«ابراز ارادت» به ساحت قدسى حضرت مهدى علیهالسلام، از مهمترین وظایفى است که منتظران آن امام عزیز در عصرغیبت دارند. این مهم مفهومى است که مىتواند مصادیق مختلفى داشته باشد مانند دادن صدقه به قصد سلامتى آن امام همام، هدیه کردن ثواب اعمال واجب یا مستحب به آن حضرت و مواردى از این قبیل.
تردیدى نیست که این ابراز ارادت، گذرگاهى جهت ازدیاد معرفت و محبت نسبت به آن عزیز غایب از نظر است و معرفت و محبت، معبرى است تا به آن امام بزرگوار تقرب بیشترى حاصل کنیم . این نوشتار را به دو مصداق موضوع یاد شده اختصاص دادهایم:
دادن صدقه به قصد سلامتى امام عصرعلیهالسلام، از جمله تکالیفى است که منتظران آن امام بزرگوار در عصرغیبت بر عهده دارند. بدون شک آن حضرت بىنیاز از آن است که منتظران، براى سلامتىاش صدقه بدهند، ولى همان طور که گفته شد، ابراز ارادت به آن بزرگوار و اعلام تبعیت از آن حضرت نشانهها و علائمى دارد که از آن جمله مىتوان علاقه به سلامتى حضرتش را عنوان نمود. و این کار- همان طور که در زندگى شخصى خودمان با دادن صدقه تامین مىشود – نسبت به آن امام بزرگوار هم سارى و جارى است. مضافاً این که بنا به روایتى از رسول مکرم اسلام؛ هیچ بندهاى ایمان نیاورد مگر آن که من نزد او از خودش محبوبتر باشم، و خاندانم از خاندانش نزد او محبوبتر باشند و عترت من نزد او از عترت خودش محبوبتر باشند و ذات من از ذات خودش نزد او محبوبتر باشد. (1)با این حساب، اگر براى سلامتى خود، یا خانواده خودمان صدقه مىدهیم، این کار براى کسى که از ما و خاندانمان عزیزتر است اولى مىباشد؛ و چه کسى در این خصوص عزیزتر و شایسته تر از حضرت مهدى علیهالسلام؟ بر همین اساس است که مرحوم «سید بن طاووس» به فرزندش چنین سفارش مىکند:
«... پس در پیروى و وفادارى ... نسبت به آن حضرت به گونهاى باش که خداوند و رسول او و پدران آن حضرت و خود او از تو مىخواهند و حوائج آن بزرگوار را بر خواستههاى خود مقدم بدار؛ آن هنگام که نمازهاى حاجت را به جاى مىآورى، صدقه دادن از سوى آن جناب را پیش از صدقه دادن از سوى خودت و عزیزانت قرار بده ...» (2)
چه نیکوست منتظران امام عصرعلیهالسلام، روزانه به قصد سلامتى آن امام همام مبلغى به نیازمندان صدقه بدهند.
بدیهى است آن حضرت را به این صدقات نیازى نیست، ولى همان طور که گفته شد این کار ابراز ارادت به ساحت قدسى آن امام شریف و گذرگاهى است تا کسب محبت و تقرب به آن بزرگوار حاصل آید. مضافاً این که برحسب روایات متعدد، اعمال ما هر از چند گاه خدمت حضرتش عرضه مىشود و چون آن بزرگوار، این مقدار وفادارى را از ناحیه منتظرانش مشاهده کنند، خرسند مىگردند و کدام توفیق براى منتظران از این بالاتر که لبخند رضایت و خرسندى بر لبان امام خود - که جان عالمیان فدایش باد - بنشانند؟ و اگر ما عملا خواستار سلامتى حضرتش باشیم و در این راه از بذل مال دریغ نکنیم، آیا آن منبع فیض، سلامتى ما را از خداوند نخواهد خواست؟
همچنین آن بزرگوار فرمود:
- هیچ کس نباید هدیه برادرش را رد کند، اگر توانست آن را عوض دهد. (4)
هدیه کردن ثواب و پاداش اعمال پسندیده به امام عصرعلیهالسلام، از زیباترین و مستقیم ترین راه هایى است که بیانگر ابراز محبت و وفادارى به آن حضرت است و همان طور که در بحث صدقه به قصد سلامتى آن امام همام گفته شد؛ آن بزرگوار را به این هدایا نیازى نیست، بلکه ما به ابراز مودت و دوستى نسبت به آن حضرت نیازمندیم و براى رسیدن به این مطلوب، کدام راه مستقیمتر از هدیه کردن پاداش اعمال نیکو به آن امام عزیز؟
مرحوم «صدرالاسلام همدانى» در کتاب «تکالیف الانام فى غیبة الامام» یا «پیوند معنوى با ساحت قدس مهدوى» مىنویسد:
از جمله تکالیف بندگان در عصر غیبت امام عصرعلیهالسلام، هدیه کردن ثواب طاعات و عبادات اعم از واجب و مستحب به آن حضرت و پدران بزرگوار ایشان است؛ زیرا این کار باعث قبولى عبادات و ازدیاد طاعات زیاد بنده خواهد شد.
و در ادامه و به نقل از « سید بن طاووس» روایتى را چنین مىآورد:
همچنین مرحوم طبرسى در«النجم الثاقب» حج کردن به نیابت از سوى آن حضرت را عنوان نموده و این کار را از قدیم در میان شیعیان امرى مرسوم دانسته است. (7)
هدیه نمودن پاداش اعمال نیک به ساحت قدسى حضرت مهدى علیهالسلام، امر پیچیدهاى نیست و به مقدمات عریض و طویلى نیاز ندارد، همین که انسان نیت کند ثواب این عمل نیک هدیهاى براى امام عصرعلیهالسلام باشد، کفایت مىکند. چنان که راوى از امام سؤال کرد چگونه نماز خود را هدیه کند؟ امام جواب داد: ثواب نماز خود را براى پیامبر صلىالله علیه و آله، و یا هر کدام از ائمه علیهمالسلام، نیت مىکند و پس از سلام نماز بگوید: اللهم انت السلام و منک السلام یا ذاالجلال و الاکرام، صلى الله على محمد و آل محمد.» اینها رکعاتى بود هدیه به بندهات محمد بن عبدالله ... .» (8)
طبیعى است که این هدیه مىتواند به هر کدام از معصومین دیگر از جمله حضرت مهدى علیهالسلام تعلق بگیرد. از اینها بگذریم هدیه دادن پاداش اعمال نیک به حضرت ولىعصرعلیهالسلام، همان طور که گفته شد موجب قبولى و ازدیاد پاداش اعمال مىگردد و در حقیقت این کار مُهر تضمینى است بر قبولى عمل به شرط برخوردارى از سایر شرایط.
چه نیکو و پسندیده است که منتظران در غیبت امام خود، به آن حضرت ارادت ورزند و با دادن صدقه به قصد سلامتى آن حضرت و نیز اهداى پاداش اعمال پسندیده - چه واجب و چه مستحب - به آن عزیز غایب از نظر اعلام محبت کنند.
2 . همان، ص 288/ النجمالثاقب، ترجمه، ص773 .
3 . نهج الفصاحه،حدیث 1189 .
4 . همان، حدیث 2536.
5 . صدرالاسلام همدانى، پیوند معنوى با ساحت قدس مهدوى، ص 225.
6 . سید محمد تقى اصفهانى، در دوران غیبت امام مهدى علیهالسلام، چه کنیم؟ ص11.
7 . النجم الثاقب، ترجمه، ص774 .
8 . مهر محبوب، سید حسین حسینى، ص86مىدانیم که امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهى غیبىبرخوردار بودند و در مواردى که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالى امت اسلامى (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار مىگرفت، از این آگاهى به صورت «ابزار» هدایت استفاده مىکردند. پیشگوییها و گزارشهای غیبى امامان، بخش مهمى از زندگینامه آنان را تشکیل مىدهد، اما با یک مطالعه در زندگانى امام عسکرى چنین به نظر مىرسد که: آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهى غیبى خود را آشکار مىساخته است.
بر اساس تحقیق یکى از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارشهای غیبى و اقدامات خارق العاده امام عسکرى-علیه السلام-، «قطب راوندى» در کتاب «خرائج» جمعا چهل مورد، «سید بحرانى» در «مدینة المعاجز» صد و سى و چهار مورد، «شیخ حر عاملى» در «اثبات الهداة» صد و سى و شش مورد، و «علامه مجلسى» در «بحار-الانوار» هشتاد و یک مورد را ثبت کردهاند 1 و این، به خوبی روشنگر فزونى بروز کرامات و گزارشهای غیبى از ناحیه آن حضرت مىباشد.
به نظر مىرسد علت این امر شرائط نامساعد و جو پراختناقى بود که امام یازدهم و پدرش امام هادى در آن زندگى مىکردند؛ زیرا از وقتى که امام هادى(ع) از سر اجبار به سامراء منتقل گردید، به شدت تحت مراقبت و کنترل بود، ازینرو امکان معرفى فرزندش «حسن» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدى وجود نداشت و اصولا این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت در معرض خطر جدى قرار مىداد. به همین جهت کار معرفى امام عسکرى-علیه السلام-به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماههای پایانى عمر امام هادى -علیه السلام- صورت گرفت،2 به طورى که هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیارى از شیعیان از امامت حضرت «حسن عسکرى» آگاهى نداشتند. 3
گویا عامل دیگرى نیز در این زمینه بىتاثیر نبوده و آن اعتقاد گروهى از شیعیان به امامت «محمد بن على»، برادر حضرت عسکرى، در زمان حیات امام هادى بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادى احترام مىکردند، ولى حضرت با این پندار مبارزه مىکرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایى مىنمود.
پس از شهادت حضرت هادى گروهى از خیانتکاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه»، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغواى مردم و منحرف ساختن افکار از امامتحضرت عسکرى پرداختند.
این عوامل دستبه دست هم داده و موجب شک و تردید گروهى از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز کار گردیده بود، چنانکه برخى از آنان در صدد آزمایش امام بر مىآمدند 4 و برخى دیگر در این زمینه با امام مکاتبه مىکردند 5 . این تزلزلها و تردیدها به حدى بود که امام در پاسخ گروهى از شیعیان در این زمینه با آزردگى و رنجش فراوانى نوشت:
«هیچ یک از پدرانم، مانند من، گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشدهاند... » 6
امام عسکرى براى زدودن زنگار این شکها و تردیدها، و نیز گاه براى حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمى آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر مىشد پردههاى حجاب را کنار زده، از آن سوى جهان ظاهر، خبر دهد، و این، از مؤثرترین شیوه-هاى جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود.
«محمد بن على سمرى» که یکى از نزدیکترین و صمیمىترین یاران امام بود، مىگوید: حضرت عسکرى-علیه السلام-طى نامهاى به من نوشت: «فتنهاى براى شما پیش خواهد آمد، آماده باشید». بعد از سه روز در میان افراد بنیهاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «این، آن نیست! مواظب باشید! » . چند روز بعد «معتز» کشته شد!
«ابو هاشم جعفرى» که قبلا گفتیم یکى از نزدیکترین یاران امام بود، مىگوید: هر وقتبه حضور امام عسکرى-علیه السلام-مىرسیدم، برهان و نشانه تازهاى بر امامت او مشاهده مىکردم. 7
اینک که انگیزههاى امام در این زمینه روشن گردید، چند نمونه از پیشگوییهای غیبى امام عسکرى-علیه السلام-را از نظر خوانندگان گرامى مىگذرانیم:
1- «محمد بن على سمرى» که یکى از نزدیکترین و صمیمىترین یاران امام بود، مىگوید: حضرت عسکرى-علیه السلام-طى نامهاى به من نوشت: «فتنهاى براى شما پیش خواهد آمد، آماده باشید».
بعد از سه روز در میان افراد بنیهاشم اختلافى روى داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «این، آن نیست! مواظب باشید! » . چند روز بعد «معتز» کشته شد! 8
2-امام حدود بیست روز پیش از قتل «معتز» به «اسحاق بن جعفر زبیرى» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمى اتفاق خواهد افتاد! وى مىگوید: پس از آنکه «بریحه» کشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثهاى که گفته بودید، رخ داد، اینک چه کار کنم؟ امام پاسخ داد: حادثهاى که گفتم، حادثه دیگرى است! طولى نکشید «معتز» کشته شد! 9 - «محمد بن حمزه سروى» مىگوید: توسط «ابو هاشم جعفرى» که از نزدیکترین یاران حضرت عسکرى-علیه السلام-بود، نامهاى به آن حضرت نوشتم و در خواست کردم دعائى در حق من بکند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به این زودى تو را بىنیاز گردانید. پسر عموى تو «یحیى بن حمزه» درگذشت و وارثى ندارد، دارایى او که صد هزار درهم استبزودى به دست تو خواهد رسید. 10
4- «ابو هاشم جعفرى» مىگوید: زندانى بودم. از فشار زندان و سنگینى غل و زنجیر به حضرت شکایت کردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهى خواند. طولى نکشید از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم!11
- «احمد بن محمد» مىگوید: موقعى که «مهتدى»، خلیفه عباسى، شروع به کشتار «موالى» کرد، طى نامهاى به حضرت عسکرى-علیه السلام-نوشتم: شکر خدا که خلیفه گرفتارى پیدا کرده و فرصت مزاحمت به شما را ندارد، شنیدهام شما را تهدید مىکرده و مىگفته: «باید اینها را از روى زمین بردارم.»
امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او کوتاهتر از آن خواهد بود که این تهدیدها را عملى کند. از امروز بشمار، در روز ششم با خوارى و خفت کشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه که امام پیشگویى کرده بود، مهتدى به قتل رسید.12 - «جعفر بن محمد قلانسى» مىگوید: برادرم محمد که همسرش آبستن بود، نامهاى به حضرت عسکرى-علیه السلام-نوشت و خواهش کرد که حضرت دعا کند زایمان همسرش بىخطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنایت مىکند، و «محمد» و «عبد الرحمن» دو اسم خوبى هستند. آن زن پسر آنهم دو قلو زایید، یکى را محمد و دیگرى را عبد الرحمن نام نهادند. 13
7- «محمد بن عیاش» مىگوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات امام عسکرى-علیه السلام-با هم گفتگو مىکردیم. فردى ناصبى (دشمن اهل بیت) گفت: من نوشتهاى بدون مرکب براى او مىنویسم، اگر آن را پاسخ داد، مىپذیرم که او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتیم. ناصبى نیز بدون مرکب روى برگهاى که مطلب خود را نوشت و آن را با نامهها به خدمت امام فرستادیم. حضرت پاسخ سؤالهای ما را مرقوم فرمود و روى برگه مربوط به ناصبى، اسم او و اسم پدرش را نوشت! . ناصبى چون آن را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیتحضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. 14
جعفر بن محمد مىگوید: امام عسکرى-علیه السلام-در راه حرکت مىکرد و ما در رکاب او بودیم. من آرزو داشتم که داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسکرى) آیا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در این هنگام امام نگاهى به من کرد و با سر اشاره کرد که: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره کرد که: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد!
8- «اسماعیل بن محمد» مىگوید: بر در خانه امام عسکرى-علیه السلام-نشستم. وقتى امام بیرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نیازمندى خویش شکوه کردم و سوگند خوردم که حتى یک درهم ندارم!
امام فرمود: سوگند یاد مىکنى، در صورتى که دویست دینار در خاک پنهان کردهاى!؟ آنگاه افزود: این را براى آن نگفتم که به تو عطائى نکنم، و آنگاه رو به غلام خود کرد و فرمود: آنچه همراه دارى به او بده. غلام صد دینار به من داد. خداىمتعال را سپاس گفتم و بازگشتم.
حضرت فرمود: مىترسم آن دویست دینار را، در وقتى که بسیار نیازمند آن هستى، از دستبدهى. من سراغ دینارها رفتم و آنها را در جاى خود یافتم. جایشان را عوض کردم و طورى پنهان ساختم که هیچ کس مطلع نشود. از این قضیه مدتى گذشت. به دینارها نیازمند شدم. سراغ آنها رفتم چیزى نیافتم و این امر بر من بسیار گران آمد. بعدا فهمیدم پسرم جاى آنها را یافته و دینارها را برداشته و برده است! در نتیجه چیزى از آنها به دست من نرسید و همان طور شد که امام فرموده بود! 15
9-شخصى بنام «حلبى» مىگوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسکرى-علیه السلام-) از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینیم. در این هنگام نامهاى از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: «هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسى با دست، به سوى من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد! » در کنار من جوانى ایستاده بود، به او گفتم: از کجایى؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه مىکنى؟ گفت: درباره امامت «ابو محمد» -علیه السلام-اختلافى پیش آمده است، آمدهام تا او را ببینم و سخنى از او بشنوم یا نشانهاى ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غفارى» 16 هستم. در این هنگام امام حسن-علیه السلام-همراه خادمش بیرون آمد. وقتى که روبروى ما رسید، به جوانى که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفارى هستى؟ جوان پاسخ داد: آرى. امام فرمود: مادرت «حمدویه» چه مىکند؟ جوان پاسخ داد: خوب است. امام پس از این سخنان کوتاه از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلا دیده بودى؟ پاسخ داد: خیر. گفتم: آیا همین تو را کافى است؟ گفت: کمتر از این نیز کافى بود!17
10-جعفر بن محمد مىگوید: امام عسکرى-علیه السلام-در راه حرکت مىکرد و ما در رکاب او بودیم. من آرزو داشتم که داراى فرزندى شوم، در دلم گفتم: اى ابا محمد (عسکرى) آیا من صاحب فرزندى خواهم شد؟ در این هنگام امام نگاهى به من کرد و با سر اشاره کرد که: آرى. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره کرد که: نه! چندى بعد خدا فرزند دخترى به ما داد! 18
11-على بن محمد بن زیاد مىگوید: نامهاى از طرف حضرت به من رسید که: خطرى تو را تهدید مىکند، از خانه خارج نشو. در آن روزها یک گرفتارى براى من پیش آمد که از آن وحشت کردم، نامهاى به امام نوشتم و پرسیدم که: این همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطرى که گفتیم از این بدتر خواهد بود. طولى نکشید به خاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقیب قرار گرفتم، و از طرف حکومتبراى دستگیرکننده من صد هزار درهم جایزه اعلام گردید! 19
بخش عترت و سیره تبیان
منبع: اوضاع سیاسی - اجتماعی عصر امام عسکری علیه السلام، مهدی پیشوایی
1.طبسی، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسکری، الطبعة الاولى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1413 ه. ق، ص 121.
2. طبسى، همان کتاب، ص 217.
3. مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 234.
4. مسعودى، همان کتاب، ص 246.
5. مسعودى، همان کتاب، ص 238.
6. حسن بن على بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانیة، 1363 ه. ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین به قم المشرفة، ص 487.
7. طبرسی، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دار الکتب الاسلامیة ص 375.
8. على بن عیسى الاربلى، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنیهاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 207-مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 298.
9. شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 340-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 436-مجلسى، همان کتاب، ص 277-کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 506.
10. على بن عیسى الاربلى، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنیهاشمی، 1381 ه. ق، ص 214-شبلنجى، نور الابصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینى، ص 168-ابن صباغ مالکى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 303.
11. طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 372-ابن شهر اشوب، همان کتاب، ص 432-مسعودى، اثبات الوصیة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 241.
12. طبرسى، اعلام الورى، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 375-مسعودى، همان کتاب، ص 242-کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 510-شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 344-على بن عیسى الاربلى، همان کتاب، ج 3، ص 204.
13. مسعودى، همان کتاب، ص 241.
14. ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 440.
15. ابن صباغ مالکى، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 303-ابن شهر اشوب، همان کتاب، ص 432-شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینی، ص 167 (با اندکى تفاوت).
16. غفار نام قبیله ابوذر بود.
17. مجلسى، بحار الانوار، ط 2، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 269.
18. طبسى، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسکری، ط 1، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1371 ه. ش، ص 136، به نقل از کتاب الهدایة الکبرى تالیف حسین بن حمدان حضینى، ص 386.
19. على بن عیسى الاربلى، کشف الغمة، ج 3، ص 207-مجلسى، بحار الانوار، ج 50، ص 297.
باید منتظر فرج باشیم ولى با مقدمات آن؛ ولى مىدانیم که ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم، لذا از خدا بخواهیم که بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر، مبتلا نشویم. الآن برادران و خواهران مذهبى و دینى ما در فشار و ناراحتى به سر مى برند، و ما اینگونه راحت و بىتفاوت نشسته ایم؛ پس اگر روزى ما در فشار و ناراحتى به سر بریم و آنها راحت باشند عیبى ندارد! در حالى که جامعه توحیدى باید طورى باشد که...
فقیه فقید، و عارف دانای راز، حضرت آیت الله العظمی بهجت که به تعبیر مقام معظم رهبری، سرچشمه پایان ناپذیر فیوضات معنوی بودند، یکی از این نمونههاست. آنچه میخوانید درباره انتظار فرج و تحصیل مقدّمات آن است که در پایگاه اطلاع رسانی معظم له آن را منتشر نموده است.
آیا هیچ نگران هستیم؟! اینجور متدیّن هستیم؟!
اگر به راستى شیعیان کسانى هستند که:«براى شادى ما شاد، و براى ناراحتى ما محزون مى شوند» آیا ما این طور هستیم، آیا در شادى و غم با ائمه(علیه السلام) شریکیم؟!
آیا مىشود شیعه باشیم و یک شب بگذرد و براى نابودى دشمنان اسلام و اهل بیت(علیهم السلام) دعا نکنیم؟! و یا دعاى ما صمیمى نباشد؟!
اگر دعاهاى مقرون به اشک داشتیم، پیش مىبردیم، و اگر مىمردیم و شهید مىشدیم، مقصود حاصل مىشد.
الآن برادران و خواهران مذهبى و دینى ما در فشار و ناراحتى به سر مى برند، و ما اینگونه راحت و بىتفاوت نشسته ایم؛ پس اگر روزى ما در فشار و ناراحتى به سر بریم و آنها راحت باشند عیبى ندارد! در حالى که جامعه توحیدى باید طورى باشد که اگر جایى از آن آسیب دید، جاهاى دیگر بى تفاوت نباشند.
قطعاً آنان که در دعا راستگو، و مهموم به همّ اهل بیت(علیه السلام) و مستبشر به سرور آنان هستند، مُبْصَرات و مشاهداتى دارند، و قطعاً مثل ما چشم بسته و نابینا نیستند.
خدا نکند که براى تعجیل فرج امام زمان(عج) دعا کنیم ولى کارهایمان براى تبعید فرج آن حضرت باشد!
ما باید انتظار فرج حضرت غائب(عج) را داشته باشیم، و فرجش را فرج عموم بدانیم، و در هر وقت و هر حال باید منتظر باشیم، ولى آیا مى شود انتظار فرج آن حضرت را داشته باشیم، بدون مقدمات و تحمّل ابتلائاتى که براى اهل ایمان پیش مى آید؟!
با این حال، چه اشکالى دارد که تعجیل فرج آن حضرت را با عافیت بخواهیم، یعنى این که بخواهیم بیش از این بلاها که تا به حال بر سر مؤمنین آمده، بلاى دیگرى نبینند؟!
زیرا در روایت آمده است: وقتى سفیانى خروج مىکند، هر کس نام على، فاطمه، حسن و یا حسین را دارد مىکشد.
پس از این که عدهاى کشته مىشوند، بقیه مىگویند: پدران و مادران ما گناه کردهاند و این اسم ها را بر ما گذاشته اند، ما چه تقصیر داریم.
در این جا سفیانى تفضّل مى کند! و به افراد خود دستور مىدهد از کشتن صاحب بعضى از نام ها خوددارى کنند، ولى صاحب بعضى از نام ها را بکشند! چنان که زمانى یهودى ها اگر مى دیدند صاحب شناسنامه، شیعى است، فوراً او را مى کشتند! الآن هم منتظر دستورند!پ
در هر حال، باید منتظر فرج باشیم ولى با مقدمات آن؛ ولى مىدانیم که ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم، لذا از خدا بخواهیم که شیعه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر، مبتلا نشود. و اهمّ مقدّمات انتظار فرج را که توبه و طهارت از گناهان است، تحصیل کنیم.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع :
عصر شیعه
سایت مقام معظم رهبری
حضرت امام صادق (ع) فرمود: فاطمه نزد خدای تعالی 9 اسم دارد فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا.
حضرت امام صادق (ع) فرمود: فاطمه نزد خدای تعالی 9 اسم دارد:
فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا.
فاطمه:
رسول
خدا فرمود: زیرا او و شیعیانش از آتش جهنم قطع شدهاند. (فاطمه به معنای
قطعشده و بریده است.) و نیز امام صادق (ع) فرمود: زیرا او از هر شر و بدی
بریده شده است و نیز چون مردم از رسیدن به معرفت کامل او قطع شده اند.
صدیقه :
زیرا او هرگز در زندگی جز راست نگفت و هر آنچه پدر بزرگوارش فرمود، تصدیق کرد.
رسول
خدا به امیرالمومنین فرمود: یا علی، من به فاطمه سفارشهایی کرده ام که به
تو بگوید. او هر چه گفت بپذیر، زیرا او راستگوست، بسیار راستگو.
مبارکه:
برکت
به معنای خیر فراوان است و از فاطمه نسل فراوانی به عالم اسلام هدیه شده .
لذا در بعضی از تفاسیر آمده است که در آیهی « انا اعطیناک الکوثر» ( ای
رسول گرامی ما به تو خیر کثیر عطا کردیم) منظور، فاطمه (س) است.
طاهره:
امام باقر (ع) فرمود: زیرا او از هر ناپاکی ظاهری و هر گونه ناپاکی دامن، مبری است.
و
نیز طبق روایات متعدد، آیه تطهیر( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل
البیت و یطهرکم تطهیرا) درباره حضرت فاطمه نازل شده است. پس فاطمه طاهره
است زیرا هر گونه رجس و پلیدی و ناپاکی از وجود مقدسش دور است.
زکیه:
زکاه
هم به معنای رشد و نمو و هم به معنای طهارت است، بنابراین زکیه هم یعنی از
فاطمه نسل پرباری پا به عرصه وجود خواهد گذاشت و هم اینکه او وجودی است
پاک و طاهر .
راضیه:
زندگی
کوتاه حضرت فاطمه با غم و اندوه و نیز با تلاش و سختی همراه بود. او زندگی
بسیار مشکلی را پشت سر گذاشت ولی هرگز لب به شکایت باز نکرد، بلکه همواره
خدای بزرگ را شکر میکرد و راضی بود.
روایت شده روزی رسول خداحضرت
فاطمه را دید که لباس خشنی بر تن داشت و با دستهای مبارکش آسیاب میکرد در
حالیکه طفل کوچک خود را هم شیر میداد رسول خدا گریان شد و فرمود: ای
دخترکم، تلخی این دنیا را بچش، برای رسیدن به شیرینی آخرت.
حضرت فاطمه نه تنها لب به شکایت باز نکرد، بلکه عرض کرد: ای رسول خدا، من خدا را برای نعمتهایش سپاسگزارم.
و
نیز روزی امیرالمومنین از رسول خدا خواست اگر ممکن باشد برای فاطمه
مستخدمه ای بگیرد، اما رسول خدا تسبیح فاطمه را به آنها تعلیم فرمود.
حضرت زهرا پس از شنیدن این دستور پیغمبر اکرم سه بار فرمود: من از خدا و
رسولش راضیم.
مرضیه:
تمام
کارهای حضرت فاطمه مورد رضایت خدا و رسول بود. رسول خدا هیچ گاه بر فاطمه
غضب نکرد، به او خرده نگرفت و برعکس، گاهی میفرمود: فداها ابوها. (پدرش به
قربانش).
این چنین است که رسول خدا رضای فاطمه را رضای خدا میدانست و میفرمود: خدا از غضب فاطمه غضب می کند و از رضایت او راضی میشود.
محدثه:
امام صادق (ع) در این مورد فرمود: زیرا ملائکه از آسمان فرود میآمدند و با او سخن میگفتند.
در
فرهنگ اسلامى محدثان راستین همواره از حرمت و منزلت ویژه اى برخوردار بوده
اند، محدثان و راویان در حفظ و حراست از گنجینه هاى معارف و ارزشهاى دینى و
ذخایر گرانمایه مکتب تشیع و رشد و تعالى فرهنگ غنى اسلامى نقش اول را
داشته اند و حامل ودایع و امانتهاى گرانقدر الهى و رازدار اسرار آل رسول
بوده اند.
زهرا:
امام
صادق فرمود: زیرا نور آن بانوی مکرمه در یک روز سه بار برای امیرالمومنین
میدرخشید، و چون در محراب عبادت میایستاد نور درخشنده او برای اهل آسمان
می درخشید همانگونه که نور ستارگان برای اهل زمین میدرخشد.
برخی نامهای دیگر حضرت فاطمه (س)
حصان
(محفوظ)، حره (آزاده، شریف)، سیده (بانوی محترم)، عذراء (پرده نشین)،
حوراء (فرشته، حوریه)، مریم کبری (مریم برتر)، نوریه (تابناک، درخشنده ) و
نام آن بانو در آسمان، منصوره (یاریشده) است.
کنیه های حضرت
ام الحسن، ام الحسین، ام المحسن، ام الائمه، ام ابیها.
حضرت فاطمه (س) آن قدر به پدر بزرگوارش محبت می کرد و مادرانه عشق می ورزید که " ام ابیها" (مادر پدرش) لقب گرفت.
فاطمه اکتفا به نامش نکنید
نشناخته توصیف مقامش نکنید
هر کس که در او محبت زهرا نیست
علامه اگر هست سلامش نکنید
بر حاشیهی برگ شقایق بنویسید
گل ، تاب فشار در و دیوار ندارد
پیمبری که عمری غم خوار امتش بود
روی کبود زهرا (س) اجر نبوتش بود ؟!
دل از غم فاطمه توان دارد ، نه
و ز تربتِ او کسی نشان دارد ، نه
آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاری
جز مهدی صاحب الزمان دارد ، نه
حضرت محمد (ص) می فرمایند : فاطمه پاره تن من است . هرکه او را بیازارد ، مرا آزرده خاطرکرده
و هر که او را شاد کند ، مرا نیز خوشحال نموده است .
در بین آن دیوار و در ای فدایی حیدر
دادی تو شش ماهه پسر بهر یاری حیدر
یا علی قبر پرستویت کجاست؟
آن گل صد برگ خوش بویت کجاست؟
من با که گویم این که بهارم خزان شده
ماهم به خاک تیره غربت نهان شده
بانوی بی نشان که به هرسو نشان ز اوست
رفت از برم به قامت همچون کمان شده
ما گوشه نشینان غم فاطمه ایم
محتاج عطا و کرم فاطمه ایم
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
خزان زود هنگام و کبود شدن یاس بوستان پیامبر ، تسلیت باد .
بر عالمیان رحمت رحمان زهراست
در هر دو جهان سرور نسوان زهراست
نوری که دهد شاخه ی طوبی از اوست
کوثر که خدا گفته ، به قرآن زهراست
سر فصل کتاب آفرینش زهراست
روح ادب وکمال و بینش زهراست
روزی که گشایند در باغ بهشت
مسئول گزینش و پذیرش زهراست
دیدم که ازپس در ، پهلوی من شکسته است
فریاد من در آنجا ، علی علی علی بود
بر روی سینه ی من ، با میخ در نوشتند
این جرم گفتن علی علی علی بود
من هم زخون سینه ، بر روی در نوشتم
تنها گناه زهرا ، علی علی علی بود
امام صادق(ع) می فرمایند:
هر کس به شناخت حقیقی فاطمه (س) دست یابد، بی گمان شب قدر را درک کرده است .
جز علی و پدرت، قدر تو را کس نشناخت
شب قدری و بُوَد قدر تو پنهان ، زهرا
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :
من نام دخترم را فاطمه (س) گذاشتم ؛ زیرا خداوند ، فاطمه (س) و هر کس که
او را دوست دارد ، از آتش دوزخ دور نگه داشته است.
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند :
فاطمه (س) پاره تن و نور چشم و میوه دل من است.
الا ای چاه ! یارم را گرفتند
گلم ، باغم ، بهارم را گرفتند
میون کوچهها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
در حریم فاطمیّه مرغ دل پر می زند
ناله از مظلومی زهرای اطهر می زند
السلام علیک یا فاطمة الزهرا
یا علی خرابم از غمت
سوختم کبابم از غمت
زخم کهنه را نمک زدند
همسر تو را کتک زدند
منم زینب که بی دلدار مانده ست
به قلبم خون به چشمم خار مانده ست
نگاهم خیره می ماند همیشه
به آن خونی که بر دیوار مانده ست.
هر سینه که دوستدار زهراست
آشفته و بی قرار زهراست
گنجینه ی هفت آسمان ها
در سینه ی خون نگار زهراست
از شرح کرامتش همین بس
عالم همه وامدار زهراست