آن است که بینش امروز ما تا چه حد با بینش نخستین تشیع و اسلام اختلاف دارد.
ادامه مطلب ...چهارمین اخترفروزان آسمان امامت و ولایت، حضرت علی بن الحسین علیه السلام معروف به سجاد، نمادی از کمالات و ارزش های انسانی، زینت بندگان پاک سیرت و پیام آور کربلا بود. ابرمردی که شاهد تلخ ترین حوادث روزگار بود، ولی چون کوهی استوار در برابر همه توفان های بلا و دشواری ها ایستادگی و در جبهه های گوناگون با آنها مبارزه کرد. امام معصومی که هدایتگری های خویش را در عصر خفقان و سیاهی، در قالب دعا و مناجات با خدا به امت اسلامی ارزانی داشت و توانست در سایه سار دانش خود، بزرگان و اندیشمندانی گران قدر را در دامان خود بپروراند.
پری چهرگان آسمانی در میلاد نور، زیارتگر سرای حسینی گردیدند تا نغمه خوان سروش هدایت و تهنیت گوی مولودی باشند که طلایه دار نور و سرسلسله آفتاب بود. مولودی پاک که بر پیشانی بلندش، مُهر بندگی حق نقش بسته بود. در دامان پرمهر سالار شهیدان، نغمه حیات سر داد تا پدر برای او نامی نیکو گزیند و حسین بن علی علیه السلام که در عشق به پدر، عاشقی شیفته و شیدایی دل سوخته بود، فرزند پاکش را به یُمن شمیم دل انگیز و روح افزای امیرمؤمنان علی علیه السلام ، بدین نام نهاد تا احیاگر خاطرات خوب پدر و مهربانی های زلال او باشد.
پس از شهادت امام حسین علیه السلام ، امامت و جانشینی آن حضرت به فرزندش حضرت سجاد علیه السلام رسید. در تاریخ آمده است که وقتی امام حسین علیه السلام راهی عراق بود، نوشته ها و وصیت نامه ای را به عنوان امانت به اُمّ سَلَمه، یکی از همسران والامقام پیامبراعظم صلی الله علیه و آله وسلم سپرد و فرمود: «هر که اینها را از تو بخواهد، امامت، شایسته اوست.» وقتی حضرت سجاد علیه السلام به مدینه بازگشت، آنها را از ام سلمه طلبید.
امام سجاد علیه السلام ، زینت عابدان و پیشوای بندگان پاک خداوند است. ابن عباس در این باره از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت می کند که فرمود: «هرگاه روز قیامت شود، ندا دهنده ای در میان جمع اهل محشر ندا می دهد که مایه زینت عابدان کجاست. در آن هنگام، فرزندم، علی بن الحسین با کمال سرفرازی و سربلندی در محشر ظاهر می شود و میان صفوف حرکت می کند».
امام سجاد علیه السلام در مورد فضیلت دانش اندوزی می فرماید: «اگر مردم می دانستند دانش آموزی چه فایده ای دارد، دنبال آن می رفتند؛ اگرچه در راه آن خون دل بریزند و به گرداب ها فرو افتند. به راستی که خدای تعالی به دانیال نبی وحی کرد مبغوض ترین بندگانم نزد من، آن نادانی است که حق اهل دانش را سبک شمارد و از آنان پیروی نکند و دوست ترین بندگانم نزد من، کسی است که از دانایان پیروی می کند».
امام سجاد علیه السلام چنان جلال و شکوهی داشت که حتی دشمنان حضرت نیز در برابر هیبت ایشان سر تعظیم فرود می آوردند. برای نمونه، مسلم بن عَقَبه، از ستمگران روزگار که به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام با حضرت رو به رو شده بود، به محض دیدن امام، بی اختیار به تکریمش پرداخت و او را با احترام در کنار خود نشاند و پس از تکریم و تعظیم، آن حضرت را به خانه اش برگرداند. هنگامی که از او علت این کار را پرسیدند، پاسخ داد: شکوه و هیبت او مرا فرا گرفت. او که ابتدا قصد کشتن امام را داشت، بی اختیار به امام عرض کرد که هر حاجتی داری، بگوی. امام برای خود حاجتی نخواست، ولی برای عده ای طلب بخشش کرد و آنها را از مرگ نجات داد.
مردم در محضر امام سجاد علیه السلام تحت تأثیر هیبت و شکوه ایشان، یارای هرزه گویی و بیهوده گویی نداشتند، بلکه سکوتی همراه با ادب بر محلس امام حاکم بود. فَرَزْدَقِ شاعر، در وصف مجلس آن حضرت می گوید: «چشم ها از شدت حیا به زیر بود. هیچ کس سخن نمی گفت مگر آن گاه که او لب به تبسّم می گشود و در چنین وضع و حال، با فقیران و تهی دستان می نشست و غذا می خورد و آنها را به خانه خود دعوت می کرد و با ایشان مأنوس می شد».
امام سجاد علیه السلام به منظور نشر معارف والای دینی و احیای سیره پیامبر گرامی اسلام و امامان پیش از خود، تلاش های گسترده ای کرد. آن حضرت در مدت 34 سال امامت خود، افراد فراوانی را تربیت کرد. در رأس این افراد، فرزند ارجمند ایشان، امام محمدباقر علیه السلام بود که وظیفه امامت را پس از آن بزرگوار به عهده گرفت. ایشان سنگ بنای دانشگاه اهل بیت را گذاشت و فقه گسترده شیعه را تدوین کرد. فرزندان دیگر حضرت، عبداللّه، عمر و حسین، از عالمان، فقیهان و راویان حدیث بودند و به عبادت و درست کاری شهرت داشتند.
یکی از شاگردان امام سجاد علیه السلام ، سعیدبن جُبیر است که به دلیل محبت اهل بیت علیهم السلام به دست حجاج بن یوسف ثقفی، حاکم ستمگر آن زمان به شهادت رسید. از امام جعفرصادق علیه السلام درباره سعید چنین نقل شده است: «سعید بن جبیر همیشه با علی بن حسین علیه السلام همراه بود و امام او را مدح و ثنا می گفت.» او از بزرگ ترین دانشمندان زمان خود به شمار می آمد که در علوم تفسیر و فقه، سرآمد همگان بود.
ثابت بن دینار که نزد ما به أبوحمزه ثُمالی مشهور است، از شاگردان برجسته چهار امام، یعنی امام سجاد علیه السلام ، امام باقر علیه السلام ، امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام شمرده می شود. امام رضا علیه السلام در مورد فضیلت ابوحزمه می فرماید: «أبوحمزه ثمالی در زمان خودش همچون لقمان بود.» از أبوحمزه، کتاب تفسیر قرآن، کتاب النوادر، رساله حقوق و نیز دعای أبوحمزه ثمالی به یادگار مانده است.
اَبان بن تغلب ریاح، یکی از بزرگان اصحاب امام زین العابدین علیه السلام به شمار می رود. او مردی والامقام و صاحب منزلت و شوکت علمی بود. ابان، مجتهدی توانا در علوم قرآنی، فقه، حدیث و ادبیّات عرب به شمار می رفت. او فیض خدمت چند امام معصوم را داشته و از امام سجاد علیه السلام ، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایت نقل کرده است. حضرت امام محمدباقر علیه السلام به او فرمود: «ای ابان! در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده. من دوست دارم مثل تو در میان یارانم دیده شود.» نیز هنگامی که خبر مرگ أبان بن تغلب را به امام صادق علیه السلام دادند، فرمود: «به خدا سوگند، مرگ أبان، قلبم را به درد آورد».
رساله حقوق، سخنان والای امام سجاد علیه السلام به ابوحمزه ثمالی است. حضرت در این رساله، با دقت در رفتار آدمی و بررسی تمامی جنبه های زندگی او، روابط انسان را با آفریدگار، خویشتن، خانواده، جامعه، حکومت، معلم و دیگر کسان در نظرگرفته و آن گاه حقوق و واجباتی برای او مقرّر فرموده است. حضرت، آدمی را مسئول رعایت و پاسداری از این حقوق می داند تا بدان وسیله، بنیاد جامعه اسلامی به تمام و کمال ایجاد شود و عدالت اجتماعی و تکامل و پیشرفت اجتماعی بر جامعه سایه افکند.
امام سجاد علیه السلام ، رساله حقوق خود را با معرفی حق خداوند متعالی که بر تمامی حقوق برتری دارد، آغاز می کند و می فرماید: «اما حق خداوند آن است که او را بپرستی و چیزی را شریک او قرار ندهی و اگر از روی اخلاص چنین کنی، خدا بر خود مقرر کرده است که کار دنیا و آخرت تو را به عهده گیرد و آنچه از آن بخواهی، برایت نگه دارد».
.
دو ماه از دو افق در دو شب تجلّی کرد
یکی شهنشه دوران، یکی امیر سپاهش
دو گوهر از دو صدف از دو بحر گشت نمایان
یکی چراغ هدایت، یکی معین و گواهش
یکی حسین و یکی ناصر حسین، ابوالفضل
که جان خویش به کربلا بداد به راهش
روشنگر آفتاب،عباس آمد
تفسیر زلال آب،عباس آمد
خیزید،گل آرید و گل افشانید
*****
امشب شب میلاد علمدار حسین است
میلاد علمدار وفادار حسین است
گر بود علی محرم اسرار محمد
عباس علی محرم اسرار حسین است
******
مرید عشقم الهی که یارم داند قابل مرا
گدای اویم مبادا براند ابوفاضل مرا
******
عطری که کسی ندیده و نشنیده
امشب به حریم احمدی پیچیده
ذرات اگر به شوق و شور آمده اندخورشید شفاعت ز افق تابیده
*******
فرزند دلیر حیدر آمد
عباس امیر لشکر آمد
می خواست نشان دهد ادب را
یک روز پی از برادر آمد
*******
آلاله نو دمیده چیدن دارد
آواز فرشتگان شنیدن دارد
میلاد حسین است و ابوالفضل و علی
یک ماه و دو آفتاب دیدن دارد
زیرا که گل بوتراب،عباس آمد
سالها از شهادت جانگداز دختر پیامبر، حضرت زهرا(علیهاالسلام) میگذشت. حضرت علی (علیهالسلام) پس از فاطمه با امامه (دخترزاده پیامبر اکرم) ازدواج کرده بود. اما با گذشت بیش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم فراق زهرا در دل علی(علیهالسلام) بود.
برای خاندان پیامبر، سرنوشتی شگفت رقم زده شده بود. بنیهاشم، در اوج عزّت و بزرگواری، مظلومانه میزیستند. وقتی علی(علیهالسلام) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل» را که در علم نسبشناسی وارد بود و قبایل و تیرههای گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب میشناخت طلبید. از عقیل خواست که: برایم همسری پیدا کن شایسته و از قبیلهای که اجدادش از شجاعان و دلیرمردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تکسوار و رشید.
پس از مدتی، عقیل زنی از طایفه کلاب را خدمت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) معرفی کرد که آن ویژگیها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند. از طرف مادر نیز دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمة کلابیّه میگفتند و بعدها به «امّالبنین» شهرت یافت، یعنی مادرِ پسران، چهار پسری که به دنیا آورد و عبّاس یکی از آنان بود.
عقیل برای خواستگاری او نزد پدرش رفت. وی از این موضوع استقبال کرد و با کمال افتخار، پاسخ آری گفت. حضرت علی(علیهالسلام) با آن زن شریف ازدواج کرد. فاطمة کلابیّه سراسر نجابت و پاکی و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتی وارد خانه علی(علیهالسلام) شد، حسن و حسین(علیهماالسلام) بیمار بودند. او آنان را پرستاری کرد و ملاطفت بسیار به آنان نشان داد.
گویند: وقتی او را فاطمه صدا کردند گفت: مرا فاطمه خطاب نکنید تا یاد غمهای مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانید.
ثمره ازدواج حضرت علی با او، چهار پسر رشید بود به نامهای: عباس، عبدالله، جعفر و عثمان، که هر چهار تن سالها بعد در حادثه کربلا به شهادت رسیدند. عباس، قهرمانی که در این بخش از او و خوبیها و فضیلتهایش سخن میگوییم، نخستین ثمره این ازدواج پر برکت و بزرگترین پسر امّ البنین بود.
فاطمه کلابیه (امّ البنین) زنی دارای فضل و کمال و محبّت به خاندان پیامبر بود و برای این دودمانِ پاک، احترام ویژهای قائل بود. این محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود که اجر رسالت پیامبر را «مودّت اهل بیت» دانسته است. او برای حسن، حسین، زینب و امّ کلثوم، یادگاران عزیز حضرت زهرا (علیهاالسلام)، مادری میکرد و خود را خدمتکار آنان میدانست. وفایش نیز به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدید بود. پس از شهادت علی(علیهالسلام) به احترام آن حضرت و برای حفظ حرمت او، شوهر دیگری اختیار نکرد، با آن که مدّتی نسبتاً طولانی (بیش از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود.
ایمان والای امّ البنین و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود که آنان را بیشتر از فرزندان خود، دوست میداشت. وقتی حادثه کربلا پیش آمد، پیگیر خبرهایی بود که از کوفه و کربلا میرسید. هر کس خبر از شهادت فرزندانش میداد، او ابتدا از حال حسین(علیهالسلام) جویا میشد و برایش مهمتر بود.
عبّاس بن علی(علیهماالسلام) فرزند چنین بانوی حقشناس و با معرفتی بود و پدری چون علی بن ابی طالب(علیهالسلام) داشت و دست تقدیر نیز برای او آیندهای آمیخته به عطر وفا و گوهر ایمان و پاکی رقم زده بود.
ولادت نخستین فرزند امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه بود. تولد عباس، خانه علی و دل مولا را روشن و سرشار از امید ساخت، چون حضرت میدیدند در کربلایی که در پیش است، این فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود و عباسِ علی، فدای حسینِ فاطمه خواهد گشت.
وقتی به دنیا آمد حضرت علی(علیهالسلام) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحید و رسالت و دین، پیوند داد و نام او را عباس نهاد. در روز هفتم تولدش طبق رسم و سنت اسلامی گوسفندی را به عنوانِ عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
آن حضرت، گاهی قنداقه عباس خردسال را در آغوش میگرفت و آستینِ دستهای کوچک او را بالا میزد و بر بازوان او بوسه میزد و اشک میریخت. روزی مادرش امّ البنین که شاهد این صحنه بود، سبب گریه امام را پرسید. حضرت فرمود: این دستها در راه کمک و نصرت برادرش حسین، قطع خواهد شد؛ گریه من برای آن روز است.
با تولد عباس، خانه علی(علیهالسلام) آمیختهای از غم و شادی شد: شادی برای این مولود خجسته، و غم و اشک برای آیندهای که برای این فرزند و دستان او در کربلا خواهد بود.
عباس در خانه علی(علیهالسلام) و در دامان مادرِ با ایمان و وفادارش و در کنار حسن و حسین (علیهماالسلام) رشد کرد و از این دودمان پاک و عترتِ رسول، درسهای بزرگ انسانیت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.
تربیت خاصّ امام علی(علیهالسلام) بی شک، در شکل دادن به شخصیت فکری و روحی بارز و برجسته این نوجوان، سهم عمدهای داشت و درک بالای او ریشه در همین تربیتهای والا داشت.
روزی حضرت امیر(علیهالسلام) عباسِ خردسال را در کنار خود نشانده بود، حضرت زینب(علیهاالسلام) هم حضور داشت. امام به این کودک عزیز گفت: بگو یک. عبّاس گفت: یک. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداری کرد و گفت: شرم میکنم با زبانی که خدا را به یگانگی خواندهام دو بگویم. حضرت از معرفت این فرزند خشنود شد و پیشانی عبّاس را بوسید.
استعداد ذاتی و تربیت خانوادگی او سبب شد که در کمالات اخلاقی و معنوی، پا به پای رشد جسمی و نیرومندی عضلانی، پیش برود و جوانی کامل، ممتاز و شایسته گردد. نه تنها در قامت رشید بود، بلکه در خِرد، برتر و در جلوههای انسانی هم رشید بود. او میدانست که برای چه روزی عظیم، ذخیره شده است تا در یاری حجّت خدا جان نثاری کند. او برای عاشورا به دنیا آمده بود.
این حقیقت، مورد توجه علی(علیهالسلام) بود، آنگاه که میخواست با امّالبنین ازدواج کند. وقتی هم که حضرت امیر در بستر شهادت افتاده بود، این «راز خون» را به یاد عباس آورد و در گوش او زمزمه کرد.
شب 21 رمضان سال 41 هجری بود.
حضرت علی(علیهالسلام) در آخرین ساعات عمر خویش، عبّاس را به آغوش گرفت و به سینه چسبانید و به این نوجوان دلسوخته، که شاهد خاموش شدن شمع وجود علی بود، فرمود: پسرم، به زودی در روز عاشورا، چشمانم به وسیله تو روشن میگردد؛ پسرم، هرگاه روز عاشورا فرا رسید و بر شریعه فرات وارد شدی، مبادا آب بنوشی در حالی که برادرت حسین(علیهالسلام) تشنه است.
این نخستین درس عاشورا بود که در شب شهادت علی(علیهالسلام) آموخت و تا عاشورا پیوسته در گوش داشت.
شاید در همان لحظات آخر عمر حضرت علی(علیهالسلام) که فرزندانش دور بستر او حلقه زده بودند و نگران آینده بودند، حضرت به فراخور هر یک، توصیههایی داشته است. بعید نیست که دست عبّاس را در دست امام حسین(علیهالسلام) گذاشته باشد و عباس را سفارش کرده باشد که: عباسم، جان تو و جان حسینم در کربلا! مبادا از او جدا شوی و تنهایش گذاری!
عباس، نجابت و شرافت خانوادگی داشت و از نفسهای پاک و عنایتهای ویژه حضرت علی (علیهالسلام) و مادرش امّ البنین برخوردار شده بود. امّ البنین هم نجابت و معرفت و محبت به خاندان پیامبر را یکجا داشت و در ولا و دوستی آنان، مخلص و شیفته بود. از آن سو نزد اهل بیت هم وجهه و موقعیّت ممتاز و مورد احترامی داشت. این که زینب کبری پس از عاشورا و بازگشت به مدینه به خانه او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به این مادرِ داغدار تسلیت گفت و پیوسته به خانه او رفت و آمد میکرد و شریک غمهایش بود، نشانِ احترام و جایگاه شایسته او در نظر اهلبیت بود.
برگرفته از کتاب جستاری در زندگی حضرت ابوالفضل العباس(علیهالسلام)، جواد محدّثی .