غرق در دریاى رحمت خدا
بنده مسکین ما، بیا به دربار ما
تا که شوى منعم از دولت بیدار ما
منم خریدار تو، بیا پناهت دهم
رد نکنم هرکه شد، ز دل خریدار ما
غرق گناهى بیا، بر در ما توبه کن
شامل حالت شود، رحمت سرشار ما
عهد شکستى بیا، هر آنچه هستى بیا
خودم قبولت کنم، نمىشوى خوار ما
اگرچه شرمندهاى، زجرم و تقصیر ما
در صف مستغفرین بیا به بازار ما
غرق گنه! ناامید مشو ز درگاه ما
که عفو کردن بود، در همه دم کار ما
بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من
بیا بهشتت دهم، مرو تو در نار ما
در دل شب خیز و ریز، قطره اشگى ز چشم
که دوست دارم کند، گریه گنهکار ما
خواهم اگر بگذرم، از همه عاصیان
کیست که چون و چرا، کند زکردار ما؟
* * *
ماه خیر و برکت، رو به پایان است.
خوشا آنکه در این ماه، قدمى رو به خداوند برداشت،
توبهاى کرد، ذکر و حالى داشت، سوز و گدازى داشت، دعاى نیمهشبى، ناله سحرگاهى! صداى زمزمه «یارب»ى، «خدایا»ئى، نواى ناب «تلاوت»! فغان خستهدلى، بانگ خوبِ «العفو»ى!...
خدایا! رحمت تو گسترده است،
ما را هم مشمول این رحمت قرار ده.
نه آنکه رحمتت، گوشهاى از زندگیمان را فرا گیرد،
نه آنکه، یک روز یا یک لحظه، مورد رحمتت باشیم،
نه ... نه، خداوندا، ما را غرق در دریاى رحمت خویش قرار ده.
ردایى از رحمت، بر سراسر وجودمان بپوشان.
* * *
خدایا ...
توفیقمان عطا کن، که بىتوفیقى، بدعقوبتى است.
دیده و این همه خشک؟!
نَفَس و این همه سرد؟!
تو و این سنگدلى؟! من و این بىدردى؟!
نه، خدایا، نه... من از پوکى و پوچى و عبث، بیزارم.
زندگیم را سرشار از نیکى بگردان،
حیاتم را، قدم زدنى در «صراط مستقیم» به سوى خودت قرار ده، لحظههاى عمرم را از نیکى و خیر، پربار بگردان.
توفیقم ده، «عصمت» عطایم کن.
خدایا، دل و دیدهام، قلب و جانم، در معرض خطرهاست:
وسوسههاى شیطانى، تدلیسهاى ابلیس، ریاها، خودنماییها، فخرفروشیها، غرورها، خودپسندیها.
خدایا... دامهاى شیطان در سر راهم نهاده شده است.
بصیرتى باید، تا دامها و دانهها را ببینم و فریب دام و دانه نخوریم.
«عصمت»ى باید، تا قلب و فکرم، از گناه و عصیان، مصون باشد.
«تقوا»یى لازم است، به عنوان یک عامل حفاظت و باز دارنده، تا در سراشیبىهاى سقوط و در زلزلههاى هبوط شرف، نگهبانمان باشد.
اگر «نفس امّاره» را مهار نکنیم،
اگر «غرایز شهوانى» از کنترلمان خارج شود،
اگر «دنیازدگى» به سراغمان آید، اگر...
خدایا، خدایا، چه دامهایى، چه پرتگاهى!
از تو «توفیق» و «عصمت» خواستهایم.
* * *
خدایا... قلبمان را به تو مىسپاریم،
این قلب را که گناه، آلوده و تیرهاش مىکند، تهمت زدن به دیگران، آکنده از کینه و بدبینىاش مىکند، بدبینى، تاریکش مىسازد، بدخواهى، برظلمتش مىافزاید، سوءظن درباره دیگران، کانون فتنه و فسادش مىکند.
خدایا... اگر جسممان به «پاکیزگى» نیاز دارد، جانمان به «پاکى» بیشتر نیازمند است.
اگر بدنمان تطهیر لازم دارد، روحمان طهارت بیشترى مىخواهد.
و این در دست توست، اى پروردگار،
که تو پاک کننده جانها و مطِهّر دلهایى،
تو، خود پاکى، و پاکى را دوست مىدارى و پاکان، اولیاى تو هستند.
خدایا... در «طهارت قلب»، به تو محتاجیم، حاجتمان را برآور،
ـ اى قاضى الحاجات!...ـ