این شخصیت به قدری برای دستگاه اموی خطرساز بود که یزید در ناصلهای به ابنزیاد چنین مینویسد:
«وقتی به کوفه رسیدی مسلم بن عقیل را احضار کن و اگر بر او چیره شدی او را قتل برسان و تبعید کن».
و این در حالی بود که جمعیت کثیری با مسلم بیعت کرده بودند که تاریخ این تعداد را دوازده هزار نفر در اول کار و سپس هیجده هزار نفر شمرده است، و به همین جهت مسلم برای حضرت امام حسین(علیهالسّلام) نامهای نوشت و اوضاع را برای ورود ایشان مساعد گزارش کرد.
سپس به کوفیان گفت؛ که اگر از عهد خود سرپیچی کنند تا زمانی که شمشیر در دستانش باشد با آنها مبارزه میکند.
این کلام
برای عدهای سنگین آمد. از جمله این افراد، نعمان است که از روی لجاجت خبر
کوفه را به به یزید رساند. یزید ملعون به دنبال آگاهی از ورود مسلم به کوفه
و جمع آوری سپاه برای امام حسین(علیهالسّلام)، نامهای را برای ابنزیاد
-که آن زمان حاکم بصره بود- ارسال کرد *
تا با حضرت مسلم برخورد کند. کار به جایی رسید که مردم از دور مسلم متفرق
شدند، گروهی به بهانه کار، گروهی به بهانه خیرخواهی و جلوگیری از ریخته شدن
خون مسلمین، و گروهی هم با تهدید و تطمیع.
در شب آخر
مسلم(علیهالسّلام)، بعد از نماز مغرب و عشاء، بدون منزل و سرپناه در
کوچههای کوفه سرگردان و تنها شد و صبح روز بعد با لشگریان ابنزیاد روبه
رو شد، و بین آنها نبرد سختی در گرفت ایشان به حدی از خویش شجاعت نشان
دادند که دشمن فهمید به این صورت کار پیش نمیرود. لذا حیلهای به کار برده
و به او امان دادند، وقتی ایشان خود را تسلیم کردند، آنان عهد خود شکستند و
او را دست بسته به دارالاماره منتقل نمودند و پس از کشتن، جنازۀ مطهر وی
را ، در نهم ذیالحجّه ** سال ۶۱ هجری قمری از بام دارالأماره به زمین انداختند ذکر نموده است.
* ابن کثیر ابوفداء اسماعیل، البدایة و النهایه، چاپ بیروت، دار ابن کثیر، چاپ اول، 1428ه.ق، جلد 8، ص 220.
**ابن اعثم، ابو محمد احمد، الفتوح لابن أعثم، انتشارات مجلس دائرة المعارف العثمانیه، هند، چاپ اوّل، 1390ه.ق، جلد 5، ص 88-87.