آفتاب، در حصار ابرهای تیره، به انتظار نفس های واپسین نشسته بود و یاران افسرده از غم، شاهد سوزناک ترین خاطره زندگی بودند!
آن روز، در «شِعب
ابی طالب علیه السلام » کسی به فکر گرسنگی و گرما نبود؛ همه دل ها در شعله
های فقدان «حضرت خدیجه علیهاالسلام »، آن بانوی بانوان مکه، می سوخت. غمی
جانکاه، بر سینه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سنگینی می کرد؛
غم فراق خدیجه! بانویی که وفادارترین همسر و یاور پیامبر در اجرای فرامین الهی بود.
بانویی که سخاوت،
شرمنده اخلاص او و اخلاص، در یوزه سخاوتش بود. بانویی که پیامبر رحمت و
عشق، هیچ گاه نتوانست، فراموشش کند. بانویی که شرافت، آیینه رفتار او و
نجابت، نشانه شرافتش بود.
بانویی که خداوند،
وجودش را مایه پیوند «امامت و رسالت» قرار داده بود. بانویی که همسری چون
«پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم » و دختری چون «زهرا علیهاالسلام » و
نوادگانی چون ائمه هدی داشت.
و بانویی که بهشت، از همسایگی او به خود می بالد و زمین، در سخاوت و کرامت و شهامت و شرافت، بانویی نظیر او به خود ندیده است!
واپسین نگاه حضرت
خدیجه علیهاالسلام ، نشانه آینده ای سخت برای حضرت پیامبر صلی الله علیه و
آله وسلم بود. آه! چه سخت است غربت؛ غربت از دست دادن وفادارترین عزیز.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گویی وجودش را، دلش را و آرزویش را به خاک
می سپارد؛ شانه هایش از شدت اندوه، قطرات اشک را همراهی می کردند.
عبایش را بر تاریکی قبر پوشانیده، نگاه بارانی اش را به سمت آسمان گرفت؛...
«هر که را با غنچه
این باغ، کردند آشنا هم چو بوی گُل، به آه بی کسی پیچید و رفت گوهر اشکی که
پروردم به چشم انتظار در تماشای تو از دست نِگه، غلتید و رفت صبح تا طرز
بنایِ عمر را نظّاره کرد رایتِ دولت، به خورشید فلک بخشید و رفت»!
أَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا خَدِیجَةَ الْکُبْری،
درود بر تو و تربتی که تو را در بر گرفت، ای بانوی سخاوت و عشق!
آسمان، شرمنده کرامت توست و زمین، آستان بوسِ شرافتت.
زیارت ما را هم بپذیر، بانو!
![](http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67993931196753850254.gif)