مقام امامت، بعد از امام جواد علیه السلام به پسرشان ابوالحسن، امام على بن محمّد علیه السلام رسید؛ زیرا همه خصلتهاى امامت در او جمع بود و وجودش سرشار از فضایل و مناقب بود و هیچ کس جز او نبود که مقام پدرش به او ارث برسد، به علاوه پدرش امام جواد علیه السلام با تصریح و با اشاره، امامت و جانشینى آن حضرت را بعد از خودش بیان فرمود.
مادر گرامى آن حضرت، "سمانه مغربیه" نام داشت که از زنان فاضله عصر خود بود و بسیار روزه مستحبى مىگرفت.
امام هادى علیه السلام در وصف مادر گرامى خویش فرمودند: "مادرم آشنا به حق من و از اهل بهشت است . شیطان به او نزدیک نمىشود و آزار ستمگران به او نمىرسد و خداوند حافظ او است.
مقام امامت، بعد از امام جواد علیه السلام به پسرشان ابوالحسن، امام على بن محمّد علیه السلام رسید؛ زیرا همه خصلتهاى امامت در او جمع بود و وجودش سرشار از فضایل و مناقب بود و هیچ کس جز او نبود که مقام پدرش به او ارث برسد، به علاوه پدرش امام جواد علیه السلام با تصریح و با اشاره، امامت و جانشینى آن حضرت را بعد از خودش بیان فرمود.
مادر گرامى آن حضرت، "سمانه مغربیه" نام داشت که از زنان فاضله عصر خود بود و بسیار روزه مستحبى مىگرفت.
امام هادى علیه السلام در وصف مادر گرامى خویش فرمودند: "مادرم آشنا به حق من و از اهل بهشت است . شیطان به او نزدیک نمىشود و آزار ستمگران به او نمىرسد و خداوند حافظ او است.
متوکّل (دهمین خلیفه عبّاسى) آن حضرت را به وسیله "یحیى بن هرثمة بن اعین" از مدینه به شهر "سامرا " احضارکرد و آن حضرت در سامرا سکونت نمود تا به شهادت رسید.
مدّت امامت آن حضرت 33سال بود.
مادر گرامى آن حضرت، "سمانه مغربیه" نام داشت که از زنان فاضله عصر خود بود و بسیار روزه مستحبى مىگرفت .
امام هادى علیه السلام در وصف مادر گرامى خویش فرمودند: "مادرم آشنا به حق من و از اهل بهشت است . شیطان به او نزدیک نمىشود و آزار ستمگران به او نمىرسد و خداوند حافظ او است .
نام امام دهم ،"على" و کنیه آن حضرت "ابوالحسن ثالث" است ("ابوالحسن ماضى" نیز گفته شده است) . مشهورترین القاب ایشان "هادى" و "نقى" است .
از آنجا که ایشان و فرزندشان امام حسن عسکرى - علیهماالسلام- در محلهاى از سامرا به نام "عسکر" (یعنى لشکر و سپاه) سکونت داشتند (و در حقیقت تحت نظر بودند)، به آن دو بزرگوار لقب "عسکرى" نیز داده بودند .
1- «اسماعیل بن مهران» میگوید: هنگامى که بار اوّل، امام جواد علیه السلام از مدینه به سوى بغداد مىرفت، هنگام خروج، به او عرض کردم: فدایت گردم! من در مورد این سفر تو ترسان و نگرانم، امر امامت بعد از تو از آن کیست؟
آن حضرت خندان به من توجّه کرد و فرمود: "آن که تو گمان کردهاى (شهادت) در این سال رخ نمىدهد. "
هنگامى که معتصم عباسى (هشتمین طاغوت عباسى) آن حضرت را از مدینه به بغداد طلبید، هنگام خروج آن حضرت از مدینه به حضورش شتافتم و عرض کردم: فدایت گردم! تو مىروى، بعد از تو به چه کسى مراجعه کنیم؟ (امامِ بعد از تو کیست؟) آن بزرگوار گریه کرد به طورى که محاسنش از اشک چشمش، تَر شد، سپس به من رو کرد و فرمود: در این سفر، نگرانى و خطر وجود دارد «اَلاَْمْرُ مِنْ بَعْدِى اِلى ابْنِى عَلِی؛ مقام امامت بعد از من با پسرم على (امام هادى علیه السلام) است.
نام امام دهم ،"على" و کنیه آن حضرت "ابوالحسن ثالث" است ("ابوالحسن ماضى" نیز گفته شده است) . مشهورترین القاب ایشان "هادى" و "نقى" است .
2- " خیرانى" مىگوید پدرم مىگفت: من ملازم و خدمتکار خانه امام جواد علیه السلام بودم که آن حضرت مرا بر آن گماشته بود، احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى (از شیعیان) هر شب هنگام سحر نزد من مىآمد تا حال امام جواد علیه السلام را که بیمار و بسترى بود، بپرسد و گاهى "خادم مخصوص" حضرت جواد علیه السلام که بین او و (پدر) خیرانى رابطه برقرار بود و پیام (خصوصى) امام جواد علیه السلام را براى او مىآورد و پیام او را نزد امام جواد علیه السلام مىبرد، نزد (پدر) خیرانى مىآمد، احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى بلند مىشد و مىرفت و آن خادم مخصوص، با (پدر) خیرانى خلوت مىکرد (و بین آنان به طور خصوصى، سخنانى ردّ و بدل مىشد).
پدر خیرانى مىگوید: یک شب آن خادم مخصوص، از حضور امام جواد علیه السلام بیرون آمد و احمد بن محمد بن عیسى (طبق معمول) برخاست و چند قدم رفت و خادم مخصوص با من خلوت کرد و با من همسخن شد، احمد کمى بازگشت و نزدیک ما ایستاد به طورى که سخن ما را مىشنید، خادم مخصوص به من گفت آقایت (امام جواد) سلام مىرساند و مى فرماید:
«اِنِّى ماضٍ وَالاَْمْرُ صائِرٌ اِلَى ابْنِى عَلِىٍّ ... ؛ من از دنیا مىروم و امر امامت به فرزندم على انتقال مىیابد و او بعد از من، همان حق را بر شما دارد که من بعد از پدرم، آن حق را بر شما داشتم. »
سپس خادم مخصوص رفت و احمد بن محمّد اشعرى، نزد من آمد و گفت: خادم مخصوص به تو چه گفت؟
گفتم: خیر است .
گفت: " آنچه را به تو گفت، من شنیدم" و شنیده خود را براى من بازگو کرد.
به احمد گفتم: خداوند این کارى که انجام دادى (سخن مخفى ما را شنیدى) بر تو حرام کرده و فرموده است: (وَلا تَجَسَّسُوا ...؛ تجسّس نکنید .)
اینک که (مرتکب حرام شدى و) سخن (مخفى خادم مخصوص) را شنیدى، آن را براى گواهى دادن در خاطرهات نگهدار، شاید ما روزى احتیاج به این گواهى پیدا کردیم و حتما از فاش ساختن آن بپرهیز تا وقتش فرا رسد.
پدر خیرانى در ادامه سخن مىگوید: وقتى که صبح شد، آنچه را خادم مخصوص به من گفته بود (در مورد امامت حضرت هادى) در ده نسخه نوشتم و آنها را مُهر کردم و به ده نفر از بزرگان اصحاب و شیعیان دادم و به آنان گفتم: "اگر قبل از آن که این نسخهها را از شما بخواهم، مرگ به سراغم آمد، شما آنها را باز کنید و بخوانید و مطابق آن عمل نمایید."
هنگامى که امام جواد علیه السلام از دنیا رفت، از خانهام بیرون نیامدم تا این که مطّلع شدم که بزرگان شیعه در منزل "محمّد بن فرج " به گرد هم آمدهاند و درباره مساله امامت گفتگو مىکنند و محمّد بن فرج براى من نامهاى نوشت و در آن نامه مرا از اجتماع بزرگان شیعه در نزدش آگاه کرده و یادآورى کرده بود که اگر خطر فاش شدن در کار نبود، با هم نزد تو مىآمدیم و دوست دارم که سوار بر مرکب شوى و خود را به من برسانى .
خادم مخصوص به من گفت آقایت (امام جواد) سلام مىرساند و مى فرماید:
«اِنِّى ماضٍ وَالاَْمْرُ صائِرٌ اِلَى ابْنِى عَلِىٍّ ... ؛ من از دنیا مىروم و امر امامت به فرزندم على انتقال مىیابد و او بعد از من، همان حق را بر شما دارد که من بعد از پدرم، آن حق را بر شما داشتم.»
نسخهها را بیرون آوردند. گفتم: همین مطلبى را که در این نسخهها نوشته شده، من به آن مامور هستم و گواهى مىدهم .
بعضى از حاضران گفتند: ما مایل بودیم گواه دیگرى با تو وجود داشت تا گواهى تو را تأکید و محکمتر مىکرد.
به آنان گفتم: خداوند، خواسته شما را برآورده کرده، این ابوجعفر اشعرى (احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى) است که در اینجا حاضر است گواهى مىدهد که این سخن مذکور در نسخهها را (از خادم مخصوص) شنیده است .
حاضران، متوجّه احمد اشعرى شدند، از او خواستند گواهى دهد، ولى از گواهى دادن امتناع نمود.
پدر خیرانى در ادامه سخن مىگوید: من احمد اشعرى را به "مباهله" دعوت کردم، او از شرکت در مباهله ترسید و گواهى داد که آن سخن را شنیده است و گفت: من گواهى مىدهم، ولى مىخواستم این افتخار به یک فرد عرب برسد نه به من که از عجم هستم، اما چون پاى مباهله به پیش آمد، دیگر راهى براى کتمان گواهى نمانده است، آنگاه همه حاضران در آن مجلس به امامت حضرت هادى علیه السلام اعتقاد پیدا کردند و رفتند.
روایات در این خصوص بسیار زیاد است و ذکر آنها به طول مىانجامد. این که مهم است این که همه شیعیان بر امامت امام هادى علیه السلام اتفاق راى دارند و در آن عصر، کسى در برابر او ادّعاى امامت نکرد تا موضوع امامت را در دست انداز شبهه قرار دهد، و ما را از نقل نصوص دیگر به طور مشروح در مورد امامت آن حضرت ، بى نیاز مىسازد.
بین امام هادى علیه السلام و متوکّل در سامرا، ماجراها و سرگذشتهاى بسیار رخ داد که هر کدام نشانه آشکارى بر امامت آن حضرت بود که به همین مقدار کفایت میکنیم.
امام هادى علیه السلام ده سال و چند ماه در سامرا (دور از وطن و تحت نظر) بود تا جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهادت رسید.
کتاب گوشهای از زندگانی امام هادی علیه السلام، زیر نظر سید محمدرضا آقامیری
کتاب نگاهى بر زندگى دوازده امام علیهم السّلام، اثر علامه حلّى، ترجمه محمد محمدى اشتهاردى