خداى تعالى پیامبران و اوصیاى ایشان (ع) را با معجزاتى که دیگر افراد بشر از آوردن نظیر آنها عاجزند، یارى کرده است تا گواه راستین بر درستى خیر و هدایتى باشد که از طرف خدا براى مردم آوردهاند، که اگر این یارى خدا نبود، آنان در انجام رسالت خود سست مىشدند و کسى گفتههاى آنان را تصدیق نمىکرد. از جمله امدادهاى الهى آن است که آنچه در باطن مردم مىگذشت و در اعماق دلهاشان پنهان داشتند و آنچه را که در آینده اتفاق مىافتاد از همه آنها آگاه مىفرمود، خداى تعالى این عنایت را به ائمة هدى (ع) از جمله به امام بزرگوار ابو محمد (ع) فرموده بود که ما به برخى از موارد مهمى که از آن حضرت رسیده است اشاره مىکنیم:
1- حسن نصیبى نقل کرده، مىگوید: در دلم گذشت که آیا عرق جنب پاک است، یا نه؟ به در منزل امام ابو محمد، حسن عسکرى (ع) آمدم تا از آن حضرت بپرسم، شبانگاه به منزل او رسیدم و در آن جا اقامت کردم چون سفیده صبح دمید امام (ع) از منزل بیرون شد، دید من خوابیدهام، مرا بیدار کرد و فرمود:
«اگر عرق جنب از حلال باشد، آرى پاک است و اگر از حرام باشد، نه.»1
2- اسماعیل بن محمد عباسى روایت کرده، مىگوید: از حاجتى که داشتم خدمت ابو محمد (ع) شکایت کردم و قسم یاد کردم که نه یک درهم و نه بیشتر، هیچ مبلغى نزد من نیست، امام رو به من کرد و فرمود:
«آیا به دروغ سوگند مىخورى، در حالى که دویست دینار در زیر زمین پنهان کردهاى؟ البته این حرف را بدان جهت نمىگویم که چیزى ندهم! (آن وقت رو به غلامش کرد و فرمود:) آنچه همراهت هست به این مرد بده».
خداى تعالى پیامبران و اوصیاى ایشان (ع) را با معجزاتى که دیگر افراد بشر از آوردن نظیر آنها عاجزند، یارى کرده است تا گواه راستین بر درستى خیر و هدایتى باشد که از طرف خدا براى مردم آوردهاند، که اگر این یارى خدا نبود، آنان در انجام رسالت خود سست مىشدند و کسى گفتههاى آنان را تصدیق نمىکرد. از جمله امدادهاى الهى آن است که آنچه در باطن مردم مىگذشت و در اعماق دلهاشان پنهان داشتند و آنچه را که در آینده اتفاق مىافتاد از همه آنها آگاه مىفرمود، خداى تعالى این عنایت را به ائمة هدى (ع) از جمله به امام بزرگوار ابو محمد (ع) فرموده بود که ما به برخى از موارد مهمى که از آن حضرت رسیده است اشاره مىکنیم:
1- حسن نصیبى نقل کرده، مىگوید: در دلم گذشت که آیا عرق جنب پاک است، یا نه؟ به در منزل امام ابو محمد، حسن عسکرى (ع) آمدم تا از آن حضرت بپرسم، شبانگاه به منزل او رسیدم و در آن جا اقامت کردم چون سفیده صبح دمید امام (ع) از منزل بیرون شد، دید من خوابیدهام، مرا بیدار کرد و فرمود:
«اگر عرق جنب از حلال باشد، آرى پاک است و اگر از حرام باشد، نه.»1
2- اسماعیل بن محمد عباسى روایت کرده، مىگوید: از حاجتى که داشتم خدمت ابو محمد (ع) شکایت کردم و قسم یاد کردم که نه یک درهم و نه بیشتر، هیچ مبلغى نزد من نیست، امام رو به من کرد و فرمود:
«آیا به دروغ سوگند مىخورى، در حالى که دویست دینار در زیر زمین پنهان کردهاى؟ البته این حرف را بدان جهت نمىگویم که چیزى ندهم! (آن وقت رو به غلامش کرد و فرمود:) آنچه همراهت هست به این مرد بده».
غلام، صد دینار به من داد، سپس رو به من کرد و فرمود:
«تو آن پولهایى را که دفن کردهاى با وجود نیاز شدیدى که دارى از دست خواهى داد.»
اسماعیل مىگوید: بعدها احتیاج پیدا کردم هر چه جستم نیافتم پیگیرى کردم دیدم پسرم جاى آنها را یافته و آنها را دزدیده و فرار کرده است .2
3- محمد بن حجر، در خدمت امام ابو محمد (ع) از ظلم و جور عبدالعزیز و یزید بن عیسى شکایت کرد، امام علیه السلام در پاسخ وى نوشت:
«اما عبدالعزیز را من کفایت کردم و اما یزید، در برابر خداى عزوجل تو با او باید بایستید».
چند روزى بیش نگذشت که عبدالعزیز هلاک شد و اما یزید، که محمد بن حجر را به قتل رساند که در پیشگاه خدا (براى رسیدگى به حسابشان) باید حاضر شوند!3
4- از ابوهاشم نقل کردهاند،که گفت: خدمت امام ابو محمد (ع) از تنگناى زندان و سنگینى کنده و زنجیر شکایت کردم ،امام (ع) به من نوشت: امروز نماز ظهر را در منزلت خواهى خواند و همین طور شد، از زندان موقع ظهر آزاد شد و نماز را در منزلش به جا آورد. 4
5- ابو هاشم نقل کرده، مىگوید: در تنگناى معیشت بودم، خواستم از امام ابو محمد (ع) چیزى مطالبه کنم خجالت کشیدم، وقتى که به منزل رسیدم دیدم صد دینار برایم فرستاده و نوشته است:
«هر وقت نیازى داشتى از تقاضا شرم مکن! زیرا تو به مقصودت خواهى رسید.»5
6- ابوهاشم، این مرد موثق و امین مىگوید: از ابو محمد علیه السلام شنیدم که مىفرمود:
«بهشت دروازهاى دارد به نام معروف، که جز اهل خیر و نیکوکاران از آن دروازه وارد نشوند.»
من با شنیدن این سخن، خدا را سپاس گفتم و خوشحال شدم که احتیاجات مردم را برآورده مىسازم، امام ابو محمد (ع) رو به من کرد و فرمود:
«آرى، من از آنچه در دلت گذشته آگاهم، براستى که نیکوکاران در دنیا و در آخرت ،اهل خیر به شمار مىآیند، اى ابوهاشم خداوند تو را از ایشان قرار دهد و بیامرزد»6
7- محمد بن حمزه دورى، نقل کرده است، مىگوید: خدمت امام ابو محمد (ع) نامهاى نوشتم و از آن حضرت تقاضا کردم دعا کنند تا ثروتمند شود. زیرا که در سختى زندگى به سر مىبردم و مىترسیم که کارم به رسوایى کشد، امام (ع) در پاسخ من نوشت:
«مژده باد تو را که از طرف خداى متعال بىنیازى برایت مقدر شده است، پسر عمومیت، یحیى بن حمزه از دنیا رفت و صد هزار درهم از او بجا مانده و جز تو وارثى ندارد و بزودى آن مبلغ به دست تو خواهد رسید، پس شکر خدإ؛ّّه را به جاى آور و مقتصد باشد و از اسراف بپرهیز.»
همان طور که امام (ع) فرموده بود پس از چند روز خیر مرگ پسر عمویم رسید و آن مبلغ عاید من شد و تنگدستى من برطرف گردید. حق خدا را دادم و به برادران دینى کمک کردم و پس از آن به اعتدال عمل کردم در صورتى که قبلاً ولخرجى مىکردم 7!
8- محمد بن حسن بن میمون مىگوید: طىّ نامهاى که به خدمت مولایم امام عسکرى (ع) نوشتم از تنگدستى خود شکایت کردم، آنگاه با خود گفتم ؛ مگر امام صادق (ع) نفرموده است:
«تنگدستى با محبت ما بهتر است از ثروتمندى با دشمنان ما، و کشته شدن با ولایت ما بهتر است از زندگى با دشمنان ما».
جواب نامه من چنین آمد:
«همانا خداى عزوجل، وقتى که گناهان دوستان ما زیاد مىشود، به وسیله تنگدستى، گناهان ایشان را محو مىکند؛ و بسیارى از گناهان را مىبخشد، آرى همان طور که در خاطر تو گذشت، تنگدستى با ما بهتر است از مالدارى با دشمنان ما، در حالى که ما پشتیبان کسى هستیم که به ما پناه آورد و نوریم براى هر که از ما روشنى خواهد و پناهیم براى کسى که به ما پناهنده شود، هر که ما را دوست بدارد در مراتب عالیه با ماست و هر که از ما رو برتابد، به رو در آتش دوزخ مىافتد...»8
9- ابو جعفر هاشمى مىگوید: من با گروهى در زندان بودیم که ابو محمد (ع) نیز با برادرش جعفر زندانى شدند، به حال آن حضرت رقت کردیم و من صورت امام حسن (ع) را بوسیدم و او را روى فرشى که زیر پایم بود نشاندم، جعفر نیز در نزدیکى ما نشست، مأمور زندان آن حضرت، صالح بن وصیف بود، مردى از قبیله جحم نیز همراه ما در زندان بود که مىگفت؛ از آل على است. امام ابو محمد (ع) نگاهى به ما کرد و فرمود:
«اگر در میان شما نبود آن کسى که از شما نیست، هر آینه به شما اطلاع مىدادم و چیزهایى مىآموختم تا وقتى که خداوند وسیله نجات شما را فراهم کند.»
امام (ع) با این فرمایش به آن مرد جحمى اشاره کرد و فرمود؛ این مرد از شما نیست و از او بترسید، زیرا که درمیان لباسهایش کاغدى هست که هر چه مىگویید براى خلیفه مىنویسد، یکى از زندانیان فورى به سراغ جحمى رفت و لباسهاى او را بررسى کرد پس آن نوشته را یافت که آن جمع را متهم کرده و نوشته بود که آنها مىخواهند زندان را سوراخ کرده و از زندان فرار کنند.9
10- احمد بن محمد نقل کرده، مىگوید: به خدمت امام ابو محمد (ع) - موقعى که مهتدى عباسى شروع به کشتن شیعیان کرده بود - نامهاى نوشتم و عرض کردم: مولاى من! سپاس خدا را که این ظالم را از تو باز داشته است من شنیده بودم که او شما را هم به قتل تهدید مىکرد و مىگفت: به خدا سوگند که بزودى او را تبعید خواهم کرد! امام (ع) در پاسخ من، به خط مبارک خود نوشت:
«عمر او کوتاهتر از آن است که به این کار دست بزند، از امروز، پنج روز بشمار او در روز ششم پس از ذلت و خوارى که خواهد دید، کشته مىشود...»10 و همین طور شد.
11- ابوهاشم نقل کرده است، مىگوید: فهنکى از امام ابو محمد (ع) پرسید: چرا در میراث هر مرد دو سهم و هر زنى یک سهم مىبرد؟ امام (ع) در پاسخ وى نوشت:
«به خاطر این که زن جهاد ندارد و نفقه و دیه و غرامت بر او تعلق نمىگیرد.»
ابو هاشم مىگوید: در دلم گذشت که این مسأله از جمله مسائلى بود که ابن ابى العوجاء از امام صادق (ع) سؤال کرده و آن حضرت نیز نظیر همین پاسخ را داد. امام ابو محمد (ع) رو به من کرد و فرمود:
«آرى این همان سؤال ابن ابى العوجاء است و پاسخ ما هم یکى است، زیرا که معناى مسأله یکى و آنچه براى اولین ما گذشته بر آخرین فرد ما نیز همان مىگذرد و اول و آخر ما در علم و امر الهى برابریم، البته رسول خدا و امیرالمؤمنین - صلوات اللّه علیهما از فضیلت مخصوص به خود بر خوردارند».11
12- ابو هاشم نقل کرده، مىگوید: یکى از شعیان به محضر امام ابو محمد (ع) نامهاى نوشت و در آن نامه درخواست دعا کرده بود، امام (ع) در پاسخ وى این دعا را نوشت:
«یا اسمع السامعین، و یا أبصر المبصرین، و یا أنظر الناظرین و یا اسرع الحاسبین و یا أرحم الراحمین، و یا أحکم الحاکمین، صل على محمد و آل محمد، و أوسع لى فى رزقى و مدلى فى عمرى، و امنن على برحمتک، و اجعلنى ممن تنتصربه لدینک ولا تستبدل بى غیرى.»
اى شنواترین شنوندگان، و اى بیناترین بینندگان، و اى نگاه کنندهترین نگاه کنندگان، و اى آن که از همه حسابگران زودتر به حساب مىرسى، و اى حاکمترین حاکمان، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و در روزى من گشایش بخش و بر عمرم بیفزا و به لطف و رحمتت بر من منت گذار و مرا از جمله کسانى قرار ده که به وسیله آنها دینت را یارى مىکنى و به جاى من کسى دیگر را قرار مده!
ابوهاشم مىگوید: با خود گفتم: بار خدایا مرا از جمله حزب خودت و در زمره خود قرار بده! امام ابو محمد (ع) رو به من کرد و فرمود:
«آرى، تو در حزب و در زمره او هستى به شرط آن که به خدا ایمان داشته باشى و پیامبر او را تصدیق نمایى» 12.
13- شاهویة بن عبدربه روایت کرده است، مىگوید: برادرم صالح زندانى بود، خدمت مولایم ابو محمد (ع) نامهاى نوشتم و چند مسأله پرسیدم، امام پاسخ همه آنها را داده بود و نوشته بود:
«برادرت صالح، همان روزى که نامهام به دست تو مىرسد، از زندان خلاص مىشود، و تو مىخواستى راجع به او بپرسى، فراموش کردى!»
پاسخ امام رسید، در همان بین که داشتم نامه را مىخواندم، ناگاه بعضى از مردم آمدند، بشارت دادند که برادرم آزاد شده و طولى نکشید که برادرم آمد او را دیدم و نامه را براى او نیز خواندم.13
14- ابوهاشم نقل کرده، مىگوید: در دلم گذشت که آیا قرآن مخلوق است یا نه؟
امام (ع)، نگاهى به من کرد و فرمود:
«اى ابوهاشم خداوند آفریدگار همه چیز است و جز او همه چیز مخلوق است».14
15- ابو هاشم روایت کرده، مىگوید: خدمت امام ابو محمد (ع) شرفیاب شدم و مىخواستم، نگینى درخواست کنم تا انگشترى براى تبرک از آن بسازم، نشستم و یادم رفت که براى چه آمده بودم وقتى که خواست خدا حافظى کنم و برگردم، امام (ع) انگشترى مرحمت کرد و لبخندى زد، فرمود:
«تو نگینى مىخواستى و من انگشترى به تو دادم، تو سودى هم از نگین بردى، پروردگار آن را بر تو گوارا کند.»
ابو هاشم مىگوید: من تعجب کردم، عرض کردم: مولاى من براستى که تو ولى خدایى و آن امامى هستى که من دین خدا را به لطف و اطاعت او به دست آوردهام. آنگاه فرمود:
«اى ابوهاشم! خداوند تو را بیامرزد.»15
16- ابو هاشم نقل کرده، مىگوید: از ابو محمد (ع) شنیدم که مىفرمود:
«خداوند روز قیامت چنان گذشت و عفومىکند که بر قلب کسى خطور نکرده تا آن جا که مشرکان مىگویند: به خدا سوگند که ما مشرک نبودهایم!»
(ابوهاشم مىگوید:) من با خود گفتم: یکى از شیعیان اهل مکه براى من نقل کرد که رسول خدا (ص) آیه مبارکه (ان الله یغفر الذنوب جیعاً) یعنى خداوند همه گناهان را مىآمرزد را تلاوت کرد و مردى پرسید: یا رسول الله! حتى کسى را که مشرک است؟! من این را در قلبم گذراندم و با خودم مىگفتم که ناگهان امام ابو محمد (ع) رو به من کرد و این آیه شریفه را تلاوت کرد:
«ان الله لا یغفر ان یشرک به ویغفر مادون ذالک لمن یشاء»16
یعنى همانا خداوند از گناه کسى که به او شرک آورده نمىگذرد و جز آن هر که را بخواهد مىآمرزد. (و فرمود:) «او بد حرفى زده و بد روایت کرده است »17
مورخان رویدادهاى زیادى از علم امام ابو محمد (ع) درباره آنچه در دل اشخاص مىگذشت و راجع به اطلاع از امور غیبى و جریانات و پیشامدها، نقل کردهاند که تمام اینها نشانههاى قاطع بر امامت آن بزرگوار است زیرا که کسى غیر از امام چنین اطلاعاتى ندارد و از این قبیل مسائل آگاه نیست، شایان ذکر است که بیشتر این رویدادها را ابوهاشم نقل کرده که مورد اعتماد اسلام و از علماى برجسته است و از جمله خواص دو امام، ابوالحسن و ابو محمد (ع) بوده و بسیارى از معجزات ایشان را مشاهده کرده و مىگوید: هیچ روزى به حضور امام ابوالحسن و ابو محمد (ع) وارد نشدم مگر این که برهان و دلیلى درباره امامت ایشان را دیدم .18
________________________________________
1- مرآة الزمان: 6/ورق 192 عکسبردارى شده در کتابخانه امام امیرالمؤمنین به شماره 2765.
2- نور الابصار: 153.
3- مناقب آل ابى طالب: 433/4.
4- اعلام الورى: 153.
5- الشاقب فى المناقب: 241 از محمد بن على گرگانى، محفوظ به شماره (357) کتابخانه امام امیرالمؤمنین.
6- نورالابصار: 152.
7- نور الابصار: 152، الدر النظیم، در مناقب ائمه.
8- مناقب آل ابى طالب: 435/4.
9- الدر النظیم، در مناقب ائمه از کتب عکس بردارى شده کتابخانه امیرالمؤمنین به شمار 2879.
10- اعلام الورى: 375.
11- مناقب: 437/4 ، اعلام الورى: 374.
12- اعلام الورى: 374.
13- مناقب: 438/4.
14- مناقب: 436/4.
15- اعلام الورى: 375، مناقب: 437/4.
16- سوره نساء 116.
17- الدر النظیم.
18- اعلام الورى: 375.
منبع:
تحلیلى از زندگانى امام حسن عسکرى (ع)، ص 62 - 70.