دهم رجب المرجب، ولادت با سعادت کوچکترین سرباز کربلاء، شش ماهه
حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)،باب الحوائج الی الله، حضرت علی اصغر(علیه السلام)
را به پیشگاه مقدس و منور قطب عالم امکان، حضرت مهدی صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
و تمامی دوستان عزیز ،تبریک و تهنیت عرض می نمائیم.
حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)،باب الحوائج الی الله، حضرت علی اصغر(علیه السلام)
را به پیشگاه مقدس و منور قطب عالم امکان، حضرت مهدی صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
و تمامی دوستان عزیز ،تبریک و تهنیت عرض می نمائیم.
... و تو اتفاق افتادی
... و پلک گشودی دنیایی را که برایت کوچک بود
خدا تو را برای تاریخ مقدّر کرد تا چیزی را به ادراک برسیم
خورشید چشمانت را به زمین تاباند
تا دنیا را از دریچه نگاه نافذ تو ببینیم
چه تقدیری داشتی، طفل آفتاب!
درست لحظه ای آمدی که:
زمین در تیر رس نگاه سرد زمستان بود،
و در اسارت شیطان.
درست یک گام مانده به آغاز فراخوان بزرگ عشق و حماسه، آمدی؛
لحظه ای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود.
... و تو هم به ضیافت عشق رفتی.
«قنداقه ات» را «اِحرام» خویش کردی و راهی «خانه دوست» شدی
به نیمه های حجّت که رسیدی
تقدیر این شد که پدر
حج نیمه تمامش را در کربلا کامل کند
بسیاری، حسین علیه السلام را که «باطن کعبه» بود، رها کردند و مسافر کربلا نشدند
اما تو ـ که از قبیله عشقی ـ
پشت به قبله قبیله نکردی
تا در «کربلا»، «حاجی» شوی
«شش ماه» برایت کافی بود
تا «کربلا»یی شوی
«شش ماه» کافی بود
تا از بند «ناسوت» برهی
ـ اگرچه آن «شش ماه» هم زمینی نبودی ـ
با یک حنجره «شش ماهه»
همه تاریخ را تکان دادی
با یک قلب «شش ماهه»
به تقدیر آسمانی خویش دل سپردی
یک گام «شش ماهه» برداشتی
تا به «ملکوت» رسیدی
«علی اصغر» بودی،
اما دلت بزرگ بود
گام هایت بلند بود ـ برای عروج به ملکوت ـ
خدا خواست تو بیایی
ـ درست، لحظه ای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود ـ
و تو اتفاق افتادی
نگاه سبزت را روانه چشم اندازی سرخ کردی
و چشم به راه یک روز ماندی؛
روزی که قنداقه امروز و «لباس احرام» فردایت
بوی «شهادت» بگیرد