آنگاه وجوه رهق را نیز از اهالی آن جا گرفتند و به ساختمان مسجد پرداخت و سقف مسجد را با چوب پوشانیدند.
سیّد ابوالحسن الرّضا، زنجیرها و میخها را به قم آورد و در خانهی خود
نگهداری کرد. هر بیمار صعب العلاجی که خود را به این زنجیرها میمالید،
در حال، شفا مییافت.
ابوالحسن محمّد بن حیدر گفت: «به طور مستفیض شنیدم، پس از آن که سیّد
ابوالحسن الرّضا وفات کرد و در محلّهی موسویان (خیابان آذر فعلی) مدفون
شد، یکی از فرزندانش بیمار گردید. داخل اطاق شده سرِ صندوق را برداشت
زنجیرها و میخها را نیافت.»
منبع شناسی مسجد جمکران
منابع تأسیس مسجد مقدّس جمکران به فرمان حضرت صاحب الزّمان، أوراحنا فداه، بر اساس تسلسل زمانی، به شرح زیر است:
1ـ نخستین کسی که این داستان را در کتاب خود آورده، ابو جعفر محمّد بن
علی بن بابویه، مشهور به شیخ صدوق (متوفای 381 هجری) است. ایشان، مشروح آن
را در کتاب مونس الحزین فى معرفه الحق و الیقین درج کرده است.
با توجّه به این که تأسیس این مسجد در عصر شیخ صدوق ـ رحمه الله ـ واقع
شده، و ایشان در قم زندگی میکرد، طبعاً، همهی جزئیات آن را بدون واسطه
از حسن بن مثله، و سید ابوالحسن الرضا و دیگر شاهدان عینی، شنیده و نقل
کرده است.
کتاب مونس الحزین، همانند دهها اثر گرانبهای دیگر شیخ صدوق، در طول زمان، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
2ـ حسن بن محمّد بن حسن قمی، معاصر شیخ صدوق، صاحب کتاب گران سنگ تاریخ قم، شرح آن واقعه را از کتاب شیخ صدوق نقل کرده است.
کتاب تاریخ قم در عصر شیخ صدوق، به سال 378 هجری، در بیست باب به رشتهی تحریر درآمده است.
3ـ حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی، به سال 865 هجری آن را به فارسی ترجمه کرده است. (الذریعه، ج3، ص276).
4ـ متن عربی کتاب، به دست مولی محمّد باقر مجلسی، (متوفّای 110 هجری)
نرسیده، ولی ترجمهی فارسی آن به دست ایشان رسیده (بحار، ج1، ص42) و احادیث
مربوط به قم را در جلد «السّماء و العالم» از آن روایت کرده است. (بحار،
ج1، ص208ـ221).
5ـ سید نعمت الله جزائری، صاحب أنوار نعمانیّه (متوفّای 1112 هجری)
ترجمهی فارسی آن را دیده و داستان تأسیس مسجد مقدّس جمکران را با خوط
خود،, از آن استنساخ کرده است. (بحار، ج53، ص254).
6ـ شاگرد فرزانهی علّامه مجلسی، میرزا عبدالله افندی، (متوفای 1130
هجری) نسخهای از ترجمهی فارسی آن در بیست باب، در قم مشاهده کرده و گزارش
آن را در تألیف گرانبهای خود آورده و تصریح کرده است که این ترجمه، به
سال 865 هجری، به دستور خواجه فخر الدین ابراهیم، انجام یافته است. (ریاض
العلماء ج1، ص319)