ای خدا تو مدینه غصه بی اندازه شد / بین اشک و آه بدن تشییع جنازه شد
*
* * *
* * * * *
* * * * *
* * * * *
* * * *
اى دل خون شده! ایّام عزاى حسن ست / کز ثَرى تا به ثریّا همه بیت الحزن ست
پیرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک / گز غمش چاک ملک را به فلک پیرهن ست
*
* * *
* * * * *
* * * * *
* * * * *
* * * *
من امام مجتبى ریحانه پیغمبرم
از چراغ انجمن در انجمن تنها ترم
من غریب خانه ام در وطن بی گانه ام
*
* * *
* * * * *
* * * * *
* * * * *
* * * *
بی بهره از فروغ ولایت تو یا حسن / مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرمود دیدهای که کند گریه بر حسن / آن دیده کور وارد محشر نمی شود
*
* * *
* * * * *
* * * * *
* * * * *
* * * *
هر که بشنیده صداى مجتبى / تا ابد شد مبتلاى مجتبى
سالها بهر حسین باید گریست / تا کنى درک عزاى مجتبى