
مولای من !
آخر چه زمانی شکوفه های انتظارمی شکفد
و موج های ظهور ساحل آشفتگی ما را قرار می بخشد ؟
آقای من !
نسل ها از پی هم آمده و رفته اند
دل های کثیری برای تو سوخته و گداخته اند
و اشک های بی قراری بر روی گونه ها غلطیده اند
ولی آفتاب حضورت هنوز آسمان غبارآلود
ما را شایسته درخشیدن نمی داند
مولا جان !
گهگاهی که تنها می شوم و راهم را گم می کنم
سرگردان در کوچه باغ های خیال
تک تک خانه های آرزو را به امید تو می پویم
ولی همیشه آنچه نصیبم می شود شمیم سحر آمیز توست
که درآن خانه های ارغوانی به جا مانده است
و خبر از کوچیدنت می دهد
چه شب هایی که کورسو ، کورسو در تاریکی
با راهنمایی ستاره ها سراغ تو را از مرغان یاحق می گیرم
و آنها جاده ای به رنگ نسیم را نشان می دهند
که تنها نقوشی از قدم های تو برایش به یادگار مانده است
و شکوه می کند که سالهاست دیگر قدم مرحمتت را
بر چشمان منتظر او هم نمی گذاری
سحر گاهان قطره های باران که از عهد عتیق
تلألو خود را وامدار تو هستند گلایه می کردند:
که روزگاریست ابر رحمتت را از آن ها هم دریغ می کنی
مرغ هایی که به یُمن یک نگاه زیتونی تو
به مرغ عشق ملقب شدند
هنوز هم غروب های آدینه سرود انتظار را برای تو می سرایند
به امید آنکه رسم عاشقی به جا آوری
و به دل های سوخته ی آنها نوری بیفشانی
سال هاست اهالی جمعه برای شکفتن گل وجودت ندبه می کنند
اما من از واعظان شهر شنیده ام :
برای آمدن تو انتظار کافی نیست . . .
اشک و سوز و دلی داغدار کافی نیست
مهدی جان !
کوچه های دیار ما چند صباحی است شکایت می کنند
که سایه ی شما سنگین شده است
ولی از شما چه پنهان من پی برده ام
به کوچه های مدینه حسودی می کنند
گویا از خورشید شنیده اند
در روزگاری نه چندان دور کوچه ی بنی هاشم گذرگاه محمد و علی
و فاطمه و حسن و حسین (صلوات الله علیهم) بوده
از این رو بر خود مباهات می کند
و تا ابد به همتایان خود فخر می فروشد
مدت هاست که میوه های کال حوصله ی رسیدن ندارند
و غنچه ها نیز بهانه ای برای شکفتن خود نمی یابند
ابرها نیز جز به اندازه ی ضرورت بر ما زمینیان نمی بارند
درست از آن روزی که پرستو های مهاجر از کرانه های دور
نشانی تو را برای تاک ها نمی آورند
دیگر غوره ها هم عجله ای برای رسیدن نمی کنند !
یابن الزهراء !
نمی دانم در کجای عالم سُکنی گزیده ای
که پروانه های سبکبال هم
خبری از تو برای تمشک های وحشی نمی آورند
اما خوب می دانم وجود مبارکت مجرای فیض است
و رحمت واسعه ی الهی از طریق تو بر ما نازل می شود
یقین دارم هنگامی که با قامت سرو گونه ات به نماز می ایستی
و قنوت عشق برمی داری
برای تک تک ما از درگه حق استغاثه ی رحمت و برکت میکنی
ولی آخر برای دلتنگی هایم
تا کدامین روز از سال های شمسی و قمری
بهانه و دلیل بتراشم
و بر شعله های اشتیاقم شبنم آرامش بپاشم . . .