انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

اس ام اس تسلیت شهادت امام هادی علیه السلام

imam-hadi-veladat02


موی از غم سامرایی ‌ام گشته سپید

در چهره چروک بی‌ کسی گشته پدید

دانی که چرا به سینه و سر بزنیم؟

چون بوالحسن ثالث ما گشته شهید

 

 

 


نه همی جای تو در سامره تنها باشد

که به دلهای محبان تو جای تو بود

دیده گریان نشود روز جزا در محشر

هر که گریان به جهان بهر عزای تو بود

 

 

 

امشب که زمین و آسمان می گرید

از بهر غریب سامرا می گرید

جا دارد اگر که شیعه خون گریه کند

چون مهدی صاحب الزمان می گرید

 

 

 

 

ای خسته سلامِ خستگان را بپذیر

بر گنبد زخمی و تنِ مسمومت

 

 



در مجلس مظلومیّت مردِ غریب

بنگر که دلم میان غمخانه گم است

این ناله ز ماتمِ امامِ هادی ست

معصوم دوازدهم امامِ دهم است

 

 

 

 


ای وای دوباره شام غربت سر زد

چاووش عزا به خانه‌ی دل در زد

در شهرِ جفا، مرد صفا تنها شد

چهارم علی از دیار فانی پر زد

امام هادى؛ مشعلدار هدایت


 

امام هادی(ع) تحت مراقبت

افتراها و خبر چینى‏ها با شکست روبرو گردید

نقش امام(ع) و موضع وى در حوادث

موضع عباسیان در برنامه ریزى امام(ع)

قیام هاى علویان و دعوت براى رضا از آل محمد(ص)

امام هادى علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوار خود، در محیطى بسیار سخت ‏و در وضع بسیار دشوار مى‏زیست  و هم عصر حکومت‏«متوکل‏» بود که به دشمنى‏ با امام(ع) و تعقیب یاران وى و در هم شکستن پایگاههاى او زبانزد بود و هر روز در اینگونه اعمال  پیشتر مى‏رفت و در دستگاه حاکم نیز این بد رفتاریها گسترش مى‏یافت تا آنجا که متوکل خطر بحران حکومت‏ خویش را احساس ‏کرد و بر آن شد تا با  دو روش توأمان در یک اقدام،از بحرانى ‏تر شدن وضع ‏جلوگیرى کند.

1- حمله بردن به یاران امام(ع) و پایگاه هاى او و آزردن آنان و از میان برداشتن آثار شیعیان، تا بیش از پیش آنان را دچار وحشت کند و خوار گرداند. او به این اعمال دست زد و تا بدانجا پیش رفت ‏که قبر امام حسین(ع) را ویران ساخت و آثار آن را از میان برد. (1)

2- امام(ع) را از پایگاه هاى او دور ساخت تا مقدمه آواره ساختن ‏و پراکندن پایگاه هاى ایشان باشد، و سازماندهی آن را از بین ببرد و آنان را از پیروزى نا امید گرداند. متوکل دریافت که اگر امام هادى(ع) از مراقبت او دور باشد یعنى در مدینه بماند، برای دولت او خطر بسیاری خواهد داشت. پس ‏دستور داد آن بزرگوار را به سامره بیاورند تا  حرکات و سکنات ایشان را تحت نظارت داشته باشند.

متوکل به امام(ع) نامه‏اى نوشت و او را دعوت کرد که با هر کس از خانواده و دوستان خود که بخواهد به سامره بیاید. متوکل به نحوى به این ‏اقدام دست زد که امت بر او نشورد. این روش همان بود که خلیفگان پیش ‏از او نیز عمل کردند. مامون نیز با حضرت رضا(ع) همچنین با حضرت‏ جواد(ع) به همین روش اقدام نمود و کوشید آنان در محیط دستگاه ‏دولت به سر برند تا زیر نظر نگاهبانان قصر باشند.

متوکل به وسیله یحیى بن هرثمه، یکى از فرماندهان ارتش خود، نامه‏اى ‏به امام فرستاد و سپاهى با یحیى همراه کرد تا به مدینه روند و فرمان ‏داد تا خانه امام را بازرسى کنند و در پى مدرکى باشند که امام را محکوم به‏ توطئه و اقدام علیه دولت او کند، سپس او را به سامره آوردند.

وقتى مردم مدینه از موضوع آگاه شدند، سر و صدا راه افتاد و عمل‏«پسرهرثمه‏» را محکوم داشتند تا جائی که ابن هرثمه کوشید آنان را خاموش‏ سازد و نزد آنان سوگند یاد کرد که دستورى که متضمن آسیب رسانیدن به‏امام(ع) باشد ندهد. (2)

این امر دلیل آگاهى مردم مدینه از سوء نیت ‏حکمرانان نسبت به امام بود.

«ابن هرثمه‏» گوید:« سپس سراى او را بازرسى کردم و در آن جز تعدادی قرآن و دعا و کتب علمى چیزى نیافتم."(3)

امام هادى (ع) همراه فرزند خود«عسکرى‏» نوجوان، با ابن هرثمه، مدینه را به سوى سامره ترک کرد. یک روز پس از رسیدن به سامره، متوکل، امام(ع) را دعوت کرد و یاران متوکل به استقبال امام رفتند و متوکل نیزشرایط تعظیم و تکریم بجاى آورد و احترامات خود را به امام(ع) ظاهر داشت؛ ‏سپس او را به منزلى فرستاد که پیشاپیش براى  وى آماده کرده بود.

متوکل با این روش مزورانه، خواست برنامه سیاسى و دشمنى دیرینه‏ خود را با امام(ع) زیر پوشش قرار دهد. متوکل با احضار امام(ع) وى را به اقامت اجبارى ملزم ساخت و واداشت تا زیر مراقبت ‏شدید کاخ، زندگى‏ کند.


امام هادی(ع) تحت مراقبت

هدف متوکل از احضار یا دعوت امام (ع) به سامره نزد خود و یارانش، محو کردن او در حاشیه دربار خلافت ‏بود، تا چیزی از امور ایشان از وی مکتوم نماند.

امام با خویشتندارى در برابر آنان تظاهر به این می کرد که آنچه درباره ‏وى عمل مى‏کنند مورد قبول اوست و به هرحال با سیاست دولت عباسیان ‏موافق است. دعوت به ضیافت را از طرف آنان مى‏پذیرفت و بر خوانشان - سر سفره- ‏مى‏نشست و در مجالس و مراسم آنان شرکت مى‏جست. (4)

این موضع امام (ع) در برابر دولت، مسامحه یا چشم پوشى یا فروتنى ‏نبود. زیرا چنین چیزى با شخصیتى مانند شخصیت امام(ع) مطابقت نداشت.

هر گونه فروتنى امام هادی (ع) در برابر دستگاه به این معنى بود که بر ضد مصالح‏عالى اسلام رفتار کرده است. اگر دولت احساس می کرد که ایشان از مواضع خود چشم پوشیده است، بالاترین مقام و موقعیت و جاه و جلال را تقدیم ‏وى می کرد، بى آن که وى را وادار به اقامت اجبارى و مراقبت‏ شدید کند.

امام(ع) توجه داشت که سیاست‏ ستمگرانه حکومت نسبت به او روز به روز تندتر و بیشتر مى‏شود تا جایی که متوکل در پایان حکومت‏ خود به علت ‏سعایت ها و خبرچینى‏ها بر ضد امام(ع)،او را زندانى کرد. آن اخبار، متوکل را هوشیارمی کرد و شک را در او بیدار مى‏ساخت و وادارش مى‏نمود تا خانه امام(ع) را در مراقبت ‏شدید قرار دهد تا از صحت و سقم آن اخبار آگاه گردد.


افتراها و خبر چینى‏ها با شکست روبرو گردید

1- همه خبرها و افتراها همیشه با شکست روبرو می شد، بى آن که‏از نظر کشف اطلاعات درباره حقیقت کار و فعالیت هاى امام (ع) به نتیجه برسد.

جاسوسان خلیفه،همیشه وقتى باز می گشتند تاکید می کردند که در سراى آن ‏بزرگوار(ع)، چیزى که مایه شک باشد وجود نداشته است. (5) این خبر به ‏متوکل آرامش می داد و نسبت به حضرت امام(ع)، قدردانى و احترام خاصى ‏ابراز می داشت.

امام هادى(ع)، هر بار که خانه‏اش مورد بازدید قرار می گرفت، موفق ‏مى‏شد آنچه را که مشکوک بود پنهان سازد زیرا پولها و نوشته‏هایى به حضرتش‏ فرستاده مى‏شد که لازم بود از نظر دولت پنهان ماند. هر گاه می خواست کارى ‏را که آشکار شدن آن از نظر دولت براى او(ع)، محظورى داشت پنهان دارد، روش رمز به کار مى‏برد. (6)

2- هر گاه سراى امام(ع) مورد بازرسى قرار می گرفت، با نهایت ‏آرامش، خود را به بى اعتنائى مى‏زد و به پاسبانانى که براى تجسس مى‏آمدند کمک‏ می کرد تا ماموریت ‏خود را انجام دهند. براى آنان چراغ مى‏افروخت و اطاق هاى خانه را به آنان نشان می داد تا براى ماموران ایجاد شبهه نشود که او فعالیت ‏غیر عادى دارد.

اگر امام(ع) جز این، موضعى اتخاذ مى‏فرمود، با رفتار خود شک ‏حکمرانان را در مورد فعالیت هاى خویش برمى‏انگیخت. بارها خانه امام مورد بازرسى قرار می گرفت و آن در اثر سخن چینی هاى‏« بطحانى‏» نزد متوکل بود که مى‏گفت امام داراى پول و اسلحه مى‏باشد و متوکل بی درنگ به‏« سعید»حاجب، فرمان می داد به خانه امام(ع) حمله برد و پول و اسلحه ها را بیابد و نزد او ببرد.

یک بار«سعید» به وسیله نردبانى از خیابان وارد پشت بام خانه امام(ع) شد  و در تاریکى از نردبان پائین آمد و نمى‏دانست چگونه وارد اتاق ها شود. امام(ع) با کمال آرامش او را ندا در داد و فرمود:«اى سعید بر جاى خود ‏باش تا شمعى برایت بیاورم.‏» سعید گفت: بر جاى ماندم تا شمع آوردند، و در نور شمع پائین رفتم. او را دیدم، عبائى پشمین بر تن و کلاهى از همان جنس ‏بر سر داشت و سجاده او که از حصیر بود در برابرش گسترده بود و روى به قبله داشت.

پس به من گفت:«این اطاق ها.» و من  وارد آن اطاق‏ها شدم ‏و بازرسى کردم و چیزى نیافتم.‏

سعید کوشید از امام پوزش طلبد و عذر مامور بودن خود را بخواهد اما امام(ع) این آیه را تلاوت کرد:

و سیعلمون الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون.( زود است که ستمگران بدانند به چه گرفتارى دچار خواهند گشت.) (7)

در رویدادى دیگر به متوکل خبر رسید که از شهر قم که یکى از مراکز طرفداران امام(ع) بود، اموالى به حضرت  فرستاده‏اند. متوکل به وزیرخود « فتح بن خاقان‏» دستور داد که مراقب اوضاع باشد و نتیجه را به او خبردهد. (8)


نقش امام(ع) و موضع وى در حوادث

امام در سامره زیر نظر جاسوسان متوکل شب و روز مورد مراقبت بود و می کوشید کارهاى خود را در آن محیط سخت ‏انجام می دهد. فعالیت هاى ایشان در آن دایره پر تشویش محدود می شد و حتى الامکان ‏می کوشید برخوردى روى ندهد. امام(ع) با توجه به فشار و مراقبت ‏شدیدى که ‏متوجه خود و یارانش بود، حرکت‏ خود را در دو زمینه آغاز نمود:

الف- آگاه ساختن امت و نشان دادن مواضع علمى خود به صورت پاسخ ‏گفتن به شبهه‏ها و جواب به پرسشهائى که خلیفه از او می کرد، تا آن امام را در تنگنا قرار دهد و نتواند از عهده حل آن بر آید. مثلا متوکل از«ابن سکیت‏» خواست مساله‏اى پیچیده و دشوار در حضور او مطرح کند و از امام(ع) جواب ‏آن را بخواهد. «ابن سکیت‏»، برخى مسائل را که سخت دشوار می دانست ازامام پرسید و امام در آن مبارزه و مباحثه پیروز گردید.

«یحیى بن اکثم‏»، متوکل را گفت:«دوست ندارم پس از پرسش هاى من ‏از این مرد چیزى پرسیده شود زیرا وقتى آشکار گردد که او دانشمند است رافضیان‏ تقویت می گردند.» (9)

امام(ع) پاسخ سوالات را می داد و شبهه‏هاى کفرآمیز را که در اجتماع او رایج بود رد می کرد. (10)

ب- پشتیبانى از پایگاه هاى خود و توجه داشتن به آنها، تا در حد امکان، نیازشان را برطرف سازد و کوشش در آموزش آنان و تقویت ایمانشان.

امام با کوشش خستگى ناپذیر و فراوان، وقت خود را براى تجدید فعالیت ‏پیروان خود مصروف می داشت. هر وقت فرصت این کارها دست می داد و امکان‏ فعالیت پیش مى‏آمد، پایگاه هاى خود را با هر روشى که امکان داشت تقویت‏ می کرد تا در برابر مشکلات، نیروهاى پایدار و مجهز آماده داشته ‏باشد.« براى امام هادى(ع) از راه هاى پنهانى و آشکار، و در هر صورت ‏ممکن، پولهاى سرشار از قبیل خمس و زکات و خراج مى‏رسید و آنها را درمصالح عمومى اسلام به مصرف مى‏رسانید تا جنبش فرو ننشیند. این فعالیت ها البته دور از چشم حکمرانان و مرکز حکومت عباسیان بود. (11)


موضع عباسیان در برنامه ریزى امام(ع)

 حکمرانان عباسى براى به دست گرفتن کارهاى امام(ع) و عارى‏ نمودن برنامه امام از هر گونه تاثیر به روشهاى زیرعمل می کردند:

1- صف آرایى در برابر امام(ع) و به مبارزه طلبیدن ایشان(ع) از نظرعلمى.

در این مورد، نقشه‏هاى آنها با شکست روبرو گردید زیرا چنانکه گفتیم، امام(ع) پاسخ پرسش ها و استفتائات آنان را می داد.

2- کوشش در جلب امام و کشانیدن ایشان به طرف خود و نزدیک ساختن امام به دربار، تا افکار وى بى ثمر و بى تاثیر گردد و از پایگاههاى توده‏اى خود دور افتد. مى‏توان موضع امام(ع) را در پذیرفتن و اظهار موافقت براى حضور یافتن در سامره و همراهى با آنان چنین تفسیر کرد:

الف: حمله و فشار و اجبار تا مرز مرگ پیش رفت و مخالفت و امتناع آشکار امام از حضور در مجلس متوکل به این نتیجه منجر می شد که ‏حکومت را بر ضد خود تحریک کند. ولی سیاست امام  باعث شد که دولت به اهداف خود نرسد.

  ب: امام(ع) می خواست از طرف سخن چین ها و افتراهاى بعضى از جاسوسان ‏که خواستار گرفتارى و آزردن ایشان بودند، در امان باشد. امام(ع) مى‏خواست در برابر حکام طورى حرکت کند که شک و بیمى در دلها ایجاد نکند تا شاید بتواند فرصتى به دست آورد و در زمینه‏هاى لازم به فعالیت پردازد و تحرک و کوشش را دوباره آغاز کند.

  ج: امام(ع) شاید با زیستن در محیط طبقات حاکم و با نفوذ دولت‏ مى‏خواست به این امر توفیق یابد که در میان آنان سخن حق را رایج گرداند واز موضع عادلانه خود دفاع کند و محبت، احترام و توجه آنان را به خود جلب نماید.

د- امام در آن هنگام این مساله را می دانست که اساساً‏ حکومت عباسى، بر حسب و نسب مبتنى است و نسبت ها و پیوندهاى خانوادگى و مصالح شخصى و واسطه ها، پایه آن است. امام اندیشید که مى‏توان از این ‏واقعیت به سود اسلام بهره جست و کوشید تا از فشار و ستم نسبت به مردم خود کاسته و خطرهایى را که متوجه پایگاه های مردمی امام می شد را از آنها دور کند.


قیام هاى علویان و دعوت براى رضا از آل محمد(ص)

یکی  دیگر از نگرانی ها و وحشت فرمانروایان، شورش علویان برعلیه آنان بود. از این رو عباسیان در برابر آن، موضعى قاطعانه می گرفتند تا پیش از آن که رشد یابد و گسترش پیدا کند، آن را در نطفه خفه کنند و بقایاى آن را تعقیب نمایند تا از دست آن آشوبها رهائى یابند. بدیهى است که این چاره جویى و جلوگیرى، با همه وسایل قهرآمیز و سرکوبى وحشیانه صورت می گرفت.

در این نظرگاه کینه آمیز نسبت به علویان، ( یعنى حرکت ضد علوى)، بین ‏خلیفه و فرمانده و وزیر و ترکان که در آن اوقات در سامره ‏پایتخت عباسیان حضور پررنگی داشتند، تفاوتى وجود نداشت. چنانکه طبقه ذی نفع و برخوردار از همه امتیازهاى طبقاتى و همه فرماندهان و متنفذان که اعلام ‏صلح و جنگ در دست آنان بود نیز در آن حرکت ضد علوى مانند دیگران‏ بودند.

در آن هنگام، دولت عباسیان به علت ‏سیاست ظالمانه خود دچار ناتوانى ‏و پاشیدگى و گسیختگى شده بود و از اندک جنبش علویان به وحشت مى‏افتاد و از سایه آنان نیز به هراس گرفتار مى‏آمد. از این روى، در مقابل آنان روشى‏ خشن پیش ‏گرفته و شورشیان بر علیه خود را به بدترین عقوبت مى‏آزردند.

انقلابیون علوى اگر در خود احساس قدرتى می کردند و پیروانى فراهم ‏مى‏آوردند، در مى‏یافتند که باید برنامه‏اى تهیه کنند و نقشه‏اى طرح نمایند تا بر ضد حکمرانان فاسد و منحرف خروج کنند. در بیشتر شورشها با شعار-« رضا از آل محمد»- مردم را فرا می خواندند و منظورشان از آن شعار، بهترین شخص‏ از آل محمد(ص) بود و به اعتقاد آنان کسى بهتر از حضرت امام هادى(ع) وجود نداشت.

انقلابیون با آن شعار همه گیر و گسترده، روش جنگى جالبى به کارمى‏بردند تا بتوانند نام امام را پنهان دارند تا اگر انقلابیون شکست‏ خوردند،امام در برابر دستگاه حاکم، در موضع اتهام و گرفتارى قرار نگیرد. و خوب ‏می دانستند که امام(ع) زیر نظر جاسوسان و خبرچینان دولتى قرار دارد و اگر بر ضد حکومت، به ایجاد عصیان و تمرد، متهم گردد ممکن است به قتل برسد.

شایان ذکر است که امامان علیهم السلام، مبارزه مسلحانه و رویارویى مستقیم  با حکام جور را به انقلابیون علوى ‏محول می کردند تا وجدان و اراده امت را برانگیزند و آنان را بر ضد انحراف ‏دولت به مقاومت آموخته کنند. آنان با فداکارى مستمر مى‏کوشیدند تا وجدان و اراده اسلامى را از سقوط نگاه دارند. و این یکی از راههای مبارزه با ظلم و جور سمتگران عصر آنان بود. امام هادی علیه السلام نیز از این قاعده مستثنی نبودند. ایشان نیز ضمن این که تحت مراقبت شدید عباسیان بود ولی از مبارزه با دستگاه ظلم و جور غافل نشده و از انقلابیون و بیداران امت در این امر مهم استفاده می کردند. اما چون حکومت قدرت و سلطنت خود را در خطر دید؛ امام را به شهادت رساندند و بدین وسیله برای مدتی بیشتر، سلطنت خود را حفظ نمودند.


پى‏نوشت ها:

1- کامل الزیارات، ج 5، ص 304.

2- مروج الذهب، مسعودى، ج 4، ص 84.

3- تذکره ابن جوزى و موسوعه، ص 93.

4- تاریخ غیبت، ص 142.

5- همان.

6- همان.

7- شعرا،227/ ارشاد، ص 310/ فصول مهمه، ص 296.

8- مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 515.

9- مناقب، ج 3، ص 507.

10- احتجاج، ج 2، صص 251-260.

11- مناقب، ج 3، ص 512.

اشعار شهادت امام هادی علیه السلام

شمع جمع شبستان

امام هادی

فتاده مرغ دلم ز آشیان در این وادی

که هر کجا رود افتد به دام صیادی

به دانه‌ای دُّر یکدانه می‌دهد برباد

نه گوش هوش و نه چشم بصیر نقّادی

چنان اسیر هوا و هوس شدم که نپرس

نه حال نغمه سرایی نه طبع وقّادی

دلا دل از همه برگیر و خلوتی بپذیر

مدار از همه عالم امید امدادی

مگر ز قبله حاجات و کعبه مقصود

ملاذ(1) حاضر و بادی(2)علیّ ‌الهادی

محیط کون و مکان نقطه بصیر وجود

مدار عالم امکان مجرّد و مادی

شَها تو شاهد میقات «لِی مَعَ اللّهی»(3)

تو شمع جمع شبستان مُلک ایجادی

صحیفه ملکوتیّ و نسخه لاهوت

ولیّ عرصه ناسوت بهر ارشادی

مقام باطن ذات تو قاب قوسین است

به ظاهر ارچه در این خاکدان اجسادی

کشیدی از متوکل شدائدی که به دهر

ندیده دیده گردون ز هیچ شّدادی

گهی به برکه درندگان(4) گهی زندان

گهی به بزم مِی و سازِ باغی عادی(5)

تو شاه یکّه سواران دشت توحیدی

اگر پیاده روان در رکاب الحادی

ز سوز زهر و بلاهای دهر جان تو سوخت

که بر طریقه آباء و رسم اجدادی

 

آیة الله غروی اصفهانی (کمپانی)

پی‌نوشت‌ها:
1- ملاذ: پناه2- حاضر و بادی: حاضر: کسی که در حضر و در شهر ساکن است. بادی: کسی که بادیه‌نشین و صحرانشین است.

3- اشاره است به حدیث: «لی مع‌الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرّب ولانبی مرسل: «مرا با خدا وقتی است که در آن با من نمی‌گنجد هیچ ملک مقرّب یا پیغمبر فرستاده مرسل.» این حدیث منسوب به پیغمبراکرم‌ صلی الله علیه و آله است و منظور از آن مقام استغراق یا محو و فنای در حضرت حق تعالی است. (رک : شرح مثنوی، جلد چهارم، استاد دکتر سید جعفر شهیدی، صفحه286).

4- برکه درندگان (برکة السباع): محلی بود که مرکز درندگان از قبیل شیر و پلنگ بود و امام بزرگوار را در آن محل خطرناک قرار دادند ولی به امر خداوند متعال درندگان برگرد آن حضرت حلقه زدند و زیانی به آن امام بزرگوار نرساندند.

5- باغی: سرکش و طغیان‌ کننده عادی: عداوت کننده و دشمن.

اى هادى هدایت دین

امام هادی

اى ماه، مستنیر ز نور لقاى تو                                          

خورشید کسب فیض کند از ضیاى تو

اى خاص و عام از کرمت برده صبح و شام                          

پیوسته فیض از سر خوان عطاى تو

اى جبرییل میر ملک پیک انبیاء                                         

خدمتگذار بر در دولت‌سراى تو

اى عاشر الائمه على النقى که هست                             

چشم امید خلق به مهر و وفاى تو

اى پور پاک معنى جود و کرم جواد                                    

حاتم هزار بار خجل از ثناى تو

اى مظهر جلال و جمال خداى فرد                                   

شد طوطیاى چشم ملک خاک پاى تو

در هر دو کون خرم و شاد است و رستگار                         

در دل هر آن که داشت فروغ ولاى تو

خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن                            

در دهر هر که زیست به تحت لواى تو

تا مدفن شریف تو شد سرّ من رأى                                  

جان بخش و غم زداى شد از صفاى تو

زد طعنه بر بهشت برین هر کسى که دید                         

آن گنبد منور و صحن و سراى تو

اى هادى هدایت دین مبین حق                                     

اى آن که مدح خوان تو باشد خداى تو

"علامه" با بضاعت فکرش کجا سزد                                

انشا کند چکامه مدح و ثناى تو

  "علامه"

دهمین مسند نشین

امام هادی(علیه السلام)

کیستم من شاهکار ملک ذات کبریایم                            

دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم

گوهرى ارزنده از گنجینه‌‏ى جود جوادم                            

نهمین فرزند دلبند على مرتضایم

مصرعى از شعر ناب عصمت کبراى حقم                        

هشتمین پرورده‌ى ایمان و صبر مجتبایم

پاسدار پرچم پر افتخار حق پرستى                               

هفتمین سنگر نشین نهضت خون خدایم

دُرّ عبادت فارغ التحصیل درس عابدینم                            

ششمین زینت فزا از بهر محراب دعایم

در نایابى ز بحر دانش بحراالعلومم                                 

پنجمین گنجینه‌ى اسرار کل ماسوایم

صادق آل نبى را وارث فقه و اصولم                               

چارمین استاد دانشگاه تکوین ولایم

وارث موسى بن جعفر در مسیر پایدارى                         

سومین نور دل آن پیشواى مقتدایم

محور چرخ زمانم، حجت روى زمینم                                

دومین گل از گلستان على موسى الرضایم

در مسیر حق پرستى بعد آباء گرامم                            

اولین هادى خلق بعد از مصباح الهدایم

در شجاعت بى قرینم، در سخاوت بى نظیرم                 

حق پرستان را حبیبم، دردمندان را دوایم

من وصیم، من ولیم، من نقیم، من سخیم                    

زانکه همنام على معنىِ، هاى هل اتایم

آیه‌ى تطهیر را مصداق و از امر الهى                            

آیه‌اى از شاخصار نصِ نون اِنّمایم

غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت                      

شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم

"ژولیده نیشابوری"

مجلس بزم متوکل

امام هادی علیه السلام

چرا چنین متوکل به ما جفا کردى                             

شدى به کین، متوسل ستم روا کردى

غم مدینه مرا کم نبود اى ظالم؟                               

که طعن و تهمت و تبعید را روا کردى

مگر مرا به تمسخر گرفته‏اى کان شب                       

به جشن و لهو و لعب خواهش غنا کردى

براى من شب جشن تو پر ز ماتم بود                         

خوشى نبود، که بر پایىِ عزا کردى

سرور و بزم تو تنها سر بریده نداشت                         

چرا سرم نبریدى؟ به من جفا کردى

ز روى پاک و نجیبم حیا نکردى تو؟                            

چسان ز شعر من اى بى حیا حیا کردى

عبادت شب و ذکر و ترحمم دیدى                            

ولى به دشمنى خویش اتّکا کردى

هزار نقشه به قتلم‏ کشیدى و اجرا                          

به دست معتز ملعون در انتها کردى

براى حفظ متاعِ دو روزه دنیا                                   

تو باب، در همه جا، سبّ اوصیا کردى

به بغض آل على راه کربلا بستى                             

جفا به زائر و سلطان نینوا کردى

براى عُسرت و آزار زائران حسین                             

پس از دو قرن عجب ظالمانه تا کردى

چه دست‌ها که بریدى ز قبر پاک حسین                   

به زجر و حرمله و شمر اقتدا کردى

یزید آب بر او بست و تو حَرَم بر آب                           

به شاه تشنه لبان کار اشقیا کردى

شهادت امام هادی(ع)

تولد هادی امت

در حرکت نه چندان آرام زمان به گفتة اکثر مورخان ، چشم گیتی در سال 212 هجری قمری به جمال خورشیدی روشن می شود که چکیده فضیلت ، جوهره وجود وفیض مطلق است . مولودی که یادش آرام بخش دلها وپیامش آخرین امید ونهایت آرزوی دلدادگان به خدا میگردد. آن مولود کسی جز علی النقی امام هادی (ع) نبود آمد امام هدایتی که  روشنی بخش محفل بشری گردید وتشنگان حقیقت را از زلال هدایت که ریشه در وحی دارد  سیراب کرد .

امام هادی (ع) در بصریا ( روستایی در سه میلی مدینه ) از توابع مدینه به دنیا آمد ومکارم اخلاق ، شرافت ونجابت را چون دیگر ستارگان هدایت از خاندان نبوّت در خود جمع داشت.پس از تولد امام هادی (ع) پدر بزرگوارش امام جواد (ع) همچون ائمه دیگر (ع) سنت شرعی مراسم  تولد از اذان در گوش راست واقامه در گوش چپ وصدقه وعقیقه را بطور کامل اجرا نمود.

 سال تولد امام هادی (ع)

در باره سال وماه وروز تولد حضرت ، راویان وتاریخ نگاران اقوال مختلفی ذکر کرده اند که به برخی اشاره می گردد

-  اکثر مورخان ولادت حضرت را در سال212 هجری می دانند . اصول کافی ج1 ص 497 ، الارشاد ج2 ص 297 ، اعیان الشیعة ج 4 ص 252 .

- بنا بر اقوال ضعیفی ولادت آن حضرت در سال 214 بوده است. الاتحاف بحب الاشراف  ص67 ، جوهرة الکلام ص 151 ، مرآة الجنان ج2 ص 159  

- مؤ لف تاریخ  الخمیس در جلد  2 صفحه 321 وصاحب مرآة الجنان در جلد 2 صفحه 159 تولد امام هادی (ع) را در روز سیزدهم رجب ذکر
  کرداند

- برخی نیز تولد امام علی النقی (ع) را در روز دو شنبه سوّم رجب ذکر کرده اند.

- برخی منابع ، تصریح می کنند که تولد امام در ماه رجب بوده است ولی روز تولد را معین نکرده اند از جمله در بعضی از دعاها به این مطلب
  تصریح شده است.

بارالها ! از تو می خواهم ودرخواست دارم به حق دو مولود در ماه رجب  محمد بن علی الثانی وعلی بن محمد منتجب (امام هادی ) .

نام مبارک

امام جواد (ع) پدر بزرگوار حضرت هادی (ع) نام جد بزرگوارش را (علی) که نام امیر المؤمنین وزین العابدین وسید الساجدین علی بن الحسین بود بر فرزند خود نهاد وامام هادی (ع) به حکم وراثت ، خصوصیات این دو بزرگوار را در خود داشت . او بلاغت وسخنوری را از امیر بیان منشأ بلاغت وخواستگاه فصاحت  به ارث برده بود وتقوا عبادت را از سید الساجدین

 کنیه

کنیه گذاری بر افراد از جمله رسمهای عرب بوده ونوعی احترام بشمار می رفته است تا جایی  که مردمان آنروز با کنیه به تفاخر می پرداختند . 

 ائمه (علیهم السلام) این نکته را بخوبی رعایت می کردند وحتی به اطفال خود کنیه گذاشتنه وآنان را با کنیه صدا می زدند زیرا احترام نهادن در رشد روانی وبلوغ اجتماعی فرزند اثری مهم  وژرف دارد  که امیر مؤ منان در شعر ی که به این مضمون روایت شده می فرماید

 امام جواد (ع) به  تاسی  از امامان سلف فرزند خود را ابو الحسن خواند ودر این کنیه او را به امام موسی بن جعفر وامام رضا (ع) همانند ساخت.

محدثین وروات جهت تشخیص وتفکیک ، صفتی به ابو الحسن افزوده امام موسی بن جعفر (ع) را ابو الحسن الاول ، امام رضا (ع) را ابو الحسن الثانی وامام هادی (ع) را ابو الحسن الثالث می خوانند

القاب  

القاب امام گوشه هایی از فضائل ،مناقب وصفات والای ایشان را به خوبی تصویر می کنند

الامین - التقی   - الناصح  - المتوکل - المرتضی - الفقیه  - الطیب - العسکری - الوضح  - الرشید - الشهید  - الوفی  - الخالص - العالم  - نقی  - فتاح  - هادی - نجیب  - مؤتمن 

با آنکه متوکل بارها در صدد بود تا به بهانه قیام مسلحانه امام دهم را از میان بردارد، ولى هیچ گاه به این بهانه دست نیافت. با این حال، نتوانست حیات شریف آن حضرت را که مانع خودکامگىهاى او به عنوان محور تفکر اسلامى بود و همچون مرکزى که شیعیان بر گرد آن پروانه ‏وار مىچرخیدند، تحمل کند، لذا ایشان را بنا به روایتى، در تاریخ سوم رجب سال 245هجرى به شهادت رساند.

امام دهم در حالى که هشت سال و پنج ماه از عمر شریفشان مىگذشت، به مقام امامت نایل شدند و پس از سى و سه سال به شهادت رسیدند و در سامرا دفن شدند (صلوات الله وسلامه علیه وعلى آبائه وأبنائه الطاهرین).

 

امام هادی (ع) وشیعیان غالی

مشکلات درونی شیعه کمتر از مشکلاتی نبود که از خارج وبه وسیله دشمنان بر آنان وارد می شد به ویژه که مشکلات درونی در افزایش مشکلات خارجی تاثیر مستقیم داشت به همین جهت  ، امامان شیعه (ع) به هر شکلی بود سعی داشتند تا دامن تشیع را از لوث غلّوپاک کرده وغلات را از خود طرد نمایند وبدین وسیله راهی برای حل مشکلات درونی خود پیدا کنند اما غلات ، به منظور سود جوئی ویا به بدلیل کج فکری ، خود را منتسب به ائمه شیعه (ع) کرده ومخالفتهای ائمه با خود را نوعی تقیه قلم داد می کردند آنچنان که در بلاد دور دست  که شیعیان ازعلم وفقه وفرهنگ شیعی رشد یافته ای  برخوردار نبودند ، عده ای فریب غالیان را خورده واز نظر عقیدتی به انحراف کشانده می شدند این جریان در بد نام ساختن شیعیان نزد فرق دیگر بسیار مؤثر می افتاد .  

امام هادی (ع) در ادامه فعالیت امامان پیشین ، غالیان درگیرشد زیرا در میان اصحاب او نیز افرادی از غالیان وجود داشتند ، احمد بن محمد بن عیسی یکی از شیعیان دانشمند ومعتدل که سخت به ائمه طاهرین دل بسته وبا هر گونه غلوی در دین مخالف بود.                                   

نقل کرده که طی نامه ای از امام هادی (ع) سؤال شد : احادیثی را به شما وپدرانتان نسبت داده اند که دلها از شنیدن آنها مشمئز می شود وبدان دلیل که این احادیث از پدران بزرگوارتان نقل می شود جرات رد آن را به خود نمی دهیم آنگاه ادامه می دهد ، علی بن حسکه وسالم بن یقطین که خود را از موالی ومنسوبان شما معرفی می کنند نقل می کنند که در آیه (إنّ الصلاة تنهی عن الفحشاء والمنکر ) فحشاء ومنکر اشاره به شخصی است که اهل رکوع وسجود نبوده است همین طور منظور از زکات مردی مشخص است نه پرداخت مبلغی درهم ودینار واموری از فرائض وسنن ومعاصی را بر همین منوال تاویل می کنند ، اگر مصلحت می دانید این امر را برای ما روشن فرمائید وبپیروانتان منت گذاشته ، آنها را از منجلاب این چنین تاویلات انحراف آمیز نجات دهید آن حضرت در جواب نوشتند :

( لیس هذا من دیننا فاعتزله ) این گونه تاویلات از دین مانیست از آن بپرهیزید.

مانند همین نامه از ابراهیم بن شیبه وسهل بن زیاد نیز روایت شده است به طوری که جواب امام در پاسخ یکی از آنها بسیار مفصل بوده  ودر آن علاوه بر رد محمد بن حسکه وانکار ولایت ووابستگی او به خاندان رسالت ، سخنان وی را باطل شمرده وشیعیان خود را به اجتناب از آنها امر فرموده است . حتی از آنها خواسته به هر کدام که از این دو نفر دسترسی پیدا کردید بی درنگ به قتلشان اقدام کنید . در روایت دیگری محمد حسکه وقاسم یقطینی از سوی امام مورد لعن ونفرین قرار گرفته اند .

علی بن حسکه استاد قاسم شعرانی یقطینی بوده که او نیز از بزرگان غلات ومطرود ائمة طاهرین (ع) است .حسن بن محمد بن بابای قمی ومحمد بن موسی شریقی نیز از شاگردان علی بن حسکه بوده اند . از کسانی که مورد لعن امام هادی (ع) قرار گرفته اند ، محمد بن نصیر نمیری وفارس بن حاتم قزوینی بودند امام ضمن نامه ای که در آن از ابن بابای قمی بیزاری جسته اند  فرموده اند او � ابن بابا � گمان برده که من او را به نبوت  بر انگیخته ام  واو باب من است سپس خطاب به شیعیان می فرماید : اگر توانستید او را بکشید .

محمد بن نصیر نمیری که ادعای نبوت می کرد ، رئیس فرقه نمیریه ویا نصیریه بوده است . گفته شده است که او معتقد به تناسخ وربوبیت امام هادی (ع) وهمچنین معتقد به جواز نکاح با محارم وازدواج  مرد با مرد بوده وادعا داشت که از طرف امام هادی (ع) به نبوت مبعوث شده است محمد بن موسی بن حسن بن فرات نیز او را پشتیبانی می کرده است . پیروان محمد بن نصیر که نصیریه خوانده شده اند از مشهورترین فرقه های غالی بوده اند که خود به چند گروه تقسیم می شدند .

از دیگر غالیان این دوره عباس بن صدقه ، ابو العباس طرفانی (طبرانی ) وابو عبد الله کندی معروف به شاه رئیس بود که همه از بزرگان غلات بوده اند.  

امام هادی (ع) دستور داد  فارس بن حاتم دستور را تکذیب وهتک نمایند ودرباره اختلافی که میان فارس بن حاتم وعلی بن جعفر پیدا شده بود ،  جانب علی بن جعفر را گرفته وابن حاتم را رد وطرد کرد.همچنین دستور قتل ابن حاتم را صادر نمود وبرای قاتل وی سعادت اخروی وبهشت را تضمین کرد . سر انجام شخصی از شیعیان به نام جنید پس ازکسب اجازه شفاهی از امام ، ابن حاتم را به قتل رساند .

روایات زیادی که درباره ابن حاتم در رجال کشی آمده ،  وجود خطر بزرگی از جانب او را که موجودیت شیعه را تهدید می کرد ه ، نشان می دهد. شیعیان مکرر درباره او از امام هادی (ع) پرسشهائی کردند  وامام در جواب تمامی این پرسشها از وی بیزاری می جستند .

سری بن سلامه نامه دیگری را در باره غالیان وفساد آنها به  امام هادی (ع) فرستاد که امام در جواب آن ، شیعیان را دعا فرمود وآنها را به ثبات قدم ومقاومت در برابر غلات دعوت کرد.

از دیگر غالیانی که خود را از اصحاب امام هادی (ع) قلمداد می کرد  احمد بن محمد سیاری است که بیشتر علمای رجال او را غالی وفاسد المذهب دانسته اند .

کتاب القراءات از مصادر اصلی روایاتی است که در تحریف قرآن توسط برخی از افراد نادان به آن ، استدلال شده است. به ویژه که امام هادی (ع) خود به سلامت قرآن از تحریف ودست نخوردگی آن از نظر کلیه فرق اسلامی تاکید ورزیده است:

قد اجتمتِ الامةُ قاطبةً لا اختلاف بینهم إنَّ القرآن حقٌ لا ریبَ فیهِ عندَ جمیع اهلِ الفرق.

حسین بن عبید از دیگر غالیانی بود که خود را از اصحاب امام هادی (ع) می دانست. احمد بن محمد بن عیسای قمی که از عالمان ضد غلو شهر قم بود ، او را همراه جمعی دیگر به اتهام غلّو از قم بیرون راند. چنانکه پیش از این نیز متذکر شدیم قمی ها اندیشه ناب شیعی داشته وکوچکترین غلوی  را تحمل نمی کردند. بدین سبب گاهی اشخاصی را که حتی از غلات نبوده وگاه از مفوضه به شمار آمده ویا روایات نقل شده توسط راویان غالی را روایت می کردند ، تحمل نکرده از قم بیرون می کردند .

به هر روی تکذیبها وطردهای مکرر ائمه (ع) از غالیان سبب شد که آنها رو به  به زوال گذارده  ومهمترین سلاحشان که انتساب وتمسک واهی به ائمه طاهرین (ع) بود از دست بدهند. با این حال اندیشه های غالیان تا قرنها باقی ماند وهنوز نیز مذاهبی در این گوشه وآن گوشه جهان اسلام یافت می شود که نسبتی با این فرقه های گمراه دارند.افزون بر آن ، تاثیرهای فکری آنها در متون حدیثی شیعه باقی مانده وگاه کسانی ، برای مسائلی که سابقه ای در تشیع اصیل ندارد به آنها استناد می کنند .

فتح بن یزید جرجانی ضمن روایت مفصلی ازامام هادی (ع) اعتراف می کند که او بر این باور بود که امام نیازی به خوردن وآشامیدن ندارد ؛ زیرا با مقام امامت سازگار نیست ؛ وامام هادی (ع) خطاب به وی فرمود :

ای فتح بن یزید ! حتی پیامبران که اسوه ما هستند می خورند ومی آشامند ودر بازارها راه می روند وهر جسمی این چنین است ، جز خدا که جسم را جسمیت بخشیده است.

« حرمت مدافعان ولایت »

باسمه تعالی

 


امام حسن عسکرى (علیه السلام) نقل می نمایند که: روزی به پدرشان امام هادی (علیه السلام) خبر رسید مردی از فقهاى شیعه ایشان با یکى از ناصبیان (دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)) سخن گفته و با برهان خود او را شکست داده تا به آنجا که رسواییش را آشکار ساخته است.

آن مرد فقیه به خدمت امام هادی (علیه السلام) آمد، در حالى که در بالاى مجلس تکیه گاهی بزرگ نهاده بودند و آن حضرت خارج از آن تکیه گاه، بر زمین نشسته بود و گروهی از علویان و بنى هاشم نیز در خدمتش بودند. امام دهم، آن فقیه را پیوسته بالا و بالاتر آورد تا او را بر آن تکیه گاه نشانید و رو به او نمود. این کار حضرت، برای آن گروه از اشراف (و سادات) گران تمام شد. علویان سرزنش را به وقتى دیگر موکول کردند، امّا شیخ و بزرگ هاشمیان گفت: اى پسر رسول خدا! آیا این گونه فردى عادی را بر سادات بنى هاشم، اعمّ از فرزندان ابو طالب و فرزندان عباس ترجیح مى‏ دهى؟

امام هادی (علیه السلام) فرمود: «شما را بر حذر مى‏دارم از کسانى باشید که خداى تعالى در خصوص آنان فرمود: "آیا ندیدى کسانی را که بهره‏اى از کتاب به آنان داده شد، به سوی کتاب خدا فراخوانده مى‏شوند تا میانشان داوری کند، پس گروهى از ایشان در حالى که (از قبول حق) روی گردانند، پشت می کنند."(1) (بنابر این) آیا راضی هستید که کتاب خدا داور باشد؟

هاشمیان گفتند: آرى.

امام(علیه السلام) فرمود: آیا خداوند نمى‏فرماید: "اى کسانى که ایمان آورده‏اید، چون به شما گفته شود: «در مجالس جاى باز کنید»، پس جاى باز کنید تا خدا براى شما گشایش حاصل کند،... تا آنجا که گوید: "و کسانى را که علم به آنان داده شده، درجات عظیمى مى‏بخشد"؟(2) پس همانند آنکه براى مؤمن به مقامى راضى نمی شود؛ مگر آن که از مقام غیر مؤمن بالاتر باشد، براى مؤمن عالم (نیز) راضى نمى‏شود جز آن که نسبت به مؤمن غیر عالم بالاتر باشد.

به من بگویید، آیا خدا این گونه فرمود (که):" خدا آنهایى را که ایمان آورده‏اند و کسانى را که دانش یافته‏اند به درجاتى بر می افرازد"، یا آنکه فرمود: خدا کسانى را که به آنان شرافت نسب داده شده است، برمی افرازد؟

و آیا خداوند عزّ و جلّ نگفته است: «آیا کسانى که مى‏دانند با کسانى که نمى‏دانند یکسانند؟!»(3)

پس چگونه برای من ناپسند مى‏شمارید که این شخص را از آن جهت که خداوند او را بزرگ داشته، بزرگ دارم؟! شکستى که این شخص با برهانهاى الهى، که خدا بدو آموخته، به فلان ناصبى داد، بیگمان از هر شرافت نسبى برتر و والاتر است»...

آری، مقام و جایگاه مدافعان حریم ولایت در نزد خداوند و بواسطه آن در نزد اهل بیت(علیهم السلام) این گونه است. پس خوشا آنانی که راهیان این مسیرند...

(برگرفته از کتاب "احتجاج"، تألیف مرحوم طبرسی)

 3 رجب سالروز شهادت

بنده خالص الهی و پیشوای برگزیده و هادی

امام علی بن محمد الهادی(علیه السلام)

را به تمامی مسلمانان به خصوص شما دوست گرامی تسلیت می گوید.