خبر شهادت مسلم پس از اعلام حمایت اهل کوفه برای امام حسین (ع) بسیار گران آمد و اشک بر دیدگانش حلقه زد ، اما بی درنگ هدف خود را دنبال کرد ، جمله ای گفت که نشان داد مقصود بالاتر از این است :
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا؛ بعضی از مؤمنین با پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه خدا شهید شدند و بعضی دیگر انتظار می کشند که کی نوبت جانبازی آنها برسد ، ولی مسلم وظیفه خودش را انجام داد ، نوبت ما است.
حسین (ع) در عصری است که انحراف ، ضعف ایمان ، فساد و نا امیدی مردم را فرا گرفته و شمار وفاداران به امام اندک و پارسیان گوشه گیرند : وی به عنوان یک رهبر مسئول می بینداگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک دین دولتی در می آید... نمی تواند خاموش بنشیند که مسئولیت جنگیدن با ظلم را دارد...
حسین برای این که در اندام مرده این نسل خون تازه حیات و جهاد تزریق کند جز مردن و انتخاب مرگ سرخ خویش سلاح و چاره ای ندارد و برای جهاد جز بودن خویش هیچ ندارد ، آن را بر می گیرد و به سمت قتلگاه خویش می آید.
آری امام در قبال امت و میراث جدش تعهد دارد و نمی تواند کعبه را در تسخیر بنی امیه ببیند و بی عدالتی ، پلیدی و قساوت دستگاه جابر را تحمل کند.در چنین شرایطی از انجام اعمال حج خودداری می کند ، یعنی من اعتراض دارم ... وی عدم رضایت خویش را به این وسیله و به این شکل اعلام می کند، یعنی حجی که گردانندهاش یزید باشد برای مسلمین فایدهای ندارد ( این که امام کعبه را ترک کند ) و بعد بگوید من برای رضای خدا رو به جهاد می کنم ... یک دنیا معنی داشت.کار کوچکی نبود ، ارزش تبلیغاتی داشت ، اسلوب ، روش و متد کار در این جا به اوج می رسد.سفری را در پیش می گیرد که همه عقلا ... آن را نا موفق پیش بینی می کنند.
آنان که تنها به مصالح خویش می اندیشند و هر امری را با میزان های مادی می سنجند سفر حضرت را بدون نتیجه می پنداشتند و به بهانه خیر خواهی و دلسوزی برای انصراف وی از وعده و وعید های حاکم مکه و پیشنهاد امان نامه نیز هیچ گونه تأثیری بر جای نمی گذارد و کار به جایی می رسد که حاکم می نویسد : از خدا می خواهم از تفرقه افکنی بپرهیزی ، چه بیم داری کشته شوی ...
امام پاسخ می دهد : کسی که به پیروی از دستورات حق و فرستاده اوست و به نیکی و نیکوکاری مقید است ، با خدا و پیغمبر خدا مخالف نیست و بهترین امان هم امان خداست.
سرانجام امام حرکتی را آغاز می کند که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منشأ گرفته و با معیار های مادی قابل محاسبه نیست.
در عین حال حسین (ع) نظر دوستداران و خیرخواهی را تصدیق می کند. می گوید : خودم می دانم. ایشان میگویند : پس چرا اهل بیت را با خودت می بری ؟ می گوید : آنها را باید ببرم ... در واقع امام یک عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نیروی خود دشمن تا قلب حکومت دشمن ( شام ) فرستاد. این خودش تاکتیکی عجیب و کاری فوق العاده است. همه برای این است که صدا ها بیشتر به جهان آن روز برسد ، بیشتر ابعاد تاریخ و ابعاد زمان را بشکافد و فساد و پلیدی و انحراف های اخلاقی یزیدیان را بر ملا سازد و چهره کریه آنان را آشکار کند. آری حرکت حسین (ع) از حجاز و رفتنش به سوی عراق جنبش نیرومندی بود که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منبعث می شد.