انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

انتظارفرج

باسلام ازاینکه به وبلاگ خودسرزدین متشکرم ازشما خواهشمندم که نظرات خودتون رومنعکس کنید

میلاد امام زمان (علیه السلام)

سیمای امام در قرآن

به کوشش: امین عظیمی

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده­اند وعده می­دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان­گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پا برجا و ریشه­دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل می­کند؛ آن­چنان­که تنها مرا می­پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند». [نور: 55]

پیام­ها:

1. اسلام، دین آینده جهان است. آینده تاریخ، به سود مؤمنان و شکست سلطه کافران است. « وَعَدَ اللَّهُ ... لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ»

2. پیروزی نهایی اهل حقّ، یک سنت الهی است. « کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ».

3. هدف از پیروزی و حکومت اهل ایمان، استقرار دین الهی در زمین و رسیدن به توحید و امنیت کامل است. «لََیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ... لََیُبَدِّلَنَّهُم... لا یُشْرِکُونَ».[149]

«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ؛ در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته­ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!». [انبیا: 105]

پیام­ها:

1. سنت الهی آن است که بندگان صالح، حاکم و وارث جهان باشند. «کَتَبنا».

2. پیشگویی­های قرآن قطعی است. «لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ»...

3. قرآن، از آینده تاریخ خبر می­دهد. «یرثُها»...

4. آینده از آن صالحان است. « یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ»

5. وراثت زمین و حکومت بر جهان دو شرط دارد: بندگی خداوند و انجام دادن اعمال صالح. « عِبَادِی الصَّالِحُونَ»[150] که هر دو در امام زمان به طور کامل وجود دارد.

«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ ما می­خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم!». [قصص:5]

پیام­ها:

1. حکومت جهانی مستضعفین و حمایت از مظلومان تاریخ، اراده و خواست الهی است. «نُریدُ»

2. امامت، همچون بعثت، نعمت ویژه­ای است که خداوند بر مردم منت می­نهد. در مورد بعثت پیامبر می­فرماید: «لَقَد مَنَّ اللهُ عَلی المُِؤمنینَ إذ بَعَثَ فیهم رَسُولا» در اینجا می­فرماید: «نَمُنَّ ... نَجعَلَهُم أَئِمَّه».[151]

زلال وحی

به کوشش: رقیه ندیری

«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند؛ هرچند مشرکان خوش نداشته باشند». [توبه: 33]

امام صادق(ع) درباره آیه می­فرماید: به خدا قسم تأویل آن هنوز نیامده و نمی­آید تا زمانی که قائم خروج کند. پس هیچ کس کافر به خدای بزرگ و کافر به امام نمی­ماند؛ مگر این­که خروج او را دوست ندارند (و «قائم» نیز با آنها درگیر و زمین را از لوث وجود آنها پاک می­گرداند، به گونه­ای که اگر کافر یا مشرکی در شکم سنگی مخفی شود، آن سنگ می­گوید ای مؤمن! در شکم من کافری هست؛ مرا بشکن و او را به قتل برسان.

[محمد امینی گلستانی، سیمای جهان در عصر امام زمان، ج1، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، 1385، ص 560].

« إِذَا تُتْلَى عَلَیهِ آیاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ؛ چون آیات ما بر او خوانده شود، گوید: [اینها] افسانه­های پیشینیان است». [مطففین:13]

امام صادق (ع) در تفسیر آیه فرمود: قائم تکذیب می­شود؛ زمانی که به او گفته می­شود: ما تو را نمی‌شناسیم و تو از اولاد فاطمه نیستی؛ چنانکه به محمد(ص) گفتند.

[همان، ص 560]

« وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ؛ و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جان­ها و محصولات می­آزماییم و مژده ده شکیبا یاران» [بقره: 155]

ابوبصیر گوید: امام صادق(ع) فرمود: قبل از ظهور قائم، سالی خواهد آمد که مردم در آن سال دچار قحطی شده و از نگرانی مردن به شدت بیمناک خواهند شد. محمدبن مسلم نیز می­گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که گفت: خداوند مؤمنین را با ترس و وحشت از پادشاهان بنی فلان در آخر سلطنت آنان و گرسنگی بر اثر گرانی قیمت­ها می­آزماید و (کاستی در اموال) یعنی کساد داد وستد و کمبود بهره و سود. و (کاستی جان­ها) یعنی مرگم فراگیر و (و کاستی فراورده­ها) یعنی سود و بهره اندک محصولات به کمی غله و زراعت و برکات میوه­ها (و صابران را مژده بده) یعنی در این سختی­ها صبرکنندگان را به تعجیل خروج حضرت قائم بشارت ده.

[سیدجواد رضوی، سیمای حضرت مهدی(عج) در قرآن، انتشارات موعود اسلام، چاپ اول، پاییز 1382، صص 35ـ 37.]

«....وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛ ... و همگی با مشرکان بجنگید، چنان‌که آنان همگی با شما می­جنگند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است». [توبه: 36]

علامه مجلسی در بحار از تفسیر عیاشی از زراره نقل نموده: از امام صادق(ع) نسبت به این آیه سؤال شد امام فرمود: معنای این آیه این است که با مشرکان بجنگید چنان­که آنها با شما می­جنگند و همه آن­ها را بکشید تا این­که مشرکی روی زمین نماند و تنها دین خدا حاکم باشد». سپس فرمود: هنوز تأویل این آیه ظاهر نشده است و چون قائم ما حضرت مهدی قیام نماید، کسانی که او را درک می­کنند تأویل آیه را خواهند دید و در آن زمان دین محمد(ص) عالم را احاطه خواهد نمود و مشرکی روی زمین نخواهد بود.[152]

یک جرعه آفتاب

امام صادق(ع): «أما لَو اَدرَکتُ ذلِکَ لاَستَبقَیتُ نَفسِی لِصاحِبِ هَذَا الاَمرِ؛ اگر من او را درک نمایم البته خودم را برای صاحب این امر نگه می­دارم»! [153]

حضرت علی(ع):

«اَوسَعُکُم کَهفاً وَ أَکثَرُکُم عِلماً وَ أَوصَلُکُم رَحماً. أللّهُمَّ فَاجعَل بَیعَهُ خُرُوجاً مِنَ الغُمَّهِ وَاجمَع بِهِ شَملُ الاُمَّه؛ او بزرگ­ترین پناهگاه برای پناهندگان است و دارای بیشترین علم شماست و بالاترین صله­ رحم را داراست. خدایا بیعت او را سبب بیرون آمدن امت از غم­ها قرار ده و با وجود او پراکندگی امت را گردآور». [154]

امام محمدباقر(ع):

«مِنََ الَمَحْتُومِ الَّذِی حَتَمُه اللهُ قِیامُ قائِمِنا، فَمَن شَکَ فِیهِ فِیما أَقُولُ لَقَی اللهَ وَ هُوَ بِهِ کافِرٌ؛ از حتمیاتی که خداوند وقوع آن را استوار نموده قیام قائم ماست پس هر کس در آنچه که درباره او می­گوییم شک کند خداوند را در حالی ملاقات می­کند که به او کافر شده است». [155]

امام رضا(ع):

«بِأَبی وَ أُمِّی سُمِّی جَدِّی وَ شَبِیهِی وَ شَبِیهِ مُوسَی بنِ عِمرانَ عَلَیهِ جُیوب‌ النور تَتَوَقَدَ بِشِعاعِ ضِیاءِ القُدسِ؛ پدر و مادرم فدای همنام جدم، شبیه من و موسی بن عمران باد. بر اوست لباس­های نور که با شعاع نور قدسی روشن می­گردد». [156]

امام حسین(ع):

«صاحِبُ هَذَا الاَمر ألطِّرِید الشَّرِیدُ المَوتُور؛ صاحب این امر، فراری، رانده شده و اوست که قصاص از قاتل کشته خود نگرفته است». [157]

حضرت صاحب­الزمان (عج):

«إِنَّهُ لَم یَکُن أَحَدٌ مِن آبائِی اِلّا وَقَعَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ لِطاغِیَهَ زمانِهِ وَ اِنِّی أَخرُجُ حِینَ اَخرَجَ وَ لابَیعَهَ لِاَحَدٍ مِنَ الطَّواغِیتِ فِی عُنُقِی؛ احدی از پدرانم نبود مگر اینکه بیعتی در گردن او از طاغوت­های زمانش بود؛ ولی من هنگامی که خروج کنم، بیعتی برای احدی از طاغوتیان بر ذمه­ من نخواهد بود». [158]

به کوشش: امین عظیمی

1. امام صادق(ع) فرمود: آن نوجوان (امام زمان) به ناچار غیبتی دارد... و او همان کسی است که مردم در ولادت او شک می­کنند . برخی می­گویند در رحم مادرش است و برخی می­گویند پدرش مرد و جانشینی از خود ندارد و برخی می­گویند او دو سال پیش از وفات پدرش به دنیا آمده است. زراره می­گوید: عرض کردم: اگر من آن زمان را درک کردم چه امر می­کنید؟ فرمود: خدا را با این دعا بخوان: «اللّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفسَکَ فإنَّکَ إن لَم تُُعَرِّفنِی نَفسَکَ لم اعرفکَ اللّهُمَّّ عَرِّفنِی نَبیِّکَ فَإنَّکَ إن لم تُُعَرِّفْنِی نَبیکَ لم اعرفهُ قطٌ اللهُمَّ عَرَّفنِی حُجَّتکَ فإنَّکَ إن لَم تُُعَرِّفْنی حُجَّتکَ ضَللتُ عَن دِینِی».[159]

2. از امام کاظم(ع) در اوصاف امام زمان(عج) نقل شده که فرمودند: ولادتش بر مردم مخفی خواهد بود و با نام صدا کردن آن حضرت بر ایشان جایز نیست تا زمانی که ظهور کند و زمین را از عدل و داد پر کند، آن‌گونه که از ظلم و جور پر شده است.[160]

3. یونس بن عبدالرحمن گوید: به محضر امام موسی بن جعفر(ع) رسیدم و عرض کردم: ای پسر رسول خدا(ص) آیا شما قائم به حق هستی. فرمود: من قائم به حق هستم و لکن قائمی که زمان را از دشمنان خدا پاک می­سازد و آن را از عدل پر می­کند آن‌گونه که از ظلم پر شده است، پنجمین فرد از نوادگان من است... خدا هر سختی را برای او آسان می­کند و گنج­های زمین را بر وی می­گشاید و هر دوری را برای او نزدیک می­کند و هر جبار ستمگر را به دستش از بین می­برد و هر شیطان متمرد را به دستش هلاک می­سازد.[161]

اشاره

نسب خورشید

رقیه ندیری

در ارشاد شیخ مفید آمده است که: ولادت امام زمان(عج) در شب نیمه شعبان سال 255 هجری قمری بوده است. پدر بزرگوارش امام حسن عسکری(ع) و مادرش، ملیکه دختر پادشاه روم است که او را در برخی روزها سوسن و در بعضی ایام، ریحانه می­گفتند. صیقل و نرجس نیز از نام­های او بوده و نسبتش به شمعون بن صفا وصی حضرت عیسی می­رسد. این مولود، هم­نام و هم­کنیه رسول خداست و القابی مثل بقیة­الله، بعر معطله، بلدالامین، برهان­الله، بقیة­الانبیا، محجه­الله، خاتم­الاوصیاء، صاحب­الغیبه و غایة­الطالبین دارد. طبرسی نوری در نجم الثاقب، 183 نام و لقب برای او می­شمارد و علت نام­گذاری هر یک را بیان می­کند.

حضرت مهدی(عج) از نظر خلقت، دقیقاً شبیه پیامبر بزرگ اسلام است و خصوصیات فردی او را می­توان چنین برشمرد: موعود ادیان آسمانی است؛ زمین را از عدل پر می­کند؛ در میان مردم با استفاده از علم امامت خود قضاوت می­نماید؛ علم را به کمال می­رساند؛ هیچ کس پس از او در زمین پادشاهی و زمام­داری نمی­کند؛ چرا که دولت او به قیامت ختم می­شود؛ دجال لعین را به قتل می­رساند؛ برای سپاهیانش در زمین دو رود از آب و شیر جاری می­شود و آنها با خود آب و آذوقه حمل نمی­کنند؛ زمین، گنج­هایش را برای او آشکار می‌کند؛ در زمان او عقل­های مردم کامل می­شود و از سرعت حرکت افلاک و اجرام آسمانی کاسته می­شود.

آن حضرت را غایب نامیده­اند؛ چون ظاهر نیست و غیبت به معنای حاضر نبودن، تهمتی نارواست؛ به دیگر سخن، معنای غیبت او نامرئی­بودن او نیست و نباید چنین پنداشته شود که حضرت در تمام مدت غیبت تا وقت ظهور، یک وجود نامرئی است و دیده نمی­شود؛ بلکه با استناد به روایات رسیده، امام در میان کوچه و بازار در رفت­و آمد است و در مجالس مؤمنان شرکت می­کند؛ ولی شناخته نمی­شود. نه اینکه به طور کامل از میان مردم خارج شده و از جامعه بریده است.

"

درباره زمینه ظهور که در چه شرایطی واقع خواهد شد سخن فراوان است و ما تنها به سه مورد اشاره می­کنیم:

1. این امر به خواست خداوند بستگی دارد.

2. هرگاه با گذشت زمان، استعداد و روحیات و اخلاقیات جوامع به گونه­ای ترقی یافت که شایستگی­ قبول و لیاقت پذیرش حضرت را داشته باشند، این امر اتفاق می­افتد.

3. تا زمانی­که روی زمین را فساد و ظلم فرا نگیرد و جوامع بشری در انحطاط فکری و در باتلاق شهوات فرو نرود هنوز زمینه ظهور فراهم نشده است و باید در انتظار چنین زمانی نشست.

گروهی بر روی نظریه سوم پافشاری می­کنند؛ اما اگر بنا باشد ظهور حضرت مهدی بسته به رهاساختن مردم و افراد بی­قید و بند باشد باید از امربه­معروف و نهی ­ازمنکر ـ که از ضروریات دین است ـ چشم پوشید و آیات و روایات بی‌شمار آن را از صفحات قرآن کریم و کتب معتبر مذهبی حذف کرد.

پس برای زمینه­سازی ظهور تنها راه منحصر آن نیست که این گروه تشخیص داده­اند و منظور از «یَمْلَأ الأرْضَ قِسْطاً وَ عَ‍دْلاً کَما مُلِئَتْ ظَلْماً وَ جُوراً» روند طبیعی جوامع بشری است.

منابع

1. طبرسی، النجم­الثاقب، چاپ دهم، انتشارات مسجد مقدس جمکران.

2. محمد امینی گلستانی، سیمای جهان در عصر امام زمان(عج)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ج 1.

گفتار مجری

خودیاوری­های اجتماعی

منتظران راستین، وظیفه دارند مراقب حال یکدیگر باشند و افزون بر اصلاح خویش، دراصلاح دیگران نیز بکوشند؛ زیرا برنامه عظیم و سنگینی که انتظارش را می­کشند، یک برنامه فردی نیست؛ بلکه کاملاً اجتماعی است. برنامه­ای است که تمام عناصر انقلاب باید در آن شرکت جویند و کوشش­ها و تلاش‌ها باید هماهنگ شود و عمق و وسعت این هماهنگی، باید به عظمت همان برنامه انقلاب جهانی باشد که انتظار آن را دارند.[162]

ابعاد مختلف انتظار

انتظار، به معنی قانع نشدن به وضع موجود است. «انتظار داریم» یعنی هر چه خیر و عمل خوب انجام دادیم و به وجود آمد، کم و غیرکافی است. منتظریم تا ظرفیت نیکی عالم پر شود. یک بعد دیگر انتظار، دل‌گرمی مؤمنین به آینده است. انتظار مؤمن یعنی اینکه تفکر الهی، این اندیشه روشن که وحی به مردم عرضه کرده است، یک روز سراسر زندگی بشر را فرا خواهد گرفت. یک بعد دیگر انتظار، امیدبخشی و حفظ جامعه از گرایش به یأس و پوچ­گرایی است. [163]

مهدویت در شعر شاعران

مسئله مهدویت از صدر اسلام، امری رایج و مورد توجه بوده؛ به گونه­ای که در هر دوره­ای، منتظر ظهور مهدی موعود بوده­اند. شاعران نیز در اشعار خود به آن اشاره می‌کردند؛ برای مثال، کُمیت، شاعر مبارز و نستوه شیعی، متوفای 126 هـ . ق در محضر امام باقر(ع) شعری درباره امام موعود قرائت کرد و از زمان قیام آن حضرت پرسید یا اسماعیل حمیری متوفای 173 هـ .ق پس از تشرف به خدمت امام صادق(ع) و هدایت یافتن به دست آن حضرت، قصیده­ای طولانی سرود که از میان آن می‌توان به ابیات زیر اشاره کرد.

وأشهِدُ رَبّی أَنَّ قَولَکَ حجهٌ

عَلَی الخَلقِ طُرّ اً مِن مُطیعِ و مُذنبٍ

بِأَنَّ وَلِی الاَمرِ وَ القائِمِ الَّذِی

تَطلَعَ نفسی نَحوَهُ بِتَطرُّبٍ

همچنین دعبل خُزاعی، شاعر توانای قرن سوم هجری قصیده­ای را درباره امام زمان(عج) نزد امام رضا(ع) قرائت کرده است و امام رضا(ع) درباره این قصیده فرمودهاند: «این اشعار را روح­القدس بر زبان تو جاری ساخت».

چراغ راه

" قانع شدن به وضع موجود و تلاش فزاینده و مستمر در انجام اعمال نیک و خیر، یک بعد از انتظار است.

" هر جا که خدا هست، امام زمان نیز حاضر است. آیت­الله حسن­زاده آملی]

" اگر مهدی موعود را از این جهت دوست می­داریم که بیاید و جهانمان را آباد نماید و نعمت­هایمان را فزونی بخشد، ما دوستدار آبادانی و نعمتیم، نه دوستدار ولایت و امامت! اگر به او عشق می‌ورزیم از آن جهت که در پرتو ظهورش علم و حکمت و پیشرفت­های معنوی را به راحتی دریابیم، ما راحت­طلبیم نه مهدی­طلب!

"

امام زمان(عج) در میان ما حاضر است و در میان ما زندگی می­کند. او ما را می­بیند؛ ولی ما از دیدنش محرومیم. این ماییم که قلب و روحمان از بار گناهان پوشیده شده و قادر نیستیم وجود مبارکش را درک کنیم.

"

یاران او نیز که در رکابش سر و جان می­بازند، ویژگی­های خود او را دارند؛ مهربان بر مؤمنان، سخت­گیر بر کافران و منافقان، عدالت­گستر، ساده­زیست، پرتلاش، جوان­دل، زاهدان شب و شیران روز و آهنین اراده و قوی دل هستند.

"

آرمان قیام و انقلاب مهدی(عج)، یک فلسفه بزرگ اجتماعی اسلامی است . این آرمان بزرگ، گذشته از این که الهام­بخش ایده و راه­گشای به سوی آینده است، آیینه بسیار مناسبی است برای شناخت آرمان­های اسلامی.

" ظهور مهدی موعود، تحقق­بخش وعده­ای است که خداوند متعال از قدیم­ترین زمان­ها در کتب آسمانی به صالحان و متقیان داده است که زمین از آنِ آنان است و پایان، تنها به متقیان تعلق دارد. [شهید مطهری]

زلال قلم/نوزاد نرجس

رقیه ندیری

از همان «بسم­ الله الرحمن الرحیم، انّا انزلناهُ فی لیلة القدر»، صدایش با صدایم همراه شد که دنیایی بود و نبود از دنیا، نبود و بود. حیرت به جانم چنگ انداخت. آری، باید بگویم که از قدرت الهی شگفت‌زده شده بودم؛ یعنی از همان ابتدای شب که دعوت شده بودم برای صرف افطار و شنیده بودم از ولادت فرزندی در نیمه­های شب و پرسیده بودم نام مادرش را و گفته بود نرجس.

حوادث آن شب، خواب و خیال بود و نبود. طول شب را چند بار برخاسته بودم تا به آن وعده بزرگ برسم؛ ولی بانوی خانه، نرجس، ملیکه سال­های پیش و سوسن روزهای خاص، آرام پلک بر هم نهاده بود و انگار نه انگار.

باز هم شک و تردید گریبانم را گرفته بود که بانو برخاست و قامت نافله بست و بعد هم آن درد با شکوه او را فرا گرفت و سپس «بسم­ الله­ الرحمن الرحیم، انّا انزلناهُ فی لیلة القدر» و آن صدای لاهوتی نوزاد که از بطن نرجس می­آمد؛ شب قدری این چنین سرشار ندیده بودم. بانو دستم را به شدت می‌فشرد و به خود می­پیچید و من هنوز منتظر بودم. پلک نمی­توانستم بزنم. سخن نمی­شد بگویم. فقط چشم دوخته بودم به نرجس، که ناگهان با پرده­ای از نور از من جدایش کردند.

هراسان دویدم و بهتم را به اتاق دیگر رساندم و شنیدم که: «بازگرد، نرجس همان‌جاست که ناپدید شد». و نرجس بود. با نوزادی که سر بر سجده داشت و بر بازوی راستش حق آمده و باطل رفته بود. گواهی می­داد به یگانگی خدا و پیامبری جدش و امامت پدرانش. از زمین برداشتمش؛ او را که در خواب و خیال نبود؛ او را که در اعجاز پیچیده بودندش؛ او را که پدرش برای دیدن می­خواست و او با اجازه پدرش سخن گفت: «وَ نُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضَ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّهً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ».

صدای پای مهربان تو

رزیتا نعمتی

به دنیا که آمدی، فرشتگان با کوله­باری از تغزّل، به پای­بوسی تو آمدند تا صهبای عشق را از نام تو بنوشند. اکنون نمی­دانم تولد دوباه تو را در کدامین خطّ سرخ افق نظاره خواهیم کرد.

ای چراغ فاتح شب­های زمین! همین نیمه شعبان، حلول تو را چشم­انتظاریم که این روزها، دقیقه‌هایمان گوش به زنگ صدای پای مهربان توست یا اباصالح!

نسیم زنده صبح

ای نسیم زنده صبح! در قفس جدایی از تو، تنها یک بال با آسمانت فاصله داریم؛ بیا که آسمان روشن پروازهایمان، همچون فریادهای معطل­مانده در گلو، آماده دیدار توست. ای روشنای مشرق توحید! خجستگی میلادت را به لحظه میعادت پیوند بزن و چون بارقه شهاب، فضای دل‌تنگی ما را چراغان کن.

بیا و صحن سبز حضورت را مصلّای نماز صبح دیدارت کن.

ای صاحب دقیقه­های انتظار!

«مژده وصل تو کو؟ کز سر جان برخیزم

طایر قدسم و از هر دو جهان برخیزم

یارب از ابر هدایت برسان بارانی

پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم»[164]

"

کی می­رسی و می­دهی از خود نجاتم؟

تو پیغام سبزی از جانب بالایی که بشارتِ رسیدنت، تمام دردهای ناگفته را مرهم است. امروز که شوق میلاد تو با اشک فراقت درآمیخته است، شمع انگشتانمان را با دعای فرجت افروخته­ایم تا شیرینی وصال را در رؤیای دیدارت بچشیم. دفتر دلواپسی زمین، نقطه­ای را می­جوید تا بر سرِ خط، نام تو را بنویسد؛ نام تو را، یا اباصالح المهدی!

"

«کی می­رسی و می­دهی از خود نجاتم؟»[165]

بیا!

سکوت که می­کنم، گویی از افلاک، صدای تلاوت قرآن می­آید که به وعده رسیدنِ زمین به صالحین، بر سازِ بی­قراری و فراق تو چنگ می­زند. اینک در قله­های استجابت قنوتِ دست­هایمان، تعجیل حضورت را از آسمان می­طلبد و سهم خود را از وجود تو می­خواهد؛ باشد که در تقسیم شیرینی جان تو، دیدارت را روزی ما سازند. بیا ای آیینه راز. بیا و ساحل چشم امیدوارانت را به آبی دریای حضورت روشن کن!

کوتاه و گویا(1)

رقیه ندیری

سال هزار و سیصد و هشتاد و ... خورشیدی که هنوز پشت ابر است.

بر من سخت است که همه خلق را ببینم؛ اما از دیدار تو محروم باشم.

سلام بر تو ای پسر انوار درخشان!

تو گفتی جمعه موعود می­آیم! نمی­دانم

چرا مولا، چرا مولا، چرا مولا نمی­آیی؟

چرا ای صبح بی­پایان­ترین یلدا نمی­آیی؟

ـ بر هر چه بنگرم تو نمودار بوده­ای

ای نانموده رخ، تو چه بسیار بوده­ای

او منتظر ماست که ما برگردیم

ماییم که در غیبت کبرا ماندیم

ـ سرخ مایل به کبود، سنگین و گرفته، بی تو روزگار، عصر ناگزیر جمعه است.

ـ هیچ جزیره­ای خضرا نیست؛ وقتی خضر را به ناکجا آباد تبعید کرده­ایم.

ـ آن مرد می­آید، می­آید، می­آید؛ درست سر ساعتی که باید؟

ـ اگر قرار باشد همین فردا بیایی، اولین چیزهایی که گم می­شوند، دست و پای منند.

ـ باریک­تر از مو، برنده­تر از شمشیر، بهشت من! راهی که به تو برسد، ترس ندارد.

ـ «پروردگارا! حجت خویش را به من بشناسان که در غیر این صورت، گمراه خواهم شد».

کوتاه و گویا(2)

رزیتا نعمتی

ـ الهی، درک مولایمان مهدی را به پرنده قلوب ما الهام کن تا شایسته حضور او باشیم!

ـ این ماییم که غایبیم و او همواره حاضر و ناظر است.

ـ مبارک باد میلاد تو، ای معراج خاکیان و ای سراج افلاکیان؛ ای آینه ایمان، یا صاحب­الزمان!

ـ هنگامه میلاد تو، نوید­بخش طلیعه صبحی است که به مدد حضور تو، تیرگی را از جهان می­زداید.

ـ میلادت مبارک باد، ای سپیده پنهان که اهل زمین در آرزوی بوی بهشتی تو، هماره دعای فرج را زمزمه می­کنند!

ـ میلاد مهدی(عج) سفینه نجات و امید حیات، بر عاشقانش مبارک باد!

ـ امام حسین(ع) فرمودند: «اگر زمان او (مهدی(عج)) را درک کنم، در تمام عمرم به او خدمت خواهم کرد».[166]

ـ یا مهدی(عج)! ای نقطه شروع شفق، ای مجری حق! میلاد تو، قصیده بی­انتهایی است که تنها خدا بیت آخرش را می­داند؛ بیا و حُسن­ختام زمان باش!

ـ مهدی(عج)، شمشیری از شمشیرهای خداوند است که در عالی­ترین جایگاه سیادت و برترین منزلت قرب خداوندی است.

ـ میلاد حجت خدا، دوازدهمین ساغر الهی بر منتظران جمالش مبارک باد!

ـ میلاد ستاره سهیل آسمان امامت، تداعی­کننده شادی لحظه طلوع طلعت نورانی اوست.

ـ مهدی(عج)، بوستانی است از سرو رشید نرگس، از سلاله یاس فاطمه و از ریشه گل­های محمدی.

ـ خجسته باد بزم قدسیان در صبحی که آفتاب زمین و آسمان به زیر سقف خانه نرگس طلوع می­کند.

ـ شب میلاد تو، هنگامه گشودن پنجره­های امید است به روی بغضِ ستم­دیدگان بی­پناه تاریخ.

ـ میلاد مهدی(عج)، تصنیف سرخ ترانه­های انتظار، بر عموم مسلمین جهان مبارک باد!

ـ میلاد مهدی(عج)، مشعل هدایت و روشن­گری، مبیّن حقیقت، بر اهل طریقت مبارک باد!

ـ ای ماه فاطمه! به آن امید که از افق نور بازگشت تو را دریابم، همه شب ستاره می­شمارم تا صبح دیدارت فرا رسد.

شعر

حکیم نظامی گنجوی

به فریاد رس

ای مدنی برقع و مکی نقاب

سایه نشین چند بُوَد آفتاب؟

منتظران را به لب آمد نفس

ای ز تو فریاد، به فریاد رس

سوی عجم ران منشین در عرب

زد ره روز اینک شبدیز شب

مُلک برآرای و جهان تازه کن

هر دو ­جهان را پر از آوازه کن

سکه تو زن تا امرا کم زنند

خطبه تو خوان تا خطبا دم زنند

ما همه جسمیم بیا جان تو باش

ما همه دیویم سلیمان تو باش

شهنه تویی قافله تنها چراست؟

قلب، تو داری علم اینجا چراست؟

خلوتیِ پرده اسرار شو

ما همه خفتیم، تو بیدار شو

زآفت این خانه آفت­پذیر

دست برآور همه را دست­گیر

گر نظر از راه عنایت کنی

جمله مهمات کفایت کنی

از نفست بوی وفایی ببخش

ملک سلیمان به گدایی ببخش

سلام

رزیتا نعمتی

سلام کردم و به من تبسّمت جواب داد

فتاد سایه­ات سرم، دوباره آفتاب داد

به پای خاستم ز خود به زنگ یک سلام تو

دوباره ساعت دلم صدای انقلاب داد

سلام بر شکستن سر سکوت، پیش تو!

به رشته­های صحبتی که دل گرفت و تاب داد

پس از سلام خدمتت، دوباره زاده می­شوم

زِ هَر چه بوی مسجد و توسّل و گلاب داد

چهارسوی خانه­ام سلام می­فرستمت

سلام دادم و به من دعای مستجاب داد

غمم سؤال کردی و کویر را مَثَل زدم

شکوفه­های خنده­ات صدای پای آب داد

سؤال کردمت بگو کدام روی سکه­ای

فتاد سایه­ات سرم دوباره آفتاب داد

موعود

رقیه ندیری

طی می­کنند بی تو فراز و نشیب را

یا سال­های حادثه­خیز و عجیب را

مثل فرزدقندکه بر دوش می­کشید

تا انتهای لحظه بودن صلیب را

حالا کسی رسید، که بر چوبه­های دار

این بچه آهوان یتیم و غریب را...

اما غزل به نقطه موعود می­رسد

تو از ردیف قافیه­ها «نانجیب» را؛

خط می­زنی به نام خداوند مهربان

و جای آن شمیمِ به و عَطر سیب را...

برگرد!

سیدحبیب نظاری

دل­ ما و کویر تفته برگرد

خدا را ای بهار رفته برگرد

تمام جمعه­ها را صبر کردیم

اقلاً جمعه این هفته برگرد

هر چند سخت است

سیدحبیب نظاری

تمام عمر بی­لبخند سخت است

به لبخند خودت سوگند سخت است

برای دیدنت تا جمعه بعد

تحمل می­کنم؛ هرچند سخت است

«کی عید ما رسد»

زنده­یاد نجمه زارع

دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است

هر جمعه راه سمتِ تو انگار بسته است

کی عید می­رسد که تکانی دهم به خویش؟

هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است

شب­ها به دور شمع کسی چرخ می­خورد

پروانه­ای که دل به دل یار بسته است

از تو همیشه حرف زدن کار مشکلی است

در می­زنیم و خانه گفتار بسته است

باید به دستِ شعر نمی­دادم عشق را

حتی زبانِ ساده اشعار بسته است

وقتی غروب جمعه رسد بی­تو آفتاب

انگار بر گلوی خودش دار بسته است

می­ترسم آخرش تو نیایی و پر کنند

در شعر شاعری، ز جهان بار بسته است

زیباترین

زنده­یاد قیصر امین­پور

ای مطلع شرق تغزل چشم‌هایت

خورشیدها سر می­زند از پشت پایت

ای عطر تو از آسمان، نیلوفری­تر

پیچیده در هرم نفس‌هایم هوایت

آیینه­ موسیقی چشم تو باران

پژواک رنگ و بوی گل، موج صدایت

با دست­هایت پل زدی ای نبض آبی

بر شانه­های من پلی تا بی­نهایت

پس دست کم بگذار تا روز مبادا

در چشم من باقی بماند جای پایت

آورده­اند که...

آقا را دیده­اید؟

به کوشش: رقیه ندیری

حضرت آیت­الله بهجت نقل می­کرد: شخصی می­گفت به همراه رفقا بودم که آقایی را از دور در کوچه دیدم. به دلم افتاد که حضرت امام عصر است. با خود گفتم: وقتی رسید در دل به او سلام می­کنم؛ اگر جوابم را داد، معلوم می­شود که خود حضرت است. هنگامی که از کنارش رد می­شدیم در دل به آن بزرگوار سلام کردم؛ تبسمی نمود و فرمود: علیکم­السلام. به همراهان خود گفتم: آقا را دیدید؟ گفتند: کدام آقا؟ معلوم شد که آنها نه آقا را دیده­اند و نه جواب سلام او را شنیده­اند.[167]

راز یک حدیث

شب جمعه که فرا می­رسید، بوی تربت اباعبدالله، علامه حلی را بی­تاب می­کرد و از حِلّه به کربلا می­کشاند. در یکی از این هفته­های متوالی که به زیارت می­رفت، شخصی با او همراه شد. در ضمن صحبت برای علامه حلی معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است. از این نظر، مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه سؤالات پاسخ گفت؛ تا اینکه بحث به یک مسئله فقهی کشیده شد. آن شخص فتوایی داد که علامه منکر آن شد و گفت: دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم. آن شخص گفت: شیخ طوسی در کتاب تهذیب در فلان صفحه وسطی، حدیثی را در این باره ذکر کرده است. علامه در حیرت شد که راستی این شخص کیست! از او پرسید: آیا در این زمان که غیبت کبری است می­توان حضرت صاحب­الامر را دید؟ در این هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب­الزمان را نمی­توان دید و حال آنکه دست او در دست توست؟ علامه بی­اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و بی­هوش شد؛ وقتی به هوش آمد کسی را ندید. پس از بازگشت به حله، به کتاب تهذیب مراجعه کرد و حدیث را یافت و در حاشیه­اش نوشت: این حدیثی است که حضرت صاحب­الامر به آن خبر داد.[168]

وای برشما

وقتی امام حسن(ع) با معاویه صلح کرد، عده­ای حضرت را سرزنش کردند که چرا با شخصی مثل معاویه سازش کرده است. امام در پاسخ ایشان گفت: وای بر شما! نمی­دانید مقصود من چه بود. صلح با معاویه از آنچه آفتاب بر آن می­تابد و غروب می­کند برای شیعیانم بهتر است. پس از ارائه چند استدلال، چنین جواب داد: نمی­دانید که هر یک از ما ائمه، سازش با سلطان زمانش را به گردن می‌گیرد، جز قائم ما که عیسی روح­الله پشت سر او نماز می­گزارد و خداوند ولادت او را از مردم پوشیده می­دارد و از نظرها پنهان خواهد شد تا چون ظهور کند، بیعت هیچ کس بر گردنش نباشد؟ [169]

عطسه

نسیم، خادم امام حسن عسکری، می­گفت: یک شب بعد ولادت صاحب­الامر نزد وی رفتم و ناگهان عطسه­ام گرفت. امام فرمود: «یرحَمَکَ الله» من از حرف زدن آن نوزاد نازنین خشنود شدم. او ادامه داد: ای نسیم! درباره عطسه مژده­ای به تو بدهم! گفتم: بفرما. گفت: عطسه تا سه روز آدمی را از مرگ حفظ می­کند. [همان، ص759]

سلمان می­گوید: روزی نزد پیامبر رفتم. پیامبر رو به من کرد و فرمود: «ای سلمان! به درستی که خداوند برای هر پیامبری دوازده نقیب قرار داده است». گفتم: این نکته را با تحقیق در منابع اهل کتاب دانسته­ام. فرمود: آیا دوازده جانشین مرا می­شناسی؟ گفتم: خدا و رسول داناترند. سپس حضرت مبدأ خلقت خود و علی و فاطمه و حسن و حسین را ذکر کرد و از فضایل معرفت ایشان گفت، سؤال کردم آی می­شود به آنها ایمان داشت و نام و نسبتشان را ندانست؟ فرمود: نه. گفتم: چگونه می­توانم بشناسمشان؟

پیامبر خدا جواب داد: «تا حسین را می­شناسی، پس از او علی‌بن حسین، بعد محمد بن علی، جعفربن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی­الرضا، محمدبن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و آخرینِ آنها فرزند حسن(ع)، مهدی ناطق و قائم به حق خداوند خواهد بود.[170]

گمشده

فاطمه بختیاری

آفتاب از میان پنجره­های حجره به داخل می­تابید. ستون­های نور که ذرات غبار در آن می­رقصیدند، گلیم­های کف اتاق را روشن کرده بودند. صداهای گنگی از حیاط کاروان­سرا به گوش می­رسید. گاهی شیهه اسبی و خرخر شتری شنیده می­شد. مرد چشم باز کرد؛ باز هم خواب بغداد را دیده بود. به خانه حسین بن روح رفته بود و با او حرف زده بود و امانتی مردم را به او داده بود. خمیازه­ای کشید و از جایش بلند شد. باد خنکی صورت عرق­کرده­اش را نوازش کرد. کوزه آب را برداشت و بدن آنکه آب را در پیاله بریزد، از دهانه تنگ کوزه، آب را سر کشید. به وسایل گوشه اتاق که روی هم تلنبار شده بودند نگاه کرد؛ باز هوس کرد شمش­ها را بشمارد. از وقتی آنها را به او سپرده بودند، چند بار شمرده بود. وسایل را کنار زد. خورجین را برداشت. از کیسه خورجین چند متر پارچه بیرون آورد. در طول راه نگران بود. از ترس راهزنان و دزدان، شمش­ها را در بین طاقه­های پارچه پنهان کرده بود. کیسه چرمی را دید. درِ آن را باز کرد. برق طلایی شمش­ها در چشم­هایش نشست. کیسه چرمی دیگری بیرون آورد. بند کیسه را باز کرد. شمش­های نقره را روی زمین ریخت. آنها را شمرد. درست بودند؛ درست به همان تعداد که به او سپرده بودند. وقتی می­خواست به این سفر بیاید مردم شهر از او خواستند تا آنها را به دست نایب امام برساند.

باز هم شمش­های طلا را شمرد. باورش نمی­شد؛ یکی از شمش­ها کم بود. باز هم شمرد، حالش بد شد. انگار به یک­باره تمام گرمای بیابان­ها را در تنش ریختند. چشم‌هایش تار شدند. با دستپاچگی، وسایل را کنار زد. تمام طاقه­های پارچه را باز کرد. ولی شمش را پیدا نکرد.

با خودش گفت: شاید وقتی بار شترها را پایین می­گذاشتند افتاده باشد!

با عجله به حیاط آمد. همسفرانش در حیاط کاروان­سرا سرگرم کارهایشان بودند. یکی نعل اسبش را عوض می­کرد. یکی پالان را از روی الاغ برمی­داشت تا زبان­بسته استراحت کند. از کنار چند مرد که جلو در حجره جمع شده بودند گذشت. یکی از مردها گفت: بفرمایید!

با سر از او تشکر کرد. به حیاط خاکی نگاه کرد. با سر گیوه­هایش خاک را کنار زد. چند بار جایی را که بار شترها را زمین گذاشته بودند گشت. یادش آمد شمش­ها بزرگ­تر از آن است که زیر خاک و غبار کف حیاط پنهان شوند. از دست خودش عصبانی شد ولی بی­اختیار پاهایش هنوز خاک­ها را زیر و رو می­کرد. دستی به شانه­اش نشست. برگشت یکی از نگهبانان کاروان بود. اتفاقی افتاده است؟

دهان باز کرد تا حرفی بزند اما پشیمان شد. نباید می­گذاشت کسی از گم شدن شمش­ها چیزی بفهمد وگرنه دیگر کسی به او اعتماد نمی­کرد.

نگهبان، منتظر جواب سؤالش بود. مرد نمی­دانست به نگهبان چه بگوید. از در کاروان­سرا صدای شیهه اسب­ها و زنگ شترها بلند شد. کاروانی آمد. نگهبان دستش را سایه­بان چشم­هایش کرد و به سواری که روی اسب بود خیره شد. طرف او دوید. مرد به یاد شمش طلا افتاد. در طول راه هرجایی که ایستاده بودند آنها را شمرده بود. ولی نمی­دانست کجا یکی از آنها را گم کرده است. سر و صدای کاروان تازه­وارد، او را به یاد اسب انداخت. کیسه­ای بر پشت اسب داشت. شاید آنجا گذاشته باشد.

با این فکر خوش‌حال شد و با عجله به سمت اسطبل رفت. اسب­ها و شترها سرشان در آخور بود و علف­های خشک را می­خوردند. اسبش را دید. پوست قهوه­ای اسب در نور آفتاب که از دریچه­های سقف می­تابید روشن­تر شده بود. زین گوشه­ای افتاده بود و کیسه­ای به آن بسته شده بود. کیسه را برداشت و یک بار آن را پشت و رو کرد، چند تکه طناب پنبه­ای یک دستمال و پیاله مسی روی علف‌های کف اسطبل افتادند. صدای پا شنید. پسر بچه­ای با یک بغل علف جلو آمد. اسب­ها شیهه آرامی کشیدند. پسر به وسایلی که روی زمین افتاده بود نگاه کرد. علف­ها را در آخوری ریخت. پیاله مسی را از کنار پای اسب برداشت و دستمال را توی آن گذاشت. طناب­ها را در کیسه ریخت و همه را کنار زین اسب گذاشت. مرد در فکر بود. نمی­دانست کجا را باید بگردد. به دیوار آخور تکیه داد. آرزو کرد: کاش آنها را از مردم نگرفته بودم! کاش می­توانستم همه جاهایی را که استراحت کرده­ام برگردم و شمش را پیدا کنم!

می­دانست تمام اینها محال است. باید کاری بکند.

تا چند ساعت دیگر کاروان به سمت بغداد حرکت می­کرد. باید تاوان بدهم. از فکرش خوش‌حال شد. راه درست را پیدا کرده بود. می­توانست تاوان شمش گمشده را بدهد. شمش طلایی بخرد و در کیسه بگذارد. زین را برداشت از پسر پرسید: در شهر زرگر هست؟

پسر نشانی بازار را داد. مرد سکه­ای به او داد. بر اسب نشست شلاق را آرام به پشت اسب زد و به سمت شهر راه افتاد.

از دروازه بغداد گذشتند. مناره­های بلند و گنبد کاشی­کاری مسجد جامع شهر از در پیدا بود. برج و باروی دارالحکومه زیر نور آفتاب می­درخشید. کاروان­های بسیاری در خیابان­های شهر در رفت و آمد بودند. از کنار بازار گذشتند مثل همیشه شلوغ بود.

مرد از کاروان جدا شد. باید به خانه حسین بن روح می­رفت. در این سفر تمام فکر و خیالش امانتی مردم بود که باید تحویل می­داد. کوچه را پشت سر گذاشت. هر چه‌قدر به خانه حسین نزدیک می­شد، خانه­ها کوچک­تر و ساده­تر می­شدند. از کنار خرابه­ای گذشت بچه­ها روی تلی از خاک بازی می‌کردند.

به کوچه­ای رسید که چند در چوبی ساده دو طرف آن بود.

از اسب پایین آمد. کلون در را زد. صدای حلقه آهنی بر در چوبی بلند شد.

کتابستان

1. فرهنگ سخنان امام زمان(عج)، مؤلف: محمد دشتی به همراه جمعی از محققین قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین، 1384؛ همان­گونه که از نام کتاب مشخص است این مجموعه سخنان امام زمان را در موقعیت­های مختلف و به صورت موضوعی در اختیار خوانندگان می‌گذارد. همچنین می­توان برخی از دعاهایی که از طرف حضرت تأیید شده و دعاهای سفارش شده از طرف آن حضرت را در این کتاب یافت. ترجیحاً باید گفت همه روایات، فرمایش‌های حضرت مهدی نیست؛ ولی از ویژگی­های بارز آن، فهرست موضوعی، ثبت سلسله روایت، جمع‌آوری اسناد و مدارک روایت و فهرست موضوعی منابع تحقیق است.

2. وظایف شیعیان در زمان غیبت امام زمان، نوشته سیدرضی سیدنژاد که انتشارات تهذیب آن را در بهار 1385 منتشر کرده است. همان­گونه که از نام کتاب پیداست، نویسنده کوشیده است تا مخاطب را با چیستی و چگونگی انتظار آشنا کند.

3. امام مهدی از ولادت تا ظهور، آیت­الله سیدمحمدکاظم قزوینی، ترجمه و تحقیق علی کرمی و سیدمحمد حسینی، دفتر نشر الهادی، چاپ چهارم، زمستان 1381. این کتاب در 24 بخش، با ریزموضوعات مربوط به هر بخش تدوین شده و نویسنده سعی کرده از زاویه­های مختلف به بحث مهدویت بپردازد. برای مثال، حضرت مهدی در قرآن یا در فرهنگ­های روایی و حدیثی، طرح برخی از شبهات و پاسخ به آنها ، مدعیان مهدویت، اشاره به ظهور و چگونگی آن و جهان پس از ظهور و رجعت.

4. کتاب­نامه حضرت مهدی، این کتاب را توسط علی­اکبر مهدی­پور در دو جلد تألیف کرده است. وی در این اثر ماندگار، به معرفی بیش از 2066 عنوان کتاب مستقل به زبان­های مختلف که در عقیده مهدویت نوشته شده پرداخته است. چاپ اول آن به سال 1375 در قم و توسط مؤسسه چاپ الهادی به بازار علم و دانش عرضه شد.

5. در جستجوی قائم، مؤلف این اثر، سیدمجید پورطباطبایی است. وی در این مجموعه به معرفی 1850 عنوان کتاب پرداخته، است. در این کتاب، آنچه به طور مستقیم و غیرمستقیم به موضوع مهدویت پرداخته ذکر شده است و گاهی نیز عنوان برخی کتب تکرار شده است. لکن می­توان گفت 410 کتابی که مستقیماً در مهدویت نگاشته شده، در آن به چشم می­خورد.

6. مهدی منتظَر را بشناسید؛ این کتاب، را مهدی فقیه­ایمانی نگاشته است و در آن، 389 کتاب معرفی شده است. چاپ نخست این اثر در سال 1384 توسط انتشارات مسجدالهادی شهر اصفهان به چاپ رسیده است.

7. الامام المهدی عند اهل السنه؛ این کتاب را نیز مهدی ایمانی در دو جلد تألیف کرده است و در آن به معرفی کتاب­هایی پرداخته که توسط بزرگان اهل سنت درباره امام مهدی به نگارش درآمده است. چاپ دوم این کتاب، به سال 1402 هـ .ق به وسیله دارالتعارف المطبوعات شهر بیروت منتشر شده است.

8. پرتویی از سیمای مهدویت در قرآن و حدیث؛ نوشته خیرالله مردانی، انتشارات راه قرآن، چاپ اول، 1385؛ مباحث این کتاب بیشتر در محور دفاع از امام زمان است و نقدی تحقیقی بر افکار دشمنان آن حضرت است. به‌ویژه سعی شده از دیدگاه قرآن و روایات و راویان مورد قبول عامه و خاصه، وارد بحث و بررسی قضیه مهدویت شود. مطالب این کتاب در 24 فصل مورد بررسی قرار گرفته است.

پی نوشت:

[149] . تفسیر نور، ج8، صص205 و 204.

[150] .همان، ج7، ص505.

[151] . همان، ج9، ص18.

[152] .[همان، ص 113].

[153]. بحارالانوار، ج52، و باب 25، صص243، ح116.

[154]. همان، باب 2، ح14، ج 51، ص115.

[155]. همان، باب 5، ص139، ح13.

[156]. همان، باب 8، ص152، ح2.

[157]. همان، باب 3، ص133،‌ ح 6.

[158] همان، ج52، باب 20، ص92، ح7.

[159] . الکافی ، ج1، ص342.

[160] . وسائل­الشیعه، ج16، ص 241.

[161] . مستدرک­الوسائل، ج12، ص282.

[162]. سیدرضی سیدنژاد، وظایف شیعیان در زمان غیبت امام زمان، انتشارات تهذیب، چاپ بهار، 1385، ص86.

[163]. همان، ص101.

[164] . حافظ.

[165] . مصرع شعری از احد چگینی.

[166] . فرهنگ جامع سخنان امام حسین، ترجمه: علی مؤیدی، ص733، ح 659.

[167]. عبدالکریم پاک­نیا، امام زمان، سرچشمه نشاط جهان، انتشارات فرهنگ اهل بیت، چ 1، 1385، ص79، به نقل از: در محضر آیت­الله بهجت، ص187].

[168]. همان، ص129.

[169]. ترجمه جلد سیزده بحارالانوار، (مهدی موعود)، ترجمه علی دوانی، ص355.

[170]. حسین طبرسی نوری، نجم‌الثاقب، تحقیق و ویرایش، صادق برزگر بفرویی، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، ص346.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد